شخصیت شخیص والامقام "من"
زمان دانشجویی ضربالمثلی داشتیم که “دوست با هماتاقی فرق میکند” و اصولا یک هم اتاقی خوب میتوانست لزوما یک دوست خوب نباشد و بالعکس! همانگونه که من فکر میکنم دوست با همکار هم فرق میکند. دو همکار خوب ممکن است پس از مدتی به دو دوست خوب و قابل اعتماد برای یکدیگر تبدیل شوند ولی مواردی که دو دوست به دو همکار خوب تبدیل شده باشند کم است و مواردی که دو دوست به دو شریک تجاری خوب تبدیل شده باشند، کمتر است و حتی ممکن است همان دوستی اولیه هم در همکاری و شراکت از بین رفته باشد. (شخصا یک تجربه بد در سال ۸۳ در این زمینه دارم).
یکی از آفتهای کار گروهی، دخالت بیش از حد مسائل شخصی در موارد کاری است. میدانم که تفکیک کار از مسائل شخصی دشوار است و اصولا حداقل تطابق شخصیتی برای شکلگیری اعضای یک تیم لازم است و هر چند که عناصری مشترک مانند صداقت، سلامت روح و روان، سعه صدر، انعطاف و گذشت و شکیبایی در دوستی و همکاری و شراکت (به عنوان نوع پیشرفته همکاری) لازم است، اما این دو موضوع (دوستی و همکاری) لزوما از یک جنس نیستند و دوستی، زمانی که به عنوان عامل دخالت مسائل شخصی در موارد کاری میباشد، تاثیر مهلکی در نابودی کار گروهی خواهد داشت. برای همین است که اعتقاد دارم، باید دوستی و کار و مسائل شخصی هم به طور کامل از هم تفکیک شوند.
برای اجرای این تفکیک، دو راهحل ساده و دشوار همزمان وجود دارد. متاسفانه ما در مورد شخصیت خود دارای برخوردی دوگانه هستیم، ما هیچوقت از شخصیت خود راضی نیستیم. هزار شنبه میآید و تصمیمخود را در مورد ورزش کردن، مطالعه زبان، غیبت نکردن و هزار چیز دیگر اجرا نمیکنیم. از تنهایی و افسردگی و اضطرابهای خاص خود رنج میبریم و نقاط ضعف زیادی داریم و درون خود گاه به خود غر میزنیم و اشکالات را گوشزد میکنیم و خود میدانیم که گاه چه درون ویرانی داریم. چندبار تصمیمگرفتهایم که گودر و فیسبوک و بازی و … ترک کنیم و همواره با احساس بد بعد از اعتیاد روبرو بودهایم؟! اما در بیرون یک بت ساختهایم. اگر کسی به ما بگوید “برو کنار” ، به مراتب شکوه و جبروت ما بر میخورد. ریشه جنگهای خیابانی ما با سایر رانندهها چیزی جز این نیست. شاید ریشه بیاعتمادیها و دوست نداشتنها هم همین باشد. برای همین فکر میکنم که حال که چنین فرهنگی داریم، به عنوان راهحل اول باید کار را از شخصیت جدا کنیم و بدانیم که اگر کسی ایرادی از ما میگیرد، مربوط به کار است و کسی با شخصیت اعلای! ما کاری ندارد. شخصیت ما برای خود محفوظ است.
چند روز پیش از همکاران بهسادی برای رضایت یک مشتری و ارتقای وجهه عمومی بهساد درخواستی داشتم که متاسفانه جز دو نفر، از طرف دیگران اجرا نشد. طبیعی بود که من باید عصبانی و ناراحت باشم. این ناراحتی دو بعد داشت. بعد اول اینکه نسبت به حرف “من” و “شخصیت شاخص من”!!؟ در شرکت با بیاهمیتی برخورد شده بود و بعد دوم اینکه نسبت به “وجهه عمومی شرکت” که به عنوان هویت جمعی همه ما میباشد، “سهلانگاری” شده بود. نمیدانم که چقدر موفق شدم، اما خیلی تلاش کردم که این موضوع برای همگان جا بیفتد که موضوع “من” نیستم. موضوع “هویت جمعی ما” به عنوان “بهساد” است.
راه حل دوم اما پذیرش این موضوع است که اصولا “من” خود بیش از دیگران به شخصیت خود ظلم و توهین کردهام، در این محکمه چه کسی باید زودتر محاکمه شود و مجازات چه کسی بیشتر است؟ مطمئن هستم که در دادگاهی که خود را محکوم کردهایم، به این نتیجه خواهیم رسید که در مقابل دیگران نیز اشتباهاتی سترگ داشتهایم و سهم اشتباهات دیگران در حق ما، بسیار کمتر از سهم اشتباهات ما در مقابل خود و دیگران میباشد.
قصد و صلاحیت توصیه اخلاقی ندارم، حرفهایی که گفته شد شاید بتواند در توسعه اهداف کاری، بیش از همه ذهن پر اشتباه من را دچار چالش کند. بدیهی است که در مورد این موضوع توضیح موارد بسیاری مانند عزت و اعتماد به نفس، حرمت و احترام، دوست داشتن و صمیمیت ناگفته مانده است.