واکسی و کارآفرینی
امروز رفته بودم یکی از سازمان هایی که نسبتا شیک تر از بقیه هستند، وسط جلسه بودم که دیدم یک جوانی آمد داخل و گفت می خواهید کفشتان را واکس بزنم ؟
وسط جلسه ؟ سازمان … ؟ واکس
از دوستی پرسیدم که جریان چیست ، گفت این پسرک دانشجو است و برای خرج تحصیلش مراجعه می کند به اینجا و واکس می زند
…
گویا روش کار هم به این شکل است که اول کفش ها را جمع می کند و به همه دمپایی می دهد ، بعد می رود در حیات اداره در پشت ساختمان شروع می کند به واکس زدن ، به همین دلیل بود که هنگام تعطیل شدن سازمان ، عده ای از دوستان با کت و شلوارهای بسیار شیک و دمپایی های پاره بودند ، متاسفانه اجازه عکس گرفتن به من ندادند
یک لحظه به آن جوان فکر کردم و او را تحسین کردم ، شاید اگر من هم در دوره دانشجویی واکس زده بودم ، الان در تجارت موفق ،تر بودم
اصولا تجارت یعنی به آب و آتش زدن و خرق آنچه که برای خود شخصیت می پنداریم و واقعا نیست
یادم می آید آن مواقع که در سازمانی دولتی پستی داشتم ، برایم عناصری مثل میز ، کلاس ، اموال شخصی و … خیلی مهم بود ، و اینکه به خاطر چیزی حاضر نباشم غرور خود را زیر پا بگذارم ، اما حالا
من این جوان را تحسین می کنم و برایش آرزوی موفقیت و مطمئن هستم که روزی یکی از موفق ترین مدیران این مملکت خواهد شد.