گذشته ها و حسرت
البته کمی هم شخصی بنویسم
امشب کامنتها را که نگاه می کردم ، دوستی بسیار قدیمی مطلبی نوشته بودند ، آقای حسن رحیمی عزیز ، از هم دانشکده ای های خوب و ساکن اتاق ۲۳۰ خوابگاه ۳ ، هوس آن دوران زد به سرم ، دورانی که با کوییک بیسیک . کواترو پرو و با صد برابر زحمت الان کاری را می کردیم که الان با یک کلیک قابل انجام است ، قسمت این بود که من از مهندسی صنایع به چیزی بیش از سیستمهای اطلاعاتی نپردازم و افتان خیزان به دنبال برنامه و تحلیل و اخیرا متدولوژی و ….
اما حسن عزیز در کامنت خودش از اداره نشینی و پشت میز گفته بود و به عبارتی نالیده بود ، یاد داستان ما نرم افزاریها با سخت افزاریها افتادم ، روزی پیش دوست خوبم آقای میرمجیدی از شرکت آسان پرداز بودم که در کار سخت افزار هستند ، بحث نرم افزاریها و سخت افزاریها پیش آمد ، گفتند که چند شب پیش رفته بودند یک کبابی که خیلی گله می کرد که دوران ، دوران پیتزا شده است و دیگر کباب رونقی ندارد و پیتزا فروش ها اوضاعشان خیلی خوب است ، از قضا شب بعد به پیتزا فروشی می روند و پیتزا فروشی اندر مزایای کباب فروشی داشتن صحبت می کند.
حال در این اوضاع و احوال فناوری ، سخت افزار و نرم افزار و این طرف میز و آن طرف میز گویی چندان توفیری نمی کند
از حسن عزیز هم خواهش می کنم شماره تماس و یا آدرس e-Mail خودش را یک جوری به من اطلاع دهد.
اما نکته دیگری هم در این عکس بالای صفحه است ، آقا حسن ما در سمت چپ رییس دانشکده ( آقای مهندس حاج شیر محمدی ) نشسته است ( هنوز هم نزدیک رییسها و مدیرها است گویا ) و من در دور ترین فاصله ممکن ( ردیف آخر ) .گویی سرنوشت از اول تعیین شده است.
ولی آن چیزی که خیلی خوشحالم کردن شنیدن از یک دوست بعد از سالهاست
بازم سلام، بابا حافظه! بابا آرشیو! این عکس رو از کجا آوردی که خود ما نداریم!
درباره عکس اول عرض شود که ، پسر تو که شخصیت مخفی ِ ۳ ساله ما رو با یه پست لو دادی رفت!…شوخی کردم 🙂 حالا که لو دادی بذار خودم قشنگترش بکنم ، بنده در سمت راست مهندس نشستم! من و افشاری معلوم نیست حواسمون به چیه!از نگاه بیننده سمت چپ هستم! درسته؟! خودت هم که معلومه از اول هم دنبال نرمافزار بودی! :))
به هر حال مرسی از اینکه یادی کردی و از این عکس هم خیلی خوشمان آمد!
درباره کبابی و پیتزا باشه به وقت حاجت!
آدرس ایمیل هم برات میفرستم! همین روزها هم یه سر شاید اومدیم اراک! ببینیمت?!