جلسه استقرار سیستم
عرض شود که:
بعد از مسافرت کوتاهی که داشتم، هفته گذشته بیشتر زمانم را به جلسههایی اختصاص دادم که برای استقرار یکی از سیستمها با مدیران مختلف سازمان مشتری داشتیم.. در این گونه جلسات افراد نقشهای مختلفی دارند. از جمله مخالفان سیستم، برخی خود را به آب و آتش میزنند تا با سیستم مخالفت کنند و آن را ناقص و ناکارآمد نشان دهند. برخی از مخالفان هم ساکت سر جایشان مینشینند و منتظر میمانند تا شرایط چه اقتضا کند. گرچه در عمل بیشترین مانعتراشی را همین عده انجام میدهند. در مقابل همواره سیستم موافقانی هم دارد که در جلسه گاه مخالفان را مجاب میکنند و به هر صورت وجودشان مایه دلگرمی است. در میان مخالفان و موافقان هم گاه اظهارنظرهایی میشود که مشخص مینماید نه آن مخالف چیزی از سیستم سر در میآورد و نه آن موافق سواد سیستمی درست و حسابی دارد.
نهایتا در این جلسات است که راهکارهای استقرار سیستم تبیین میشود و دیر یا زود سیستم در سازمان جاری میشود و به تدریج بحثها و جنجالها فراموش. مخالفان خود را عامل اصلی استقرار سیستم معرفی میکنند و موافقان به فکر اجرای سیستم بعدی و تغییرات دیگر میافتند.
در راستای همان جلسات، قرار بود برای بخشی از مدیران سازمان، سیستم را در مدت ۲ ساعت ارائه کنیم. از همان ابتدای کار مشخص بود که چند مدیر ارشد شمشیر را از رو بستهاند و به هیچ چیز راضی نمیشوند جز تخته کردن در سیستم. هیچ فرمی ارائه نشد مگر اینکه ایرادهای مختلفی( و گاه متضادی) به آن ارائه شد. این ایرادها حتی شامل دادههای آزمایشی و( غیر آزمایشی سیستم) هم میشد. چند بار گفتم که مسئولیت دادههای سیستم بر عهده بهساد نیست، زیر بار نمیرفت که نمیرفت. میخواستم از مثال دستشویی استفاده کنم شرایط جلسه اجازه نمیداد. نهایتا به لیوانی که روبرویم بود اشاره کردم و گفتم تو به من سفارش یک لیوان شیشهای با ظرفیت A لیتر دادهای که شفاف باشد و …، اینکه تو دلت میخواهد در آن روغن ترمز بریزی و بخوری تقصیر من است یا تو؟ دقیق یادم نیست چه پاسخی داد، فقط میدانم که استدلال من را نپذیرفت.
جلسه به استدلالها و ضربالمثلهای مختلفی گذشت، ازجمله اینکه یکی میگفت (و درست هم میگفت) که این سیستم مانند پژو ۴۰۵ ایران خودرو است و فلانی (مدیر معترض) بنز میخواهد. ادامه دادم که ضمن اینکه پول دوچرخه دادهاند و جادهای هم برای حرکت (منظورم فرآیندهای استاندارد بود) آماده نکردهاند. یا اینکه مدیر شدیدا معترض میگفت وقتی که سیستم سوراخ باشد کاربر با کله وارد سوراخ میشود و …
حدود ۵ ساعت از جلسه ۲ ساعته گذشته بود و جر و بحثها ادامه داشت. در آن شرایط بسیار خسته و گرسنه بودم. سئوالی از من پرسید که به او گفتم مانند مشتزن نحیفی شدهام که در گوشه رینگ کتک زیادی خورده است و حال و حوصله جواب دادن ندارم.
به اتفاق برای ناهار رفتیم. فضای خوب و غذای بدی بود، بعد از ناهار موقع خداحافظی از مدیر به شدت معترض گفتم : “به خاطر نظرات ارزندهای که ارائه کردید، تشکر میکنم” و با یک گونی سئوال و ابهام به بهساد بازگشتم.
دوست دارم جدا از تمام ایرادات درست و نادرستی که گرفته شد اعتراف کنم که ما میتوانستیم بهتر از این عمل کنیم، همانطور که آنها میتوانستند بهتر کار کنند. کیفیت حق همه ما است که به سادگی آن را فراموش کردهایم.
سلام
چون سابقه این جریان رو شخصا دارم درک میکنم که چه روز خسته کننده ای و ناامید کننده ای بوده.احتمالا دشمن رو خیلی دست کم گرفته بودید …
سلام مهندس آواژ
مایه دلگرمی نه مایع دلگرمی..
سلام
از تذکرم شما ممنونم و از اشتباه تایپی به وجود آمده عذر می خواهم. امیدوارم حمل بر بی سوادی من (حداقل در این مورد) نشود جون ه و ع دقیقا در کیبورد فارسی کنار هم قرار دارند.
سلام
مایه دلگرمی است که اصلاح صورت پذیرفت ولی ای کاش پنهان کاری نمی کردید و یا حداقل تشکر می نمودید.
آقای مهندس فردوسی پور را در برنامه هایشان می بینید به راحتی می گذارند از او انتقاد کنند.
به امید سربلندی ایران و شما بهسادی های گرامی