جشن تولد من در بهساد

عرض شود خدمتتون که این چند وقت که ننوشتم ، حسابی درگیر کارهای مختلف بودم ، اولین و مهم تریم اتفاق جشن تولد بهساد بود که با دوستان و خانواده بهساد شبی را به اتفاق باهم به صرف شام بیرون بودیم ، یک شب به یاد ماندنی و خاطره انگیز ، البته چون هنوز عکسها به دستم نرسیده در روزهای آینده از آن به تفصیل خواهم نوشت ، اما امروز در بهساد Surprise شدم
قضیه از این قرار بود که بعد از یک روز پر مشغله ، آقای منصوری آمد و به من گفت عصری هستم یا نه ، سئوالش کمی برایم عجیب بود ، گفتم که هستم
بعدش هم یک سری دلایل آورد که نفهمیدم جریان چیست
بعد دیدم رفتند بیرون ، من هم داشتم با پیمانکار عزیز پشت تلفن دل و قلوه می دادیم ، او برای اینکه پولش را بگیرد ، من هم برای اینکه کارم زود تر انجام شود.
بگذریم ، آقای منصوری آمد و کمی خرت و پرت و خوراکی هم خریده بود. تعجب کردم وچیزی نگفتم ، حتما برای تنوع بوده …، رفتیم و باهم شربت درست کردیم ، شربت که تمام شد دیدم آقای منصوری با یک کیک آمد و همگی به من تولدم را تبریک گفتند
لحظه بسیار شادی آفرینی برایم بود و بسیار برای ارزشمند بود
راستش کمی هم خجالت کشیدم ، چون قاعدتا من به مشخصات همه دسترسی دارم. اما..
بگذریم که ساعتی را به خوشی و صرف شیرینی گذراندیم

شمع ها را قرار بود فوت کنم – کمی خجالت می کشیدم ، کمی هم مشعوف بودم

چون یکی از شمع ها روشن نمی شد ، جای آن کبریت گذاشتیم تا بشود عکس گرفت

از چپ به راست : آقای منتظران – دکتر – من
آقایی که وسط ایستاده آقای منصوری هستند


کیک را من تقسیم کردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *