تجارت و اخلاق
من تا قبل از اینکه بهساد را شروع کنم، از بسیاری از خصوصیات بد و یا خوب تجاری برخوردار نبودم، نه اینکه اکنون یک بازرگان تمام عیار باشم، الآن هم از برخی از ویژگیهای لازم برای یک بازرگان بودن برخوردار نیستم. یادم هست سال ۸۱ که بهساد را تازه شروع کرده بودیم، همکاران سیستم قصد داشت یک رابطه تجاری تصاحبگونه با ما داشته باشد. جملهای آقای نظاری، مدیرعامل وقت همکاران سیستم به من گفت که هنوز در ذهنم به خوبی و تازگی هست. ایشان گفت که همکارانسیستم، نرمافزاریهایی نیستند که در حوزه Business وارد شدهاند، بلکه Businessman هایی هستند که در کار نرمافزار هم هستند. شاید این یکی از مهمترین دلایلی باشد که با توجه به برخی معیارها( و البته نه همه معیارها) همکارانسیستم یکی از موفقترین شرکتهای نرمافزاری ایران تعریف میشود. در همان سال ۸۱ من وقتی میخواستم مطالبات چندماهه را از مشتریها بخواهم، کلی سرخ و سفید میشدم و با کلی شرمندگی، خواهش میکردم که بخشی از پولی را که به آن نیاز داریم به ما پرداخت کنند. غرض اینکه هنوز هم از گفتن جمله “لطفا مطالبات ما را بدهید” احساس خوبی پیدا نمیکنم، اما چه میشود کرد، نگفتن این جمله برای مشتریان برابر است با این تفکر که “فلانی که فعلا پول لازم ندارد، ولش کن”. این را هم یکی دیگر از مشتریان دوست به من یاد داد. میگفت ضربالمثلی دارند که تا بچه گریه نکند، شیر دهانش نمیگذارند. از آن طرف میز که نگاه کنیم، موضوع برایم به شدت فرق دارد، وقتی بدهکار هستم، احساس میکنم که دارم خفه میشوم، به خصوص اگر طلبکار محترم آنقدر نجیب و با شخصیت باشد که چیزی نگوید، وقتی او را میبینم، یک احساس خجالت دارم که به سادگی قابل توصیف نیست. گفتنی است که از آدمهایی که میروند و میآیند و صحبت پول میکنند هم بدم میآید. به خصوص آدمهایی که صرفا برای پول کار میکنند و هیچ احساس لذتی از کار خود و مفید بودن خود و پیشرفت و ایجاد ارزش برای مشتریان و جامعه اطراف ندارند. همواره سعی کردهام جزء اینگونه افراده نباشم.
غرض از این مقدمه نسبتا طولانی این بود که دوست شفیقی و بسیار محترمی که از مشتریان بهساد نیز هستند، در پاسخ به درخواست مطالبات بهساد، به من گفتند که چقدر پولکی شدهام! و متذکر شدند که در چند پست قبلی، نوشتهای نبوده که از پول و یا وضعیت نقدینگی چیزی نگویم. اعتراف میکنم که کمی به فکر فرو رفتم. واقعیت این است که نه ماه گذشته به دلیل اشتباهات برنامهریزی بهساد، حجم سنگین سرمایهگذاری روی ساختمان و نهایتا اوضاع بسیار بد اقتصادی کشور، فشار مالی خیلی سنگینی را تجربه کردیم که به حقیقت خردکننده بود و خوشبختانه به لطف خدای متعال برطرف شد. طبیعی بود که بخشی از این فشار را هم در روزنوشتها بنویسم و هم به بدهکاران منتقل کنم. وقتی که این موضوع را به دوستم عرض کردم، فرمود که اشکالی ندارد. مگر چه شدهاست؟! تازه شدهاید مثل فلان شرکت بزرگ منطقه. یعنی اینکه موضوع دارد در سطح مملکت عادی میشود. مثل خیلی چیزهای دیگر! من عادی شدن موارد زیر را قبول ندارم، هر چند که قباحت آنها از بین رفته باشد و مجبور شده باشم گاهی به آن تن دهم:
-عادی شدن درخواست و پیگیری مکرر برای اینکه مطالباتت را دریافت کنی
-عادی شدن بدهکار بودن
-عادی شدن، پرداخت بعد از موعد حقوق همکاران
-عادی شدن پرداخت شیرینی و حق قند و چای!
-عادی شدن دروغگویی و فریب
و عادی شدن بسیاری از گناهان و خصلتهای بدی که وقاحت آنها در جامعه امروز از بین رفتهاست
من فکر میکنم که باید حرفهای تر و اخلاق گراتر برخورد کرد.