درماندگی آموخته شده
سال ۱۳۹۶، بعد از آنکه به واسطه پذیرش برجام و ورود سرمایه خارجی و تکرقمی شدن تورم و دو رقمی شدن رشد اقتصادی کشور، جوانههای امید در اقتصاد کشور در حال رویش بود، مطلبی نوشتم به نام “درماندگی” که در ادامه همینجا آن را با کمی شرح و تعدیل مینویسم. متاسفانه با بروز کرونا، خروج ترامپ از برجام و وقایع بعدی آن “درماندگی آموخته شده” سنگینترین بلایی بود که میتوانست بر سر جامعه ایران بیاید و امروز وقتی به نتایج انتخابات نگاه میکنم، بیش از هر چیز این را حس میکنم که اکثریت قابل توجهی از مردم ایران دچار درماندگی آموخته شده هستند.
در یک آزمایش روانشناسی دست و پای یک نفر را میبندند و او را در معرض صدایی نابهنجار قرار میدهند که فرد آزمایششونده میداند فقط با فشردن یک دکمه صدای نابهنجار قطع میشود؛ اما دستانش بسته است و کاری نمیتواند انجام دهد. چندین بار آزمایش تکرار میشود و بعد دستهای فرد را باز میکنند و دوباره صدای نابهنجار پخش میشود و اینبار فرد فقط صدای نابهنجار را گوش میدهد و توانایی (ذهنی) توقف صدا را ندارد. در علم روانشناسی به این موضوع “درماندگی آموخته شده” گفته میشود.
اگر از من پرسیده شود که در آن هشت سال کذایی (۹۲-۸۴) و پس از آن از سال ۱۳۹۷ تاکنون بیشترین آسیبی که در اثر تحریم و سوء مدیریت به کشور وارد شد چه بوده است، من بدون شک از “درماندگی آموخته شده” نام خواهم برد که هنوز اثرات آن به شدت در حوزه صنعت و فناوری و این روزها در میان مردم کوچه و بازار پایبرجاست و عامل مهمی در توقف رشد و بهبود شرایط است.
به یاد میآورم که اندکی پیش از سال ۸۴، موضوعات تفکر سازمانها در حول و حوش تعالی، بهرهوری، تضمین کیفیت، بهبودفرآیندها از راه فناوری اطلاعات، معماری سازمانی و مواردی از این دست بود و به خصوص بعد از سال ۸۹ موضوعات جاری فکری سازمانی به نبود نقدینگی، چک برگشتی، دور زدن تحریمها، مطالبات، پرداخت حقوق و … تبدیل شد. در تغییر این فضای فکری آنچیز که باعث شد که بسیاری از سازمانها نتواستند در سالهای ۹۴ تا ۹۷ به زندگی عادی خود برگردند نه لزومن تداوم شرایط محیطی قبلی که درمانده شدن مدیران و نهادهای فکری جامعه و سازمانها بود. شوربختانه این وضعیت از سال ۹۷ نیز با خروج ترامپ از برجام و پس از آن بروز همهگیری کرونا و وقایع سیاسی اجتماعی سالهای پس از آن با سرعت بیشتری ادامه یافت.
بد حادثه اینجاست که این درماندگی آموخته شده، سطح فرهیختگی اندیشمندان و سیاستمداران و کنشگران سیاسی اجتماعی کشور را نیز به شدت کاهش داده است که این موضوع نیز در یک حلقه تکرار شونده، میزان درماندگی آموخته شده جامعه را با مصرف منابع امید جامعه، افزایش میدهد. بدون اینکه بخواهم قصد سوگیری سیاسی در این نوشته داشته باشم، باید بگویم این شرایط برای عدهای که منافع سیاسی، یا اقتصادی و یا حتی هویتی برای خود ایجاد کنند، به شدت مفید است و این گروه با سوء استفاده از شرایط ناامیدی و درماندگی مردم، به کسب رانتهای مختلف و قدرت و ثروتاندوزی ادامه میدهند.
چه باید کرد؟
پدیدههای مدیریتی به خصوص در گستره جامعه هیچگاه دارای یک راهحل واضح و مشخص نیستند. با این حال تنها راه حل نجات یک جامعه و یا سازمان یا فرد دچار درماندگی آموخته شده، افزایش سرمایه روانی آن است.
سرمایه روانی از چهار عنصر تشکیل شدهاست که به طور مخفف در زبان انگلیسی HERO (قهرمان) نامیده میشود:
امید (Hope): وجود هدف مشخص و تعریف شده برای آینده و پیشبینی قدمهای قابل اندازهگیری رسیدن به آن.
(خود) اثربخشی (Efficacy): به منزله باور به تواناییهای خود برای انجام امور مشخص
بازگشتپذیری(Resilience): به معنی توانایی بازگشت به وضعیت عادی پس از وارد شدن ضربههای مهلک
خوشبینی (Optimism): خودآگاهی نسبت به تاثیر مثبت خود بر شرایط موجود
من در جایگاهی نیستم که بتوانم پیشنهادی برای بهبود شرایط داشته باشم و یا حتی بدانم چطور در میان حلقههای متاثر بر هم ناامیدی در جامعه چطور میتوان به افزایش اندکی از سرمایه روانی پرداخت. چیزی که مهم است این است که باید بدانیم ما ناچار به داشتن امید هستیم و باید هویت وجودی خود را درک کنیم و با کاهش تاثیرپذیری از جریانهای سیاسی و اجتماعی که ذهن ما را عرصه جنگهای خود میدانند، به شکل شخصی با مطالعه، تفکر و یادگیری تابآوری را تمرین کنیم. ما اگر نتوانیم با آموزش و خودسازی بر خود و زندگی خود تاثیر داشته باشیم، صحبت از کنش و تاثیرگذاری اجتماعی گزافهای بیش نخواهد بود.