چرا بزرگ نمی‌شویم؟ روایتی دیگر

سال‌ها پیش مطلبی نوشتم به نام “چرا بزرگ نمی‌شویم؟”  پیشنهاد می‌کنم که اگر دوست دارید اول آن را بخوانید و بعد بیاییم این‌جا و مطلب جدید را ادامه بدهیم.

بی آن‌که بخواهم روی موضوع “ما ایرانی‌ها” تاکید کنم، باور دارم که بخش زیادی از مشکلات روزمره ما، در حیطه توسعه نیافتگی ذهنی ناشی از چیستی ذات انسان است. اسیر لحظه‌ها شدن و تعمیم آن به کل زندگی. بد نیست چند مثال بگوییم:

در نظر بگیرید که من یک لحظه به هزاران دلیل در رانندگی خود دچار اشتباه شده‌ام و به اشتباه جلوی خودرو دیگر می‌پیچم. راننده خودرو دیگر، شیشه را پایین می‌دهد و با فریاد “هوی گوساله!” من را خطاب می‌کند. من در همان وقت دچار “عصبانیت لحظه‌ای” می‌شوم و بی‌درنگ، شیشه را پایین می‌دهم و در جواب او می‌گویم “گوساله خودت و جد و آبادت هستی!”

این موضوع می‌تواند با پیاده شدن از خودرو، استفاده از قفل فرمان و چوب و چماق و حتی چاقو حتی منجر به قتل شود که سوابق زیادی از آن نیز در جامعه وجود دارد. واقعا آیا ارزش همان پاسخ اولیه را داشت؟

زیاد پیش می‌آید و گویا رسم است که بسیاری که از همسران وقتی همسر خود، خریدی انجام می‌دهد شروع به غر زدن می‌کنند که این چه بود خریدی و چرا “هیچ وقت” نمی‌پرسی که فلان چیز را لازم داریم یا نه و الخ. این گفتگوها که به طور عمده حول و حوش مواردی لحظه‌ای مثل “چرا مامانت این‌طوری گفت؟”، “چرا بشقاب را اونجا گذاشتی”،  “چرا فلان لباس را جلوی خواهرم پوشیدی” و… در بسیاری از موارد منجر به دعواهای زن و شوهری می‌شود که می‌تواند فرآیند طلاق را در کنار عوامل دیگر رقم بزند.

در محیط‌های کار راجع به این‌که چرا فلانی، بهمان حرف را با بیسار لحن به من زد و به “شخصیت!!” من توهین کرد، مشکلات و کینه‌های عمیق پیش می‌آید و این داستان‌های پرتکرار.

یکی از ابعاد “منِ” کم‌تر توسعه یافته من این است که هویت خود را در کلام و رفتار لحظه‌ای دیگران جست و جو می‌کنم. هر چه شناخت خودم از خویشتن خویش کم‌تر باشد، بیش‌تر گرفتار این داستان هستم. هر چه از نظر روحی خسته‌تر و رنجورتر باشم، دلایلی بیش‌تری پیدا می‌کنم که این‌که چرا فلانی به من این‌طور گفت را برای خودم تکرار کنم و خودم را آزار دهم و بعد قصد واکنش لحظه‌ای نسبت به آن و یا حتی جبران آن را داشته باشم.

شوربختانه این فرآیند به شکل زنجیره‌ای تو در تو عمل می‌کند. دعواهای زن و شوهری، عواقبش در محل کار و رفتار با ارباب رجوع بروز می‌کند و مشکلات محل کار سر از خانه در می‌آورد و بر سر کودکان ویران می‌شود و کودکان آن را در بدرفتاری به مدرسه می‌کشانند و معلمی که مدیران جامعه هزاران مشکل معیشتی برای او به وجود آورده‌اند، با واکنش لحظه‌ای، موضوع را به کودکان دیگری تسری می‌دهد و اگرپیچیدگی‌های فضای مجازی را به آن اضافه کنیم، می‌شود آن‌چه امروز شده است.

ما انسان‌ها بیش‌تر از این که درگیر افق‌های بلند مدت برای زندگی خود باشیم و حتی اگر باشیم، آدم‌های لحظه‌های گذرا هستیم که ما را آلوده به روزمرگی‌های شلوغ و تکراری می‌کند. در گفته‌های خود، ویژگی‌های چون صبر، آرامش، صداقت و اخلاق خوب را ستایش می‌کنیم، اما در لحظه‌های ناآگاهی از خویشتن خود، در یک لحظه، دروغ می‌گوییم، داد می‌‌زنیم، بدخلقی می‌کنیم و با نیش زبان و کنایه‌ای که چندان هم برنامه‌ریزی شده نیست، شخصیتی نه چندان قابل تمجید برای خود می‌سازیم.

آن‌چه که در زندگی یادگرفته‌ام و البته بسیار پیش می‌آید که به آن عمل نکنم این است که دو روش مهم می‌تواند ما را از این خودتخریبی لحظه‌ای شخصیت نجات دهد.

·         تامل و درنگ در حوادث و عدم بروز واکنش لحظه‌ای در درون و برون خود.

احساس خود را برای خود بیان و شفاف کنیم. من ناراحت شده‌ام، چرا؟ چون فلانی از من ایراد گرفت. چرا؟ چون من اشتباه کردم! خب اگر من حق اشتباه کردن دارم، چرا طرف مقابل من حق اشتباه کردن نداشته باشد؟

چرا من به خود حق می‌دهم که در اثر یک اشتباه جلوی راننده کناری بپیچم، اما او حق ندارد اشتباه کند و به اشتباه نسبتی را به من بدهد که واجد آن نیستم. من که می‌دانم “گوساله نیستم” خب حالا او هر چه دوست دارد بگوید. چرا من احترام بستگان خود را در کلام کسی جستجو می‌کنم که مطمئن هستم حتی من را نمی‌شناسد؟! اگر کسی به مرحوم پدر من توهین کند مشکل من است یا آدمی که توهین کرده؟

این‌جور صحبت‌های خود با خود بسیار می‌تواند راه‌گشا باشد. کافی است به خود فرصت بدهیم.

·         نگاه بلندمدت

دوستی عزیز و با ارزش به من گفت که اگر خواستی کسی را قضاوت کنی، از روی فیلم زندگی او قضاوتش کن، نه از روی عکس او. چرا که در هنگام گرفتن عکس، زیاد پیش می‌آید که آن تصویر دل‌خواه آدم وجود ندارد. اما این فیلم زندگی آدم‌هاست که نشان می‌دهد که اگر رفتار بدی داشته‌اند، از بدی ذاتی آن‌هاست یا آن‌که آن رفتار بد نتیجه یک یا چند اشتباه بوده است؟ حتی اشتباهاتی بلندمدت که می‌توانند اصلاح شوند.

ما در محل کار و در زندگی باید داستان‌هایمان را در فیلم‌های خود و آدم‌ها مرور کنیم و نه حتی در مجموعه‌ای از عکس‌ها. این‌که آخر این فیلم به کجا می‌رسد، بسیار مهم‌تر است از این‌که در یک لحظه خاص چه اتفاقی افتاد. چه بسیار فیلم‌هایی که لحظات تلخ و سرانجام شیرین دارند و چه بسیاری داستان‌های شیرین که به تلخی ختم می‌شوند.

شما چطور فکر می‌کنید، چطور می‌توان با آرامش بیش‌تر فراتر از لحظه‌ها زندگی کرد؟

 

۲ دیدگاه

  1. مثل همیشه عالی
    این جمله از نظر من نقطه اوج متن بود : «این‌جور صحبت‌های خود با خود بسیار می‌تواند راه‌گشا باشد. کافی است به خود فرصت بدهیم.»

    1. من که درس جواب می‌دهم خدمت شما. این را بدون تعارف عرض می‌کنم
      صحبت با خود هم می‌تواند بسیار راه‌گشا باشد و البته اگر یک طرفه به قاضی برویم گاهی اثر معکوس هم دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *