کجا هستیم؟
دیروز بود که دکتر داشت از ابتکارات یکی از دانشجویانش که درس نخوانده بود میگفت. بر خلاف اینکه همیشه مخالف نمره دادن استاد به دانشجو هستم و در دوران دانشجویی هم هیچگاه نمره گدایی نکردم(نه اینکه هیچ وقت درس نیفتادهام ) از دکتر خواستم که نمره خوبی به این دانشجو بدهد. احساس کردم که این دانشجو جدا از تواناییهای تحصیلی، در صدد بهرهگیری از سایر توانمندیهای ابتکاری خود برای فرار از یک مشکل باشد. حتی توانمندی به ظاهر سادهای مانند نامهنگاری موثر که بسیاری از دانش آموختگان ما از آن بهرهای ندارند.
یادم میآید که دبستان میرفتیم و عده ای از دانش آموزان که از نظر درسی هم بسیار ضعیفتر از من بودند تابستانها در پارکها جعبه آیینه داشتند و فرفره میفروختند. در آن اوقات فراغت ، من یا کلاس زبان میرفتم و یا کلاس خط و یا آموزش فلان و بهمان که در دوره فعلی بیشتر هم شدهاند. به خوبی به یاد دارم که محیط اطراف به من القا میکرد که کاری که من به آن میپردازم ارزشمند است و کاری که آنها میکنند اتلاف وقت و بی ارزش!
بارها و بارها شنیدهایم که میگویند که درس بخوان تا بتوانی برای خودت کسی شوی. در صورتی که نصیحت کننده بخواهد بیشتر ما را شیر فهم کند، توضیح میدهد که با تحصیل بیشتر امکان استخدام در دوایر دولتی و بانکها فراهم میشود و راه رشد و یک زندگی بیدغدغه باز خواهد بود.
اینها را که نوشتم برخی از واقعیات جامعه ما است که به سادگی اثبات! میکند که نظام آموزشی در کشور ما، نظام کارمند دولتی پرور و متضاد با کارآفرین پرور است. از مجموعه شغلهایی که در کودکی برای خود انتخاب میکنیم ( پلیس، دکتر، مهندس ، خلبان، … ) به طور عمده مبتنی بر توانایی تحصیلی شرکت میگیرند. وجود اقتصاد دولتی و غفلت از توسعه تواناییهای تجاری و حتی فنی و هنری باعث شده که صف کنکور، یک صف طولانی انتخاب یک راهحل برای افراد با استعدادهای متفاوت است.
اشتباه کبیرهای که اتفاق افتاده است که مسئولین به جای انحراف صف به نقاط مناسب ( توسعه توانمندیهای تجاری و فنی و هنری افراد و زمینهسازی کسب و کار آسان) با افزایش مجازی ظرفیت آموزش عالی و کاهش شدید کیفیت آموزشی به پاسخگویی به این نیاز غیر واقعی پرداختهاند و یکی از نتایج اینکه ارزشهای واقعی علم و تحصیل را با چالش جدی مواجه کردهاند.
از طرف دیگر نظام اداری دولتی نیز با توجه به روابط و برخی مسائل دیگر، با کمبود ویژگیهای یک نظام شایستهسالار (که بخشی از این شایستگی مبتنی بر تحصیلات است) دچار مشکلات اساسی است. توجه به تعهد بیتخصص در هنگام انتخاب مدیران (که حتی در ارزیابی این تعهد هم اشکالات فراوان وجود دارد) و وجود مراکز آموزش عالی متفرقه که در مدتی کوتاه انواع مدرک مدیریت دولتی ، مدیریت فلان و بهمان در مدارج کارشناسی و کارشناسیارشد و دکتری منتشر میکنند و در اختیار عمرو و زید قرار میدهند تا بتواند شرایط احراز مدیریتهای دولتی را کسب کند و بیتوجهی به تعهد ناشی از تخصص باعث شده که تحصیلکردهگان واقعی در دانشگاههای واقعی، از معبر مناسبی برای رشد در ساختار دولتی برخوردار نباشند و کمتر به جایگاه مناسبی در ساختار اداری دولت دستیابند و در نهایت در این ساختار به طور عمده رسوب شوند. این در حالی است که همانگونه که بیان شد، نبود آموزشهای کاربردی توانمندیهای تجاری و توسعه محیط کسب و کار آسان و همچنین ایجاد انتظار زندگی راحت ناشی از تحصیل در سیستم آموزشی و وجود افتصاد دولتی با مدیران موصوف، ایندانشآموختگان را در محیط کار خصوصی با چالشهای جدی مواجه میکند. اینچنین گرفتار، دانشآموخته وامانده که روزگاری بهترین رتبههای تحصیلی را کسب کرده بود، مجبور به مهاجرت برای پیدا کردن جایگاه واقعی خود است.
هر چه بیشتر فکر میکنم میبینم که در این کلاف سر در گم و هزار گره، عوامل بسیاری وجود دارند که در نهایت به توسعه نیافتگی کشور منجر میشوند. شاید در این باره بیشتر نوشتم.