فساد اخلاقی در سازمانها، چرا و چگونه؟
فضای مجازی این روزها تجربههایی جدید را با سطح بالاتری از بلوغ فکری به نمایش گذاشته است. اینکه زنان ایرانی از تجربههای تجاوز و آزار جنسی در محل کار و یا تحصیل بنویسند پدیدهای پر برکت است که نشان از افزایش قدرت و درک آنها دارد. در این میان صدای یک رسوایی جدید هم در فضای مجازی پیچیده که این موضوع نیازمند توجه بیشتری است.
این اتهام طرح شده است که در یک استارتاپ – شرکت یکی از مدیران به وقیحانهترین شکل ممکن به حریم برخی از خانمها متعدی بوده، به آزار آنها میپرداخته و درخواستهایی خارج از عرف و اخلاق نسبت به آنها داشتهاست. افرادی که به خواستههای پلید این فرد تن نمیدادهاند و یا نسبت به آن اعتراض و یا اعراض داشتهاند، بلافاصله اخراج میشدهاند. گویا افرادی که به مدیر منابع انسانی شرکت نیز موضوع را منتقل میکردهاند، سرنوشت بهتری جز اخراج نداشتهاند. [این که با وجود قانون کار چگونه این اخراج به سادگی اتفاق میافتاده البته میتواند نشانه یک ظلم سیستماتیک در شیوه قراردادهای این شرکت باشد.]
با توجه به پاسخهایی از طرف مدیرعامل این شرکت و همچنین مدیر سابق منابع انسانی آن دیدهام. این اتهام انکار نشده و توام با نوعی پذیرش ضمنی بودهاست که تا همینجا نیز طرح آن، یک رسوایی بزرگ اخلاقی محسوب میشود. متاسفانه، این موضوع دیر یا زود مانند بسیاری از رسواییهای اخلاقی از ذهن فعال جامعه حذف میشود و موضوعات فعال دیگری جایگزین آن خواهند شد. وضعیت بد اقتصادی، تنش در روابط خارجی کشور و تصمیمهای نابخردانه برخی از مسئولین که همواره موجب زحمت جامعه بودهاست، این فراموشی و جایگزینی را تسریع و به روند آسیب به نهاد اخلاق در جامعه کمک میکند. شوربختانه، نهادهای متولی اخلاق و علوم انسانی نیز در کشور ما این تجربه را مورد مداقه و تحلیل بیشتر قرار نخواهند داد. اما به واقع آنچه در این داستان اهمیت دارد، چرایی و چگونگی به وجود آمدن و مهمتر، پیشگیری از تکرار آن است که این نوشتار سعی در بیان آن دارد.
کوری اخلاقی:
من با این جمله موافق نیستم که انسان مجاز به خطاست. انسان اجازهی خطا کردن ندارد، اما بروز خطا برای هر فردی امکانپذیر و گاهی اجتناب ناپذیر است. افعال اخلاقی بد فقط از انسانهای بد بروز نمیکنند. انسانهای خوب نیز گاهی دچار انجام افعال اخلاقی بد میشوند. آنچیز که همواره در بروز یک فعل اخلاقی بد بروز میکند، کوری اخلاقی و فراموش شدن آگاهی انسان نسبت به خود و دیگران است. اگر یک فرد خوب دچار فعل اخلاقی بد شود، بلافاصله و یا بعد از مدتی میتواند نسبت به آن آگاه شده و پشیمان و ملامتگر در صدد جبران ماوقع و اصلاح خود برمیآید. این موضوع در مورد افراد بد صادق نیست. با اینحال بسته به مدت زمان این کوری اخلاقی و نوع واکنش سازمان و جامعه نسبت به آن، امکان و خطر همهگیری آن وجود دارد.
اصالت قدرت:
این یک واقعیت است که در جوامع و سازمانهایی که دیکتاتوری وجود دارد، فساد بیشتر است. ترس از قدرت باعث بسته شدن جریانهای بازخورد و گزارش خطا در سازمان میشود. نتیجه اینکه آن کوری اخلاقی که با نبود آگاهی فردی و جمعی به وجود آمده بود، با حذف جریان بازخورد ادامه پیدا میکند و به تدریج تبدیل به یک هنجار پذیرفته شده میشود و در نتیجه آن، عناصر قدرت در سازمان، خود در منجلاب بیشتری فرو میروند و مدت زمان کوری آنها به نوعی دائمی شده و به تدریج افراد از یک آدم خوب که ممکن است کار اخلاقی بد مرتکب شوند، به یک آدم بد تبدیل میشوند. این افراد بد یا چنان دچار عطش قدرت و ثروت شدهاند که دیگر تصوری از خود ندارند و یا در هاله تصوراتی خودساخته از خود اسیرند. انتقاد از خود را بر نمیتابند و به تدریج و یا تسریع افراد منتقد را از خود میرانند و از سازمان حذف میکنند.
اصالت ثروت:
ثروت در غیاب اخلاق چیز بسیار خطرناکی است. مثل گرداب آدم را به درون خود میکشاند و مثل آب شوری میماند که هر چه بیشتر نوشیده شود، افراد را بیشتر تشنه میکند. این «نیاز» میتواند آدمها را گاهی هیولا و گاه محافظهکار و ریاکار و ترسو کند. این نیاز وقتی در مورد یک فرد ثروتمند طرح میشود، جدیتر و خطرناکتر است. چرا که “آنان که غنیترند، محتاجترند”. این تشنگی باعث میشود که به تدریج کلیه احساسات و اندیشههای ارزشمند آدمی فراموش شده و یا تغییر شکل یابند. به این شکل که حتی افعال خوب مانند خیرخواهی و کمک به همنوعان نیز به آفت تبلیغاتی آلوده شود که سعی در نمایش یک آدم خوب دارد.
یک مدیر ارشد که سالیان زیاد چشم بر خطای مدیر میانی خود میبندد، به پولسازی آن مدیر میانی که اهل انتقاد نیز نیست و از قضا چاپلوس و متملق نیز است، نیاز جدی دارد. او با پذیرش بدیهای مدیر میانی خود، اگر خود دچار این بدی و یا ضعفهای اخلاقی دیگر نباشد، به هر ترتیب در افعال مدیر خود شریک است. فاجعه وقتی عمیقتر میشود که آن مدیر میانی از این نیاز مدیرارشد خود آگاه باشد. اینجا دیگر داستان آدمهای خوبی که گاه خطا میکنند نیست، اینجا ما در مورد افرادی صحبت میکنیم که «بد» شدهاند. اصالت ثروت، باعث ایجاد اعتبار غیر واقعی در قدرت میشود و وقتی ثروت و قدرت درهم بیامیزد، و این آمیختگی منجر حذف جریان بازخورد منتقد و اصلاحگر شود، خیلی خطرناک است.
هنجارسازی:
بعد از مدتی افراد بد در سازمان در کنار همدیگر قرار میگیرند و همدیگر را میپذیرند. افراد منتقد به سختی با هجمه عمومی و با ابزار مختلف حذف و یا ساکت میشوند. در این شرایط این دیوآدمیان، در کسب منافع مادی خود بسیاری از افعال غیر اخلاقی مانند دروغگویی، ریا، غیبت، تهمت و لگدکوبکردن دیگران را مجاز میشمارند. به واسطه ثروت خود بلندگوهای رسایی در جامعه و سازمان در اختیار دارند و افراد شیفته و فریفته دیگری را تشویقکنان در اطراف خود مییابند. این موضوع به آنها اعتبار پوشالی بیشتری میبخشد و بیشتر خود را صحیح میدانند. کار به جایی میرسد که دیگر چیزی جز ستایش خود نمیشوند.
راهکار:
همه ما یک دیکتاتور درون داریم که نه از انتقاد خوشش میآید و نه تمایل چندانی به تغییر دارد. اگر به این دکتاتور رو بدهیم و یا اجازه دهیم دیگران با تمجید و تعریف از ما بپردازند، این دیکتاتور قدرتمندتر میشود. شاید بهتر این باشد که در هر موقعیتی که هستیم از دیگران بخواهیم از ما انتقاد کنند. حتی اگر انتقادپذیر هم نباشیم، باید انتقاد شنو باشیم. راه سهل و ممتنعی دارد. حداقلش این است که وقتی دیگران به انتقاد از ما پرداختند، آن را بشنویم و عصبانی نشویم. لازم نیست مدیر یک سازمان بزرگ باشیم که با انتقادشنوی ژست دمکراتیک بگیریم. باور دارم که گاه دربان یک اداره که تمام اختیارش بالا و پایین بردن اهرم ورود به محوطه آن اداره است، دیکتاتور تر از فرعون است! شاید فرعون، از درصد کمتری از تمام قدرتش نسبت به آن دربان در جهت امیال شخصی خود استفاده کرده باشد. باور دارم که در هر موقعیتی حداقل سکوت کردن و در مرحله بعد عصبانی نشدن در مقابل انتقادات را باید تمرین کنیم. تاثیر دارد، حتی اگر تاثیرش کامل نباشد.
اما در مورد آن دیوآدمیان، به یقین مکانیزمهای انتقادی نه تنها موثر نیست، بلکه شاید آسیبزننده نیز باشد. در این شرایط افکار عمومی آن چیزی است که میتواند هیمنه پوشالی افراد را متلاشی کند. گسترش شبکههای اجتماعی و گردش آزاد جریان اطلاعات خیلی خوب میتوانند بساط تزویر و بیاخلاقی را کوچک و یا جمع کند. هر چه روحهای آزاده بتوانند بیشتر صدای خود را به گوش دیگران برسانند، امید به اصلاح بیشتری در جامعه وجود دارد. گرچه فضای شبکههای اجتماعی نیز گاه میتواند اسیر پروپاگاندای رسانهای اصحاب قدرت شود، با اینحال کارکرد مثبت آن به مراتب بیش از آسیبهای احتمالی است.