عرض شود که :
معمولا عادت ندارم که زود به زود بنویسم ، یک جور خوانندگان عزیز بهساد عادت کردهاند که شنبهها بیشتر بیایند، برای خودم هم بهتر است. آن نظمی که در نوشتن نیز انتظار داشتم ، به طور نسبی رعایت میشود. اما به هر حال نوشتن همواره برای من یکی از ارزشمندترین وقایعی بوده است که در همه حال خود را وابسته به آن میدانستهام و میدانم. همواره در کنار مطالب منظم جمعه نوشتهها، میان نوشت هایی نیز داشتهام که بیشتر بر اساس ضرورتی خاص بوده است و یا متاثر از اتفاقات روزمره:
از جمله اینکه :
- امروز یکی از دوستان تماس گرفت و در مورد برخی از افراد و شرکتها و سازمانها مطالبی گفت و دردهای درونیام از جامعهای که در آن زندگی میکنیم تازه شد.
- امروز با یکی از این سازمانها قرارداشتم ، که در این یخبندان خود را به موقع به قرار رساندم. مدیر مربوطه نیامده بود و دریغ از یک عذر خواهی ساده.
خواستم که از آنها بنویسم، اما موضوع مهمتری پیش آمد که پرداختن به آن را ترجیح دادم:
-
امروز دوست جدیدمان ( همان گربه نوشته قبلی )، شدید گرسنهاش بود، حسابی میومیو میکرد. در حالیکه شدید کلافه این کنترلهای Ajax و مشکلشان با FormView بودم و یک پروپزال نیمه آماده هم داشتم که کارهایش مانده بود.، تصمیم گرفتم به او بپردازم. چون در هر صورت امکان انجام یک کار مفیدتر برای همه افراد در همه زمان ها وجود دارد.
در یخچال خبری از غذای گربه خور نبود. گرچه دفعه پیش خوراک لوبیا خورده بود، (خدای ناکرده دارد کمی آدم می شود)، اما باور داشتم که هنوز عدس پلو بخور نیست، کما اینکه هنوز خیلی طول میکشد که خیلی چیزهای دیگر هم مثل آدمها بخورد. خوشبختانه شیر داشتیم. به دوستان گفتم که وجود شیر دو تا حسن دارد، اول اینکه گربهها شیر خیلی دوست دارند و دوم اینکه اگر هم الآن نخورد ، شیر یخ میزند و میشود بستنی! یحتمل از آنجا که گرسنگی ، پدر خیلی از چیزهاست، این گربه داستان ما هم بر اثر گرسنگی برای اولین بار به اولین گربه بستنی خور جهان تبدیل میشود. شاید ماهم در اثر معروف شدن گربه امان به نان و نوایی برسیم. ما که بدش را نمی خواهیم. پیشبینی خانم رحمانیان این بود که این گربه شکمو خیلی زود میآید به سراغ شیر و من حکیمانه! هیچ اظهار نظری نکردم. به هر صورت تا ظرف شیر را بردم ، گربه بینوا شاید احساس کرد که شیر جنگل را دیده است، ترسید و رفت ! ( تقصیری هم ندارد ، من هم با دیدن بعضی از افراد این احساس را پیدا میکنم. حال اگر این سئوال برای شما پیش آمده باشد که شیر پاکتی اصولا با آدم چه دخلی دارد و اصلا این چه نوع مقایسه است ، باید به حضور انور شما برسانم که آنچه را که آدم در دیگران می بیند ، گربه در شیر –حتی از نوع پاکتی- میبیند و این از اسرار است) .
ظهر که از جلسه بیرون از شرکت بازگشته بودم ، دیدم شیر یخ زده است. اصولا نباید به این سرعت یخ میبست، یحتمل به دلیل وجود آب بیش از حد در شیر است. این هم از خواص آب است که اگر به درون هر چیز زیاد آب بسته شود، در صورت سردی فضای پیرامون ، آن چیز یخ میزند. اگر هم هوا گرم باشد ، آن چیز می ترکد و اگر آن چیز از جنس آدم باشد ، هزار و یک عوارض ندیده و نشناخته دارد.
تا عصر که بهساد بودم ، گربه ( که حالا دنبال یک اسم هم برای او می گردم ) بر نگشته بود و من حسابی نگران او بودم. حالا میفهمم که بر اساس دید گربه ای اش ، خیلی از حقایق را دیده بود. راستی اگر این شیر تقلبی باعث شود که گربه ما برای همیشه ما را ترک کند ، مسئول این اتفاق ناگوار کیست ؟ اگر سگها او را بخورند ، ما خود را خواهیم بخشید ؟ من مانده بودم و کلی سئوالات جامعه شناسی گربهای!
آقای مهندس خیلی فلسفی می نویسید.