چرا نمیتوانید از ابزارهای مدیریت عملکرد استفاده کنید؟ (قسمت اول)
این مطلب را در وبلاگ بهتایم نوشتم، دیدم مدتهاست که چیزی ننوشتهام اینجا، گفتم خالی از فایده نیست که اینجا هم منتشر شود.
یک روز آخر هفته در محل کار و یا منزل نشستهایم و خسته از کارهای روزانه یک کانال تلگرام را باز میکنیم و یا رادیو و یا تلویزیون از عوارض چاقی میگوید. نگاهی به شکم ورقلمبیده خود میکنیم و آنطرفتر یاد آزمایش چربی و قند و اینکه باید وزن ما کم شود. تصمیم میگیریم که از شنبه ورزش را در برنامه روزانه خود قرار دهیم و رژیم بگیریم و سالم تغذیه کنیم.
این شنبه فقط برای تعداد معدودی از افراد فرا میرسد!
برخی دیگر شال و کلاه میکنند و لباس و کفش ورزشی، عصا، عینک و … میخرند و تصمیم خود را اجرا میکنند و پایان ورزش سخنها در مزایای آن میگویند و تصمیم میگیرند که آن را به هر شکل ممکن ادامه دهند.
این افراد نیز پس از یکی دو جلسه ورزش آن را رها میکنند و چند سال بعد تنها تغییری که کار آنها دارد این است که لباسهای آنها دیگر تنشان نمیرود و مجبور هستند که آن را عوض کنند!
سالها بعد، بسیاری از این افراد هزینههای زیادی بابت درمانی خواهند پرداخت که هیچگاه به نتیجه ایدهآل نمیرسد و دردهایی خواهند کشید که هیچگاه بهبود نمییابد.
…
داستانی که گفته شد نه تنها در مورد افراد که در مورد سازمانها نیز کاربرد زیادی دارد. واقعیت این است که تعداد زیادی از سازمانهای ما چاق و بیتحرک هستند و این بیتحرکی حسابی اسباب دردسرشان شده است. اگر بخواهیم به بخش دولتی و خصولتی نگاه کنیم، که کار از اضافه وزن گذشته و به چاقی مفرط رسیده است. بسیاری از این سازمانها فقط با تنفس مصنوعی و پول نفت زندگی میکنند و بیشتر شبیه یک سفره هستند تا یک سازمان!
وقتی که از مدیریت پروژه، ثبت و گزارش و مدیریت عملکرد صحبت میکنیم، درست مانند زمانی است که تصمیم گرفتهایم روی فرم بیاییم و با اختصاص بخشی از زمان روزانه خود به ورزش، چربیهای اضافی (بخوانید اتلاف وقت سازمان) را آب کنیم.
تا اینجا خیلی همه چیز خیلی خوب است. اما واقعیت این است که ورزش کردن سخت است و بدن همواره در مقابل آن مقاومت میکند. این مقاومت برای تصمیمگیرندگان حتی پیش از شروع کار بیشتر است و برای اجرا کنندگان (بدنه سازمان) در هنگام اجرا.
مهمترین موانع برای کاهش وزن و ایجاد تحرک (سازمانی) را موارد زیر میدانم:
- مقاومت ذهنی برای شروع
درست است که ما همیشه به کاهش وزن و ورزش در ذهن خود علاقه داریم، اما همیشه یک چیزی هست که اجازه نمیدهد شروع کنیم. ما در ناخودآگاه ذهن خود به سختیهای پیش رو فکر میکنیم، اما بهانههای بهتری برای نپرداختن به ورزش برای خود مییابیم.
این جمعه باید ماشین را ببرم تعمیرگاه، فلان کار در خانه باید انجام شود و … همیشه لیستی از کارهای پر تاخیر و مانده بر زمین داریم که حالا به بهانه ورزش نکردن میخواهیم آنها را انجام دهیم! انصافن برای وجدان درد چیزهای خوبی هستند و وقتی هم که زمان را به آنها اختصاص دادهایم، احساس خوبی داریم که روز خود را بطالت نگذراندهایم. البته وقتی که موضوع ورزش و تحرک به تدریج فراموش شد، آن کارهای زمین مانده هم دوباره باقی میمانند و ….
- مقاومت برای اجرا
ورزش سخت است و درد دارد.. سلول سلول بدن (بخوانید تک تک افراد سازمان) در مقابل آن مقاومت میکنند. سلولهای چربی (بخوانید افراد عاطل و باطل سازمان) نابودی خود را در اجرای ورزش میدانند و در برابر از بین رفتن مقاومت میکنند. سرگیجه و سیاهی چشم در هنگام ورزش و بدن درد بعد از آن!
کنار گذاشتن تنبلی سخت است
پس چه باید کرد؟
تغییر، نیازمند آگاهی، اراده و تداوم و مدارا است. آگاهی فعال و تذکر دهنده هر روز، قصد و ارادهای که همواره ثابت باشد و بخواهد و مدارا با عوامل مقاومت ضمن تداوم حرکت خود. خیلی شعاری شد. اجازه بدهید کمی واقعیتر صحبت کنیم.
آگاهی: اگر پنجاههزار تومان پول امروز روی میز شما باشد و فردا نباشد، تا موضوع مشخص نشود که این پول را چه کسی برداشته و چرا برده و … ولکن ماجرا نیستید. اما این پول کم و بیش همان هزینهای است که روزانه در سازمان خود برای یک نفر میپردازید، بدون آنکه بدانید ما به ازای آن به طور دقیق چه بوده است! درست است که ما به ظاهر یک سری فعالیت میبینیم اما بدون یک نظام اندازهگیری عملکرد این احساس ما است که عملکرد افراد را برای ما توضیح میدهد و نه واقعیت موضوع. اینجا وجود برخی از ضعفهای شخصیتی در افراد و البته در خود ما باعث میشود که احساس خود را گاهی با رفتارهایی مانند تملق و خبرچینی و یا حتی شوآفها بهتر تعریف کنیم که خود باعث بروز یکسری بیماری سازمانی دیگر شود.
اراده و تداوم: دیگر نمیتوانم را در ورزش بسیار دیدهام. برای خود من مثل یک پتک میماند که تمام انگیزههایم را از بین میبرد. نکته و لحظه ظریفی وجود دارد که به خود بگوییم دیگر نمیتوانم یا اینکه بگوییم، باشد کمی استراحت میکنم و دوباره شروع میکنم. برداشت خود را از یک لحظه باید تعریف کنیم. دیگر نمیشود یا اینکه فکر میکنیم که راه بهتری برای ادامه کار پیدا میکنیم، فرق دارد. تداوم همواره با چینش اهداف کوتاه مدت، کوچک و برداشتن قدمهای کوچک و پشت سر هم به دست میآید. اگر روز اول بدانید که میخواهید ۳۰ کیلو از وزن خود را کمکنید، بعید است که در شروع مشکل نداشته باشید. اما هدف خود را باید این قرار دهید که این هفته میخواهم یک کیلو وزن کم کنم. در مورد تغییرات سازمانی نیز موضوع به طور کامل مشابه است. اگر میخواهید نظام گزارشکار داشته باشید، از روز اول به این نپردازید که چرا ساعات کار و بهرهوری پر مشکل است و اینکار در زمان غیر استاندارد انجام شده است. ابتدا افراد را عادت دهید که خود در مقابل خود در پایان روز پاسخگو باشند. افراد در ابتدا برای انجام این کار هم مشکل دارند و به خود (به خاطر کارکردن)، شما و احیانن بستگان شما فحش خواهند داد و فرض را بر این میگذارند که تنها هدف شما از انجام این کار سود بیشتر شما است. طول خواهد کشید که متوجه شوند وجود یک نظام کنترل عملکرد ابتدا پاسخگو کردن فرد نسبت به خود است.
مدارا: چهقدر این کلمه را دوست دارم و چهقدر پر معنی است. آگاهی زمانی به انتهای معنی خود میرسد که بدانیم بسیاری از رفتارهای دیگران در اثر ندانستن و غفلت است. همه ما چیزهایی در وجودمان داریم که خوب نیستند و همواره وقتی آن را بروز میدهیم که نسبت به خود ناآگاه و غافل هستیم. آگاهی یعنی درک غفلت دیگران و مدارا یعنی پذیرش آن به منظور ایجاد خودآگاهی در دیگران و البته معتقد هستم که سختترین کار در دنیا فهماندن چیزی به افراد است که تصمیم گرفتهاند آن را نفهمند. اما ما که میفهمیم و یا بهتر بگویم، قرار است که بفهمیم. اگر بخواهیم چیزی را بفهمیم بسیار مهم است که در مقابل نفهمیدن و “نخواستن فهمیدن” دیگران مدارا کنیم. شاید گام ابتدایی در توسعه مشارکت افراد ایجاد انگیزههای ملموس (اعم از مادی و غیرمادی) باشد. البته که این موضوع همیشه به نتیجه نمیرسد. اگر قرار بود همه چیز در جامعه بر اساس فهم متقابل و اشتراک منافع پیش برود (که همیشه دوست داشتهام اینگونه باشد) دیگر نیازی به تنبیه و مکانیزمهایی اینچنین نبود. بنابراین با بسط مفهوم “مدارا” باید گفت که اعمال قانون و به کار بردن “به اندازه” مکانیزمهای تنبیهی و جریمه و … میتواند با اندکی اغماض در زیرمجموعه “مدارا” قرار گیرد.
لذت رسیدن، لذت در بالای کوه شهر را زیر پا داشتن و نسیم رضایت بر گونههای اراده را درک کردن همواره زمانی به دست میآید که سختی بالا آمدن را به جان خریده باشیم. آگاهی نتیجه درد و تحمل سختی است!