شانزده سالگی بهساد
بیست و یکم فروردین امسال، بهساد شانزده ساله شد. خیلی دوست داشتم و دوست دارم که به خصوص یک نوشته تحلیلی در مورد پنج سال گذشته بهساد بنویسم. شاید در چند وقت آینده آن را ابتدا برای خودم بنویسم و بعد تا آنجا که بتوانم آن را منتشر کنم. با وجود شرایط بد اقتصادی در کشور، بهساد در پنج سال گذشته فشار بسیار زیادی را متحمل شد و پختهتر و با تجربهتر و با طمانینه بیشتری مورد اطمینان بسیاری از مشتریان ارزشمند خود واقع شد و گاه با اشتباهات خود مشتریانی را از دست داد و یا بازی را به رقبا واگذار کرد. داستان ۱۱ سال اول بهساد را در مطلبی به همین عنوان نوشتهام که خواندنی است و البته قصد دارم به همان سیاق داستان ۵ سال بعد از آن ۱۱ سال را هم بنویسم. اما به طور خلاصه در این پنج سال:
- بیشترین اشتباهها و در نتیجه تجربیات را در حوزه بازاریابی داشتیم. حداقل در مورد بهساد و شرکتهایی از این دست که با مشتری خاص روبرو هستند، اکنون به این نتیجه رسیدهام که بازاریابی نمیتواند فعالیتی باشد که محتوای آن از بیرون سازمان ایجاد شود. نمیتوان با استخدام مدیر و یا کارشناس بازاریابی از بیرون سازمان انتظار معجزه داشت. بسیاری از مشتریان این روزها به تک تک کلماتی که برای ارائه محصول میگوییم فکر میکنند و آن را مورد ارزیابی قرار میدهند. مدیر و کارشناس بازاریابی به خصوص اگر از جنس تولید و در کنار تولید نباشد، نمیتواند کلماتی را بگوید که عمق و تجربه کسب و کار را منتقل کند.
- بر خلاف پنج سال دوم بهساد (۸۶-۹۱)، پنج سال سوم بهساد، از نظر مدیریت منابع انسانی نمره قابل قبولی میگیرد. البته که اشتباههای قابل توجهی نیز داشتم، اما افزایش قابل توجه میانگین سابقه کار همکاران من در این پنج سال، نشانه خوبی از آرامش بیشتر و اطمینان به محیط کار بوده است. البته مصاحبههای ما سختگیرانهتر شده و به خصوص از نظر شخصیتی و اخلاقی وسواس بیشتری به خرج میدهیم. برای اینکه دچار مشکل منابع انسانی نشویم، باید دقت کرد و دقت کرد و دقت کرد که این افراد جذب سازمان نشوند:
-افرادی که اهل غیبت کردن و دو به هم زنی هستند
-افرادی که به سادگی دروغ میگویند
-افرادی که اهل مطالعه و یادگیری نیستند. خواندن و مطالعه به آدم ثابت میکند که همواره ندانستههای او بیش از دانستههایش است و این چنین فردی کمتر با غرور سر و کار دارد.
-افراد رند و طرف خودکش!
-افراد چاپلوس و متملق
-افرادی که تنها ارزش زندگی آنها و خدای آنها پول است.
اعتراف میکنم این افراد به هیچ وجه قابل اصلاح نیستند و به خصوص در مصاحبه هر گاه در مقابل یکی از این معیارها گذشت کردم (به خصوص در مورد دروغگویی) بعدها با تبعات سنگینتری در مورد آن روبرو شدم. این روزها با شرایطی که در جامعه و گسترش بیاخلاقیهای آن وجود دارد، بهساد با وجود همکاران بسیار خوبم در حکم یک جزیره را برایم دارد که با وجود همه توفانها و شرایط بد محیطی در آن احساس امنیت و آرامش میکنم.
- تغییر مدل کسب و کار: با یک حرکت تدریجی فاصله خود را از انجام پروژههای سفارشی زیاد کردیم (هنوز هم گاهی آلوده میشویم) و به فروش محصول روی آوردیم و حالا در کنار فروش محصولات نرمافزاری مدل ارائه نرمافزار به عنوان خدمت (SaaS) یا همان Software as a Service را شروع کردهایم. بهتایم (تایم شیت و مدیریت پروژه ابری) نتیجه این تغییر رویه است. این کار مستلزم تغییر نگرش ما به بازار و به خصوص تغییر نگرش ما به مشتری بوده است و خواهد بود. حداقل در شرایط امروزه بازار، به خصوص در حوزههای پر چالش B2B اتکا به مدل سنتی تولید و فروش نرمافزار به تنهایی پاسخگویی الزامات رشد و توسعه شرکت نمیباشد.
قصد دارم در آینده نزدیک داستان این پنج سال را بهتر بنویسم. تنها مشکلم روایت از نامردیها و نامردمیهایی است که بر بهساد و من روا شد. چطور میتوان گفت و چطور میتوان نگفت.
جناب آواژ عزیز تبریک صمیمانه من رو بپذیرید. خوشحالم که در شانزدهمین سالگرد تولد بهساد این آرامش را تجربه می کنید. قطعا نوید این آرامش ما را که در یازدهمین سال فعالیت هستیم به ادامه دادن و جنگیدن امیدوارتر می کند.
اما نوشتن از نامردی ها و نامردمی ها سخت است و واقعیتی است که هر روز ادمهایی مثل ما با آن سر و کار دارند… شرکت ها به عنوان نمونه ای از کل، میزبان همان فرهنگی هستند که کل جامعه ما را شامل می شود.
آرزوی موفقیت روزافزون دارم براتون.
بسیار از محبت شما ممنون و سپاسگزارم. من هم همواره بهترین آرزوها را برای شما و ایده گستران عزیز دارم. دورانی که شما، علی واحد عزیز و من در اوج فعالیت وبلاگ نویسی بودیم را هیچ وقت فراموش نمی کنم و هنوز برایم به عنوان یک خاطره خوب ماندنی است.
اما در مورد نامردی و نامردمی نوشتن را درست می گویید. سخت است. و اگر بخواهم بنویسم همان نامردها مخل آسایشمان می شوند. اما باید نوشت. هم برای خودم مفید است و هم لاجرم تجربه ای است که می تواند به دیگران نیز کمک کند. هنوز اما شدید در فکر چگونه نوشتنش هستم. نوشتن از مجموعه ای از خباثت، بلاهت و بی سوادی و خودخواهی و فساد اداری و اقتصادی که جامعه را به شدت آلوده کرده است.