تولد بهتایم
محصولات فناورانه جدید به خصوص آنها که از شرکتهای معروف هستند خیلی با سر و صدا معرفی میشوند و اغلب در رویدادهای رسمی! پس بهساد هم اگر محصول جدیدی دارد بدون شک باید از این روش استفاده کند. اصولن به قول این دوستان فعال در حوزه استارتاپها برگزاری یک ایونت (رویداد چه اشکالی دارد؟) نقش به سزایی در معرفی محصول دارد. همه اینها را میدانم و بر اساس شوق درون و احساس شعف میخواهم از بهتایم بنویسم.
مدتهای زیادی بود که به نتیجه رسیده بودیم که دولت و سازمانهای دولتی بازار مناسبی برای توسعه فعالیتهای بهساد نیستند و باید علاوه بر حفظ بازار سنتی خود به بخش دیگری از بازار نیز توجه کنیم. از پول ندادن و اذیتهای نظارتی و فرآیند طولانی قرارداد که بگذریم، دولتیها شب میخوابند و صبح بیدار میشوند و با یک بخشنامه جدید هزار دردسر برای پیمانکاران خود درست میکنند و این به شدت آنها را غیر قابل اعتماد کرده است. چیدن همه تخممرغهای یک کسب و کار در سبدی که هر روز ۱۰ ریشتر تکان میخورد یک اشتباه راهبردی است.
سال گذشته با همفکری بهسادیها تصمیم گرفتیم که محصول فناورانه و جدیدی را توسعه دهیم. انتخاب محصول و حوزه محصول جدید اولین چالش برای ما بود. در جامعه تب و تاب اپلکیشنهای موبایلی سرویسگرا زیاد شده بود و تاثیر خود را در جلسات انتخاب محصول ما داشت. در این مورد چند دیدگاه مطرح شد که چنین ایدههایی خیلی زود از گزینههای قابل انتخاب کنار رفت.
- اسنپ و هر کسب و کار شبیه به آن فقط یک برنامه موبایلی نیست، چنانچه دیجیکالا فقط یک سایت نیست. اینها کسب و کارهایی هستند که ابزار ارتباط خود با مشتریان را بر بستر اینترنت و موبایل قرار دادهاند. کسی که میخواهد وارد رقابت با اسنپ شود باید از حمل و نقل و روانشناسی مسافر و راننده بیشتر بداند تا برنامهنویسی. اگر بخواهیم وارد به فرض خردهفروشی موبایلی شویم باید سوپرمارکت داری را آنهم به شیوه نوین بلد باشیم که نیستیم!
- برای شرکتی که بازار دولتی و سازمانی بزرگ دارد (Business to Government) تغییر جهتگیری به بازار مشتریان خرد (Business to Customer) نیازمند آموزههای بسیار است. شرکتی مانند بهساد که در یک جلسه با مشتری ده یا بیست میلیون تومان تخفیف میدهد، بر اساس ذهن نسبیگرای خود نمیتواند ارزش مشتری ده و بیست هزار تومانی را در مدلهای ذهنی خود درک کند. از طرف دیگر وقتی از فضای اداری و رسمی کار با سازمانها خارج شده و به سطح جامعه میآییم رفتارها نیز تغییر میکند.سطح تخصص در پشتیبانی فرق دارد و روابط با مشتری از شکل روابط بلند مدت و محدود به روابط گسترده و لحظهای تغییر مییابد. در روابط محدود و بلند مدت این زمان است که ذهنیت مشتری را میسازد در حالی که در روابط لحظهای و پر تعداد این قضاوت عمومی و کم حافظه است که تصمیمات بازار را شکل میدهد. اعتراف میکنم که بهساد و من از چنین آمادگی برخوردار نبوده و نیستیم و البته این مدل کسب و کار چندان قرابت فکری نیز با ما نداشته است.
- بازار اپلیکشنهای موبایلی تا حد زیادی ملتهب است و هجوم ایدهها و ظهور تازه واردها، فرآیندی از رقابتهای پر از بیتجربگی و همچنین بیاعتمادی بازار را به وجود میآورد. این عامل نیز هر چند اندک، ریسک ورود به بازار را افزایش میداد.
- مهمتر از دو عامل قبل خروج از بازار سازمانی نیازمند تغییر در فلسفه وجودی (Core Philosophy) و ارزشهای محوری ما بود و این کار نیازمند یک تغییر اساسی در افکار شرکت است. ما در بیانیه ماموریت خود نوشته بودیم که «بیشتر پیشرفتهای بشری به وسیله سازمانها به دست آمده است. سازمان، نوع متعالی حرکت به سوی اهداف است. هدف عالی بهساد، داشتن سهم موثر در بهبود زندگی سازمانهایی است که در جهت پیشرفت جامعه خود فعالیت میکنند. ما میخواهیم سازمانها بهتر و راحتتر کار کنند. تصمیمهای درستتری بگیرند و تنشهای کاری کمتری داشته باشند.» آیا تغییر رویکرد بهساد مغایر با بیانیه ماموریت او نبود؟
پس لاجرم انتخاب محصول جدید بر اساس فلسفه وجودی و ارزشهای محوری و بیانیه ماموریت ما و متکی بر تواناییها و تجربه ما در حوزه مدیریت پروژه و اداره کسب و کارهای کوچک و متوسط قرار گرفت. ما پنج تجربه نوشتن سامانه مدیریت پروژه را پشت سر گذرانده و با شکستها و موفقیتها در این راه به خوبی آشنا بودیم، از طرف دیگر به عنوان یک شرکت کوچک از چالشهای مدیریت در این حوزه آگاهی داشتیم، بیشک «تجربه و آگاهی» زیرساخت لازمی بود که باید سنگ بنای محصول جدید را بر آن قرار میدادیم.
مهمترین چالش در زمینه توسعه این محصول، مدل ذهنی و فکری ما بود. کار با فرآیندهای بروکراتیک سازمانهای بزرگ ذهن ما را به پیچدگی کشانده بود و از طرف دیگر ایدهآلگرایی همواره یک خطر برای مدیریت محدوده پروژه در طراحی یک محصول ساده و «به اندازه» است. در هر جلسه طراحی بارها و بارها این موضوع را به یکدیگر گوشزد کردیم تا بتوانیم یک محصول به اندازه بسازیم.
مشکلات زیادی در شروع محصول جدید خود داشتیم و خوندلها و دردسرهایی که در هر کار پر ارزش وجود دارد. مگر میشود که بخواهی به جایی برسی و راه آسان باشد و مگر غیر از این است که وجود ما چیزی غیر از تلاش ما نیست؟ موفق بودن جایی دور و زیبا در افق کوهستانهای دوردست نیست، موفق بودن قدمهای آهسته و پای پر زخم در شیب تند و ناهمواری است که میرویم و مادامی که میرویم و میدانیم کجا میرویم موفق هستیم.
بهتایم، فرزند جدید بهساد به زودی به دنیا میآید. خوب میدانم که نوزاد بهتایم راهی سخت و سنگلاخ در پیش دارد.خوب میدانم که برای این نوزاد نیزباید خوندلها خورد و سرزنشها شنید و نامردمیها دید. خوب میدانم راه دوری را برای رفتن انتخاب کردهایم. میدانم که باز باید دوباره مانند یک چریک چرک و خسته برای او و هستی او و راهی که اعتقاد دارم بجنگم، اما ثانیه به ثانیه برای تولد بهتایم عزیز لحظهشماری میکنم و بعد از سالها اشتیاقی را دارم که در روزهای تولد بهساد داشتم.
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
سلام
خیلی مبارک باشه …
سلام
ممنون و سپاسگزار
سلام
ضمن آرزوی موفقیت
آخرش ندانستم به تایم چیست؟
سلام، ممنونم… انشاءالله به زودی نسخه آزمایشی را روی اینترنت منتشر میکنیم. فکر میکنم خیلی به کار مدیران و روسا بیاید.
ظاهرا به تایم محصولی مرتبط با مدیریت پروژه است. به هر حال تبریک می گویم بابت به دنیا آمدن قریب الوقوعش.
از سبدهای غیر IT هم برای گذاشتن تخم مرغ ها استفاده کنید! البته یک راه دیگر هم استفاده از همین سبدهای IT ولی از نوع خارجی است. منظورم سفارشات و مشتریان IT خارج از ایران است.
بسیار ممنون. درست میگویید. با راهنمایی دوستان خوبی مانند شما، در حال حرکت به آن سمت و سو نیز هستیم.