چرا (فقط) کالای ایرانی نمیخرم؟
با اینکه به طور اصولی با سیما چه از نوع ملی و چه نوع خارجی آن رابطهای ندارم گاه به دلیل کنار خانواده بودن به هنگام شام مجبور به تماشا میشوم و بر حسب اتفاق هم زمان اخبار ساعت ۲۱ است. بیشتر شبها گزارشی از واحدهای تولیدی پخش میشود که حرف عمده اینجاست که به دلیل واردات و قاچاق بیرویه این واحد تولیدی با درصد کمی از ظرفیت خود کار میکند و دولت باید جلوی واردات و قاچاق را بگیرد و…صدا و سیما هم انتظار دارد که مردم بگویند «ای دولت بد، تو هستی که باعث رکود و بیکاری در مملکت شدهای و …»
در حالیکه موضوع پیچیدهتر از این حرفهاست. شروع فرآیند واردات نه با واردکننده و فروشنده که «تقاضای بازار» است. اگر کالایی تقاضای مصرف نداشته باشد با تعرفه گمرکی صفر نیز نمیتواند برای وارد کننده آن سود داشته باشد. و تقاضای بازار در صورتی که تعرفه گمرکی بالا باشد محرک عامل قاچاق و البته فساد اقتصادی خواهد بود.
مشتری در شرایط یکسان به دنبال کالای دارای ارزش افزوده بیشتر است. این ارزش افزوده دارای سه بُعد کیفیت، قیمت و اثر روانی میباشد. بدیهی است که مشتریان دنبال مطلوبیتی هستند که یا با افزایش کیفیت و یا با کاهش قیمت به دست میآید و یا در نهایت با خرید یک برند نیازهای روانی آنها را برآورده میسازد. من به شخصه حاضر نیستم که پولی را پرداخت کنم که صرف فرآیندهای ناکارآمد یک تولید کننده (اعم از ایرانی و یا خارجی) شده باشد و بعید به نظر میرسد که هیچ مصرفکنندهای حاضر باشد خسارت بیکیفیتی محصولات داخلی را پرداخت کند. جایی که تولیدکننده ایرانی توانسته است که مطلوبیت کالای خود را حفظ کند، بیشک مشتریان نیز آن را به رقبا اعم از خارجی و یا داخلی ترجیح میدهند. در این شرایط ممکن است این سئوال به وجود بیاید که عِرق ملی و وطنپرستی و وضعیت هموطنهای ما چه میشود؟! در پاسخ به این سئوال باید گفت که خرید حمایتی کالای بیکیفیت اولین ظلم به تولید کننده است و خریدن کالای بیکیفیت همیشه باعث میشود که این بیکیفیتی ادامه یابد و با حمایت صدقهای هیچ تولیدکنندهای توانمند نمیشود. بازار قانون خود را دارد و در نظام بازار ضعیف محکوم به نابودی است. تولیدکننده در ابتدا خود باید دلش برای خودش بسوزد و این دلسوزی به یقین با افزایش توانمندی به دست خواهد آمد. هیچ محصلی در مدرسه و دانشگاه با ارفاق و نمرهگدایی چیزی یاد نمیگیرد. نکته دیگر (که البته بیشتر بر اساس فلسفه شخصی من استوار است) این است که چه کسی گفته که اگر دو دولت بر حسب اتفاق و یا جنگ و صلح یک خط (مرز) بین دو محدوده در کره خاکی کشیدند، این خط متضمن ایجاد ارزش برای افراد یک طرف مرز و کاهش ارزش برای آنطرفیها میشود؟ یک کارگر چینی از نظر انسانی در شرایط یکسان اخلاقی چه تفاوتی با یک کارگر ایرانی دارد؟ آیا فرزند یک کارگر چینی گرسنه نمیشود و فرزند یک کارگر ایرانی گرسنه میشود؟ چون این نزدیکتر است باید دلمان برایش بسوزد و آن را چون از نزدیک نمیبینیم نباید نسبت به او دلسوزی داشته باشیم؟ هر کسی که خوب و درست کار کند جدای از ملیت و نژاد و رنگ و مذهب بر اساس قوانین دنیا مستحق بهرهبرداری از منافع خوب کار کردن است.
big like
“چه کسی گفته که اگر دو دولت بر حسب اتفاق و یا جنگ و صلح یک خط (مرز) بین دو محدوده در کره خاکی کشیدند، این خط متضمن ایجاد ارزش برای افراد یک طرف مرز و کاهش ارزش برای آنطرفیها میشود؟ یک کارگر چینی از نظر انسانی در شرایط یکسان اخلاقی چه تفاوتی با یک کارگر ایرانی دارد؟ آیا فرزند یک کارگر چینی گرسنه نمیشود و فرزند یک کارگر ایرانی گرسنه میشود؟ چون این نزدیکتر است باید دلمان برایش بسوزد و آن را چون از نزدیک نمیبینیم نباید نسبت به او دلسوزی داشته باشیم؟ هر کسی که خوب و درست کار کند جدای از ملیت و نژاد و رنگ و مذهب بر اساس قوانین دنیا مستحق بهرهبرداری از منافع خوب کار کردن است.”
بحث، بحث واردات و رقابت نیست، بحث قاچاق است، قاچاق یعنی رقابت نابرابر.
بگذارید مثالی برای شما بزنم، یک شرکت تولید کننده برای تولید محصول خود نیاز به مواد اولیه عمدتا خارجی دارد. این مواد را باید به صورت قانونی با تعرفه گمرگی (حدودا بین ۵ تا ۲۰ درصد) وارد کند.
پس از تولید محصول، باید به همراه مالیات بر ارزش افزوده آن را به دست مشتری واسط یا مشتری نهایی برساند.
نهایتا قیمت کالا بر اساس قیمت مصوب تعزیرات حکومتی و مارجین مصوب نهایی شده و محصول فروخته میشود.
حال در کالایی که قاچاق است، نه بابت ورود تعرفه گمرکی میپردازد، نه مالیات بر ارزش افزوده میپردازد، نه اصولا فاکتوری ارایه میدهند و مالیات بر درآمد هم نمیپردازد. سرانجام با قیمت پایین تر از جنس داخلی و مارجین بالاتر برای فروشنده همان کالا به فروش میرسد.
این یعنی رقابت نابرابر و این چیزی است که صدا و سیما آن را در بوق میکند که ایهاالناس به داد تولید برسید!
پس با این احوال دولت برای حمایت از کالای ایرانی باید اول تعرفه ورود مواد اولیه را پایین بیاورد و بعد هم سایر نهاده های تولید از جمله حداقل دستمزد و بعد مالیات بر تولید و بر مصرف و سهم بیمه کارفرما (۲۳ درصد حقوق). در این صورت قیمت تمام شده کالای ایرانی حتی با کیفیت پایین تر کاهش می یابد و به یقین بازار خاص خود را هم خواهد داشت. پس میبینیم که مبارزه مستقیم با قاچاق از طریق بگیر و ببند (که البته نفی نمیشود) به تنهایی چارهساز نیست. بلکه ایجاد مزیت رقابتی (در این جا کاهش قیمت) است که میتواند سهم قابل توجهی در مبارزه با قاچاق و ایجاد اقبال مردم به کالای داخلی داشت.
چند وقت است که یک سری تبلیغات از صدا از سیما پخش می شود که در آن بیکار شدن و گرسنه ماندن کارگران ایرانی نشان داده می شود. در این سری تبلیغات از مردم خواسته می شود که صدقه وار کالای ایرانی بخرند تا کارگران ایرانی بیکار نشوند.
من نمی توانم با این تبلیغات ارتباط برقرار کنم خصوصا وقتی که سعی می شود احساسات ناسیونالیستی مخاطب بر انگیخته شود.
با کلیت متن شما هم موافق هستم ولی یک جا هست که فرق می کند که شما از تولید کننده ایرانی بخری یا خارجی. وقتی که از تولید کننده ایرانی جنس بخری (جدا از این که کیفیت جنس مطلوب هست یا نه، یا این که سود آن تولید توی جیب چه کسی می رود)، باعث کاهش آمار بیکاری در نقاط نزدیک به خودت شده ای نه در یک کشور دور دوست. بیکاری می تواند منشا دیگر مشکلات اجتماعی هم باشد.
یک نکته دیگر هست که نمی دانم درست است یا غلط. وقتی تولید یک چیزی در داخل کشور سود آوری بالا پیدا کند، حتی اگر ناشی از حمایت صدقه ای مردم یا دولت باشد، تولید آن چیز خود به خود جلب توجه می کند. وقتی هم که جلب توجه کرد، تقلب کردن و دستکاری کردن توی اون سخت تر می شود. پس شاید بشود امیدوار بود که خرید جنس داخلی باعث بهبود فرایند تولید و افزایش رقابت هم خواهد شد.
البته می دانم که اقتصاد پیچیده تر از این حرف هاست. وقتی که قرار نباشد از قوانین بازار آزاد پیروی کرد، یعنی بازار را به طور مصنوعی تغییر داد، پس دقت خیلی زیادی لازم است. مثلا مهم است که اگر تولید جنسی به صرفه نیست، آن را وارد کرد. نه این که بر طبل خودکفایی و وطن پرستی کوبید.
مشکل این جاست که آقایان نه حاضر هستند از قوانین بازار آزاد تبعیت کنند و نه بلدند دستکاریهای آن را به درستی انجام دهند. فقط ناشیانه آن را دستکاری میکنند.
من از شما با آن مطالب خوب انتظار بیشتری داشتم آقای آواژ. انصاف انصاف انصاف. بسیاری از شغلها و حتی کالاها اصلا رقیبی ندارند که بخواهند نگران از دست دادن مشتری باشند مثل شغل کارمندی یا خدماتی یا تولید مواد اولیه و غذایی و محصولات داخلی نرمافزاری و … اینها حتما باید در داخل باشد. اما همین افراد علیرغم متاسفانه کیفیت به مراتب پایین ترشان از نمونههای خارجی (در همان کشورها) حاضر نیستند کالای ایرانی بخرند چون فکر میکنند پولشان هدر میرود. چون مینشینند آسمان و ریسمان میبافند تا دلیل برای این کارشان بتراشند. چون لابد پول آنها باارزشتر از پول دیگران است. چون نمیدانند که تولید کالای واقعی مثل کار خدماتی نیست، یا مثل نرمافزار نیست که صفر تا صد ابزارهایش رایگان و ارزان است برای ما. چون اینگونه نیست که با مطالعه چند خط مستند و کد و نوشتن چند تا ماژول و … همه چیز را در چند دقیقه و ساعت درست یا اصلاح کرد و نهایتا اینتر! زنجیره خط تولید اگر یک حلقهاش تحریم شود یا در گمرک بماند یا هزار مصیبت دیگر نابود میشود. همه چیزهایش مثل نرمافزار نیست که بشود توی خانه نشست و کد نویسیاش کرد. بعضا چند هزار متر جا میخوهد. کارگر میخواهد. حمل و نقل میخواهد. دستگاههای گران قیمت میخواهد. حمایت میخواهد. مواد اولیه میخواهد. هماهنگی بین چندین و چند شرکت و نهاد و … میخواهد. به هزار متغیر بیرونی وابسته است. از تغییر فصول و آب و هوا و خشکسالی و … گرفته تا قیمت نفت و انرژی و تورم و هزار مصیبت دیگر! اگر دستگاهی خراب شود تا برود خارج تعمیر شود و برگردد یا اتفاقی بیفتد، آتش سوزی یا فساد در انبار و امثالهم. شما برای تولید نرمافزار از چه کسی خرید میکنی؟ هیچ. اما یک تولید کننده مجبور است با چندین و چند عرضه کننده خارجی و بعضا بازار سیاه در کشورهای مختلف گرفته تا گمرک تا عرضه کننده بی کیفیت و بدقول داخلی و مجوزها (محیط زیست، بهداشت، استاندارد، فرمانداری، استانداری، نظامی، امنیتی و …) و بروکراسی لعنتی و فساد و رشوه و … سر و کله بزند تا محصولی را تولید کند. بماند که حین تولید یا عرضه هزار دردسر پیش آید. تازه بعد باید دنبال مشتری بگردد آنهم در این بازار به شدت متنوع و پر از کالای قاچاق و پر از رقیبی که هیچ کدام از شرایط سخت تولید او را نداشته اند و طبیعتا قیمت آنها هم پایینتر و کیفیتشان بالاتر است. بازاریابی و تبلیغاتشان بماند که چقدر پیچیده و دشوار است. والله همین شما که میگویی که کارگر چینی هم آدم است و دلسوزشان شدهای، اگر متاثر از مشکلات تولید و قاچاق بودید هرگز این حرف را نمیزدید. شما حرف از بازار و قانونش میزنید چون نفستان از جای گرم در میآید. چون خودتان تحت تاثیر بازار و قوانینش نیستید. یا لااقل بازارتان قابل مقایسه با بازار پیچیده و متزلزل آنها نیست. کدام تولید کننده ایرانی میتواند شبی را آرام و آسوده بخوابد؟
ببخشید اگر تند صحبت کردم. هرگز نمیخواهم جسارتی کنم. فقط دلم میگیره از این نوع پستها و حرفهایی که به دور از انصاف است.
صابر عزیز
پیش از هر چیز از انتقاد خوب و دردمندانه شما سپاسگزارم. انتقادی که به خوبی کاستیهای نوشته من را مشخص کرد. اما فکر میکنم باید چند نکته در این رابطه عرض کنم.
اینکه به نظر میرسد بهساد مشکلی ندارد به یقین این چنین نیست. بهساد نیز دچار مشکلات متعدد از جمله نقدینگی و مطالبات است. نکته اینکه مشکل صنعت نیز تاثیر مستقیمی بر بهساد دارد. اینکه چند هزار نفر ساعت و چندصد میلیون تومان صرف کنیم تا سیستم جامع مدیریت تولید و قیمت تمام شده بنویسیم و هیچ شرکت صنعتی نتواند آن را بخرد، اگر درد نیست پس چه هست؟ این که کارفرمای من که یک شرکت صنعتی است هنوز صورت وضعیت چند ماه پیش خود را پرداخته نکرده است و ندارد که پرداخت کند، یعنی تاثیر مستقیم مشکلات تولید بر بهساد. همه مواردی را که گفتید با پوست و گوشت و استخوان لمس کردهام و خوب آن را میدانم. من هم شب نخوابیهای بسیار کشیده و میکشم. من هم میدانم نصفه شب با فکر حقوق همکاران خوابیدن و دو ساعت بعد کابوس دیدن یعنی چه. دوست خوب من، شاید مشکلات من به بزرگی مشکلات آنها نباشد که نیست، اما به نسبت اندازه بهساد، درد گرانی بر دل دارم. اما با همه این دردها انتظار ندارم که صدقه بگیرم و به صورت صدقهای حمایت شوم. اعتقاد عمیق دارم که یا بهساد باید راهش را پیدا کند و یا اینکه زمین خدا بزرگ است و راه برای کار کردن زیاد و باید کار دیگری انجام دهم. اینکه اگر به هر دلیل موجه به بنبست رسیدم حق ندارم توقف کنم. حق ندارم گدایی کنم. حداقل موضوع این است که باید ضعفهای خود را جبران و خود را از نظر سواد و مدیریت قویتر کنم. مشتری من نباید تاوان ضعفهای من و شرایط بد محیطی را بدهد. اگر اینطور باشد در یک حلقه رو به قهقرا نابود میشویم. یعنی این برای اینکه من زجر نکشم، مشتری زجر بکشد؛ به نظرت توعی خودخواهی نیست؟ یا حداقل نوعی جابجا کردن مشکل از صنعت به مصرف کننده! آیا این شرایطی نیست که در صنعت خودرو کشور وجود دارد؟ آیا صنعت خودرو با حمایتهای رانتی و صدقهای به قاتل اول جادههای کشور تبدیل نشده است؟ هیچ میدانی اکثریت قریب به اتفاق شرکتهای خصوصیسازی شده از جمله هپکو به دلیل تنفس مصنوعی قبل از خصوصی سازی، بلافاصله بعد از این که تنفس مصنوعی قطع شد نابود شدند؟
به عبارت دیگر بگویم که تمام مشکلاتی را که گفتی از جمله بروکراسی و فساد و رشوه قبول دارم. اما تاوان این مشکلات را مصرف کننده نباید پس بدهد، چون این مشکل را نه حل بلکه منتقل میکند.
بارها نوشتهام که یکی از راهکارهای اساسی نجات اقتصاد کشور، قرار گرفتن در زنجیره تولید جهانی و سرمایهگذاری خارجی است. اگر بیماری صنعت کشور را درمان نکنیم، صنعت کشور چیزی تا مرگ کامل فاصله ندارد. اگر قرار است این بیمار عزیز و دوست داشتنی بمیرد، حرف من این است که باید این موضوع را بپذیریم، مگر اینکه چاره دیگری برای آن اندیشه کنیم. از جمله:
۱- هزینههای زائد تولید را حذف کنیم. دولت و قوانین یکی از عوامل اصلی افزایش هزینههای تولید هستند. تعرفه گمرکی مواد اولیه، مالیات، هزینههای تامین اجتماعی، هزینههای کمرشکن سود بانکی، دخالت دستوری در تعیین حداقل دستمزد همه و همه هم تعادل بازار و عرضه و تقاضا را به هم میزند و هم هزینههای تولید را به شدت افزایش میدهد.
۲-برای سواد ارزش قائل شویم. مدیریت سواد میخواهد، بسیاری از دولتیهای ما فاقد این سواد هستند و صنعتگرهای ما نیز. من هم بیسوادترینم. به دبی در چندصد کیلومتری خودمان نگاه کنیم که چند مدرسه کسب و کار (Business School) معتبر دنیا در آنجا نمایندگی دارد؟ در ایران چطور؟ در ایران مدرسههای کسب و کاری که درست شده فلهای دانشجو میگیرد و بیکیفیت مدرک میدهد و شده است فقط منبع درآمد متصدیان آن!
چرا به این نتیجه رسیدهایم که برای فوتبال اگر بخواهیم نتیجه بگیریم به مربی طراز اول خارجی نیاز داریم، اما در صنعت و تولید و مدیریت هنوز دور خودمان میچرخیم؟
برای اینکه معضل دیپلم بیکارها را حل کنیم، تیشه به ریشه دانشگاهها زدیم و دانشگاهها را از محتوی خارج کردیم و از صنعتی که دانشگاه و فکر نداشته باشد چه انتظاری میتوان داشت؟ یک بار باید برای همیشه تصمیم بگیریم که اعتبار و علم را به دانشگاه برگردانیم. درست است که هزینههای اجتماعی بسیار بالایی دارد، اما باید تن به این جراحی پر درد بسپاریم، چرا که راه دیگر فقط مرگ است!
۳-زمینه سرمایهگذاری خارجی را فراهم کنیم. در مهندسی نرمافزار ما هیچ شرکت ایرانی نداریم که بتواند Photoshop و یا حتی Adobe Acrobat بنویسد. حتی بزرگترین شرکتهای نرمافزاری ما Application نویس هستند. با همین وضعیت در صنعت روبرو هستیم. صنعت ما پایه و بن مهندسی ندارد. هیچ شرکتی به صورت تصادفی پیشرفته نمیشود. در قرن حاضر شرکتها از بسیاری از کشورها بزرگتر شدهاند. اگر اجازه حضور آنها را بدهیم و شرایط را برای فعالیتشان فراهم کنیم، مشکل بیکاری حل میشود و شرکتهای ما نیز خیلی از آنها یاد خواهند گرفت.
۴- همانگونه که بارها گفتهام باید علوم انسانی را جدی بگیریم. فلسفه و روانشناسی و اخلاق زیربنای فکری هر جامعهای است. جامعهای که فلسفه ندارد، فکر ندارد و جامعهای که فکر ندارد نمیتواند به هیچ چیز حتی تکنولوژی فکر کند. فیلسوفان و مدرسان اخلاق ما باید به جامعه بیایند و واقعیتهای جامعه را ببینند و پیوند فلسفه و مدیریت و تکنولوژی را برقرار کنند. به عنوان نمونه در مورد موضوع «حل اختلاف» دهها و شاید صدها کتاب در آن سوی مرزها نوشته شده و هزاران تحقیق و دوره آموزشی برگزار میشود و ما هنوز آیین گفتگو با یکدیگر را در ادارات و سطح جامعه بلد نیستیم. موضوعاتی مانند اخلاق مدیریت، اخلاق تجارت و … در بحثهای تئوری اندیشمندانمان گم شده و اثری از آن در عرصه مدیریت جامعه وجود ندارد. جامعهای که مدیریت اخلاقی خوبی ندارد نمیتواند مدیریت صنعتی درستی داشته باشد.
ببخشید که طولانی شد. منتظر انتقادهای سازنده و دردمندانه شما هستم