سرمایه روانی
دیگر فایده ندارد
سود در دلالی است
این مملکت درست بشو نیست
…
عباراتی از این دست را این روزها بسیار در مکالمات اطراف خود به خصوص با مدیران و مالکان شرکتها و صنایع میشنویم که مانند ویروسی هر روز بیشتر مانند یک اپیدمی جامعه صنعتی ما را به خود آلوده میکند و نشانه بارزی از «درماندگی» است که پیشتر در مورد آن صحبت شد. واقعیت این است که وضعیت موجود نتیجه تخریب «سرمایه روانی» در سطح شرکتها است.
برای صحبت در مورد «سرمایه روانی» (Psychological Capital) بد نیست ابتدا مروری بر مفهوم «سرمایه» داشته باشیم.
وجود منابع قابل اندازهگیری و چیزی که از آن به عنوان سرمایه تعبیر میشود یکی از عناصر لازم در عملکرد آن میباشد. در حسابداری فرمولی آشنا وجود دارد که سرمایه هر شرکت را داراییهای آن منهای بدهیها میداند. هر چند وقت یکبار سهامداران و مالیچیها کنار همدیگر مینشینند و در کنار ارزیابی صورتهای مالی شرکت به بررسی سرمایه آن میپردازند. شاید اینجا خیلیها فکر میکنند که واقعن «سرمایهدار» هستند در حالی که چنین نیست!
چرا که در کنار سرمایه قابل اندازهگیری مفهوم «سرمایه فکری» سازمان (Intellectual Capital) نیز به مرور به ادبیات مدیریت سازمانی اضافه شده است که دربرگیرنده سرمایه انسانی (افراد)، سرمایه ساختاری (فرآیندها و سیستمها و نظام مدیریت) و همچنین سرمایه روابط (روابط با مشتریان، تامین کنندگان، ارزش برند و …) میباشد. با این تعریف حالا بیشتر میتوان فقر ذاتی خیلی از سازمانها را درک کرد. اما موضوع به همین جا نیز ختم نمیشود و بیماری صنعتی کشور ما جای دیگری هم ریشه دوانده است.
در سالهای اخیر توجه دانشمندان حوزه مدیریت به مفهومی جلب شده است که از آن به عنوان «سرمایه روانی» سازمان یاد میشود که تعامل گستردهای با «سرمایه فکری» آن دارد و به عبارتی وجود آن یکی از شروط لازم برای ادامه حیات یک سازمان است.
سرمایه روانی یک سازمان از چهار عنصر تشکیل شدهاست که به طور مخفف در زبان انگلیسی HERO (قهرمان) نامیده میشود:
امید (Hope): وجود هدف مشخص و تعریف شده برای آینده و پیشبینی قدمهای قابل اندازهگیری رسیدن به آن.
(خود) اثربخشی (Efficacy): به منزله باور به تواناییهای خود برای انجام امور مشخص
بازگشتپذیری(Resilience): به معنی توانایی بازگشت به وضعیت عادی پس از وارد شدن ضربههای مهلک
خوشبینی (Optimism): خودآگاهی نسبت به تاثیر مثبت خود بر شرایط موجود
(در آینده در مورد تفصیل اجزای سرمایه روانی بیشتر خواهیم گفت)
آنچیز که مدیران و مالکان صنایع برای خروج از شرایط «درماندگی» به آن نیاز دارند، بازآفرینی در «سرمایه روانی» سازمان است. دولت نیز در کنار (و یا بهجای) پرداخت وامهایی که شرکتها را بدهکارتر و کمسرمایهتر! میسازد، باید در جهت تقویت سرمایه فکری و سرمایه روانی سازمانها قدم بردارد. البته در کنار بهبود سرمایه روانی و فکری خود!