فلسفه، مدیریت، علم و تکنولوژی
وقتی بیست سال پیش از دانشگاه بیرون آمدم، راهکار توسعه صنعت کشور را توسل به علم کاربردی و تکنولوژی و مهندسی در همه ابعاد میدانستم ولی خیلی زود از تفکر خود بیرون جستم و ضعف مدیریت را عامل ضعف کشور تشخیص دادم. تا ده دوازده سال پس از بیرون آمدن از دانشگاه بر همین عقیده بودم تا اینکه به تدریج دریافتم که ضعف مدیریت خود معلول ضعف علوم انسانی در کشور است. سالهای زیادی بر این عقیده استوار بوده و البته هستم. مادامی که با توجه به علوم اجتماعی و انسانشناسی و تعمیق در فلسغه اخلاق و فلسفه سیاست به اصلاح تفکرات جاری در جامعه خود نپردازیم، نمیتوان انتظار داشت که تحول اساسی در جامعه صورت بگیرد. توجه به ذات انسان و ذات هستی است که هر چند ناقص میتواند درونمایه رفتاری ما را تشکیل دهد و در روشنایی این شناخت، میتوان فارغ از روزمرگیها که ما را به خود مشغول کرده است به سالهای پیش رو فکر کرد. بدیهی است که پرداختن به فلسفه علم نیز به عنوان سنگ زیر بنای علم و تکنولوژی، یک پیشنیاز اساسی در توسعه هر جامعه فناورانه محسوب میشود.
اما چیزی که باید بیش از پیش به آن توجه شود این است که در پرداختن به علتالعلل همه مشکلات توسعه نیافتگی، نمیتوان از شبکه علت و معلولی اثرات آن غافل شد و آن را رها کرد. انتظار از اصلاح اخلاقی جامعه و یک سیستم بر مبنای بنیادهای فکری انسانهای آن مانند آن است که بخواهیم یک بیمار را از طریق اصلاح سلول سلول او مداوا کنیم که اگر نیز امکانپذیر باشد سالیان بسیار به طول میانجامد و آن مقصد و مقصودی که به دنبال آن بودیم از دسترس خارج خواهد شد. گاه ناگزیز هستیم که هر چند ناقص از اصول مدیریت و چهارچوبهای آن بدون در نظر گرفتن ریشههای آن تبعیت کنیم. گاه لازم است از تکنیکهای مهندسی (صنایع) برای اصلاح یک فرآیند بهره ببریم. شاید حتی گاهی لازم است، اخلاقی زیستن را نه از طریق تبیین مبانی آن و ایجاد درک در اکثریت انسانها، بلکه با تدوین و اعمال قوانین به ظاهر دست و پاگیر به جامعه تحمیل کنیم. دانش مدیریت و علوم پایه انسانی دارای یک رابطه دو طرفه با یکدیگر میباشند که تجلی عملی ِ فلسفه و اخلاق نظری را میتوان با توسل به دانش مدیریت در جامعه به منصه ظهور رساند.
به عنوان نمونه هر چند که باید سعی کنیم که ماهیت دروغ را به عنوان یک عمل زشت تبیین کنیم و برای آن فلسفه بچینیم و چگونگی و چیستی دروغ را کشف کنیم، به یقین لازم است که در کنار اقدامات گفته شده، کاری کنیم که دروغگو، هزینه دروغ گفتن خود را بپردازد. این که یک نفر بتواند به راحتی (به عنوان مثال با رانندگی پر سرعت خود) به آزار دیگران بپردازد قطعن ریشههای روانشناسی فردی و اجتماعی و اخلاقی دارد، اما نمیتوان و نباید مدیریت ترافیک و اعمال جریمه را به امید اصلاح اجتماعی و فرهنگسازی رها کرد. به یقین توسل به بهبود و اعمال مدیریت نیز به تنهایی گرچه میتواند خود به بهبود شرایط اجتماعی کمک کند، اما برای ساخت مدیریت و حفظ و تقویت اقتدار آن لاجرم باید از علوم ریشهای انسانی استفاده نمود.
در جامعه نمیتوان و نباید انتظار داشت که همه مدیران و مهندسان فیلسوف و همه فیلسوفان مدیر باشند. درد جامعه ما این است که مهندسها و مدیران و فیلسوفان و هنرمندان هر گوشهای به کار خود مشغول هستند و ارتباط حیاتی آنها با یکدیگر قطع شده است. فیلسوفان در خلوت خود به فلسفیدن و غوطه خوردن در دانش نظری مشغولند و مدیران اگر واقعی باشند و اگر غم نان و زنده ماندن و طوفان حوادث به آنها اجازه دهد روشهای مدیریتی غرب را با اغماضی باور نکردنی به کار میبرند. در این حیطه چگونه میتوان انتظار داشت که تکنولوژی بتواند در بسترهای فکری جامعه رشد و نمو داشته باشد.
دریک کشورتوسعه یافته، همه ابعاد یک جامعه توسعه یافته است و همانگونه که کسی انتظار ندارد آخرین تئوری اختر فیزیک در یک کشور عقب افتاده کشف شود، لاجرم نمیتوان مراحل تکامل علوم انسانی و مدیریت را بدون آنکه در پیوند با واقعیتهای جامعه به آزمون و نتیجه رسیده باشد از چنین جامعهای انتظار داشت.
آقای آواژ عزیز، من هم مدتهاست که به این باور رسیدم که مشکلات جامعه از مهندسی و پزشکی و کلاً جنبههای تکنیکال نیست. بلکه از همین مدیریت و ارتباطات ضعیف و در ورای اینها از نبود نظم است. ریشه اینها را هم جامعه سنتی میدانم که هنوز وابستگی زیادی به فرهنگ فامیلی و ایل و طایفه دارد. آیا میدانید که هنوز در خیلی از مناطق ایران (اقلاً شمال غرب، غرب و جنوب غرب ایران) برخی از مردم به شیوه کوچ نشینی زندگی میکنند؟
کوچ نشینی مشکلی نداره مشکل نبود وجدان و فرهنگه مشکل اینه که روح گله و کوچ نشینی در درون ما وجود داره اما سوار ماشین هم میخوایم بشیم که اساسا وسیله غربیه، نتیجه اش میشه آلودگی هوا و ترافیک یا سلفی گرفتن در اتفاقات بد و …هنوز درون ما سنتیه ولی ادای تجدد در میاریم حتی بیشتر از کشور های جهان اول مشکل اینه غرور و استقلال رو دوست داریم ولی حاضر نیستیم واسش تلاش کنیم واسه همین از یه طرف مرگ بر آمریکا میگیم از یه طرف از گوگل و اپل و هزاران تکنولوژی آمریکایی استفاده میکنیم مشکل شتر گاو پلنگ بودنه
البته مشکل که زیاد داریم! ولی علوم انسانی و جامعه انسانی و کلا انسان را نمی توان از یک یا دو یا سه جهت بررسی کرد و به طور قطع و یقین نظر داد که مشکل اینهاست. باید مجموعه زیادی از عوامل بررسی شوند.
اما در مورد جامعه سنتی؛ جامعه ایران در یکی دو قرن منتهی به حمله مغول و تا حدودی در دوره صفویه و مقاطع دیگر جامعه ی شکوفایی از جنبه های مختلف بوده با اینکه کوچ نشینی و زندگی سنتی بسیار پررنگ تر بوده است. اما چرا امروز که کوچ نشینی و زندگی سنتی به شدت کم شده است مشکلات پرجاست و حتی بیشتر شده است؟ به نظر من، جامعه امروز ایران یک “سیستم” نیست یعنی از هر فرهنگ، از هر کشور، از هر مقطع تاریخی، از هر تکنولوژی، از هر علم و … بخشی را برداشته و سر هم بندی کرده ایم بدون اینکه اینها با هم متناسب باشند. اما قبلا سیستم بود، شاید سیستم کاملی نبود ولی به هر حال سیستم بود و کار می کرد. محصولات طبیعی و گیاهی می خوردیم، به اندازه کافی تحرک داشتیم، اگر مشکلی پیش می آمد با همان روش های طبیعی و درمان های گیاهی مشکل را حل می کردیم، به موقع ازدواج می کردیم، اکثرا از نظر اقتصادی هم سطح بودیم، چون نحوه کار و اوقات فراغتمان یکی بود رفت و آمدمان بیشتر بود و … اگر جنگ و بلایای طبیعی و غیر طبیعی دیگر نبود همین سیستم جواب می داد.
اما امروز اینطور نیست، سیستم را به هم زده ایم. الان چه بلایای طبیعی باشد یا نباشد مشکل داریم.
مثلاً ماهواره را از غرب گرفته ایم شبکه درست کرده ایم کارتون برای کودکان نشان می دهد زیر نویسش هم تبلیغ محصولات ج.ن.س.ی! در همین شبکه یک استاد آواز دارد مضامین عرفانی می خواند پایین هم محصولات لاغری تبلیغ می شود به همراه تصاویر نحوه عملکرد محصول! از طرفی مشکل اشتغال داریم همان کودک و نوجوانی که دیروز ماهواره می دید امروز بیکار است ازدواج هم نمی تواند بکند یک گوشی هوشمند و اینترنت هم که دارد انواع بزهکاری از این سیستم بیرون می آید.
چهارشنبه سوری را از نیاکانمان به ارث برده ایم ترقه هم از چین آورده ایم آتش سوزی راه می اندازیم آتش نشانی هم درست کرده ایم با تجهیزات ناقص باید با این آتش سوزی مقابله کند…
سیستم پیامکی قاعدتاً برای اطلاع رسانی و تبلیغ تجاری و نهایتاً ایجاد ارزش افزوده است. جوان بیکار ما از آن برای خالی کردن جیب دیگران استفاده می کند.
دانشگاه و استاد و پایان نامه و ویدئو کنفرانس و همایش و مقاله و ISI و همه اسم های دهن پرکن را داریم اما خروجی اش جوان بیکار و بی مهارتی است که پایان نامه می فروشد.
از این مثال ها هزاران مورد هست که فقدان سیستم را نشان می دهد حالا تک تک آنها را با کشورهای پیشرفته مقایسه کنید.
همانطور که گفتم یک دلیل هم نمی شود آورد، اعتماد یک عامل خیلی مهم است، آموزش با کیفیت عامل مهم دیگریست، پایبندی به اخلاق، توجه به حقوق دیگران، صداقت و … عوامل مهم دیگری هستند که نبودشان ما را امروز به اینجا رسانده است.
خیلی عالی و کامل نوشتید. ممنون و سپاسگزار
آقای محبی عزیز، با این عبارت موافقم که جامعه ایران هنوز به شکل قبیلهای رفتار میکند. اما مشکل این است که این قبایل یک لایه نازک چند میلیمتری از رفتار متجددانه را نمایش میدهد که معجون عجیبی از سنت، مدرنیسم و پست مدرنیسم ر ا باهم تلفیق کرده است و در واقع هیچ هویت واحدی ندارد.