در مواجهه با افراد بد
مسافرت بودم و لاجرم هم ذهن از روزمرگیها خاموش بود و هم تلفن همراه…لاجرم در نوشتن نیز تاخیر شد.
بسیاری از اوقات وقتی ما کار بدی انجام میدهیم، یا نسبت به بد بودن کاری که انجام میدهیم آگاهی نداریم و یا در ضمیر ناخودآگاه خود دچار آن بدی میشویم. بدین ترتیب که در هالهای از احساسات و یا افکار قرار میگیریم که لاجرم هدف وسیله را توجیه میکند. وظیفه ما در مقابل خود همواره مدیریت احساسات، حفظ خودآگاهی و اصول فکری و مرور آن به ویژه در شرایط خاص است. اما وظیفه ما در مقابل افرادی که در چنین شرایطی نسبت به ما بدی میکنند، آگاهسازی آنها و نشان دادن واقعیت این که “من میدانم تو آدم خوبی هستی، اما در این زمینه دچار اشتباه هستی” میباشد. همواره باید درک کنیم که طرف مقابل ما به طور مطلق سیاه نیست و با تاکید بر پاکیهای اخلاقی او در نزد خود، سعی در تعدیل رفتار طرف مقابل داشته باشیم.
اما در جامعه ما و هر جامعه دیگر همواره افرادی وجود دارند که در ذات خود بد هستند! اینان به مرحلهای میرسند که هیچ حیوان درندهخویی به آن خباثت راه ندارد. برای اندکی منافع به سادگی دروغ میگویند و اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند. چه فرق میکند فردی که تمام سرمایه او زبان اوست و دروغ میگوید، اگر امکان آدم کشی را هم داشت، آن را انجام میداد. این که ما چه کار بدی انجام میدهیم مهم نیست، این که ما با چه داشته و سرمایهای چه کار بدی انجام میدهیم مهم است. در گذشته نیز نوشتهام که دربان ادارهای که تنها ابزار قدرت او کنترل ورود و خروج ارباب رجوع است و به وسیله آن مردم را مورد آزار و اذیت قرار میدهد به مراتب فرعون تر از فرعون و صدام تر از صدام و هیتلرتر از هیتلری است که با قدرت بی انتهای خود آن جنایتها را آفریدند.
مهم خودشان هستند و بدبختی این آدم به جایی میرسد که حتی تصور «انسان خوب بودن» که همه ما به نحوی از آن برخورداریم، نه در مخیلهاش میگنجد و نه برای او اهمیت دارد. من در زندگی خود چندین ده نفر از این افراد را دیدهام و متاسفانه با تعداد انگشت شماری از آنها در گذشته درگیری پیدا کردهام. در مواجهه با این آدمها هرگز به برد و باخت فکر نمیکنم. برد واقعی در مواجهه با این افراد تلاش برای زنده نگاه داشتن حقیقت است. تاریخ به ما آموخته است که برندههای واقعی کسانی بودهاند که همواره در جهت گسترش اخلاق و صداقت تلاش کردهاند و نه آنانیکه در یک دوره زمانی کوتاه از مزایای مادی حاصل از خدعه و فریبشان بهرهمند شدهاند.
مهندس عزیز
ضمن تایید نوشته شما
اضافه کنم که
کاش آدمهای خوب هم
به خاطر خوبی
خوب بمانند
اما اغلب متاسفانه
بدلیل بد کردن دیگران
خود نیز بد میشوند و بدی میکنند
و یادشان میرود که
“من بد کنم و تو بد کنی، پس فرق من و تو چیست؟”
آنکه میگویند
با بدان بد باش و با نیکان نکو
بدین معنی نیست که
تو هم بدی کن
منظور اینست که از آدمهای بد باید بدت بیاد
نه اینکه تو هم مثل اونها بدی کنی
متاسفانه بد کردن بدها
مجوزی شده برای افزایش بدی در جامعه
خداوند انشااله همه ما را به راه راست هدایت فرماید
آمین
سلام مهندس عزیز
امروز داشتم به عبارت «اسیران خاک» فکر می کردم. به طور اصولی ما این عبارت را در مورد مردگان به کار می بریم. اما واقعیت این است که افراد زیادی هستند که در خاک و آجر و ساختمان اسیر می شوند. عده دیگر در ماشین و البته همه در پول و شهوت قدرت و ثروت و …. همه این ها ابتدا مجوز ورود بدی است و بعد هم به تدریج….
من فکر می کنم که راه خوب ماندن خودشناسی و خودآگاهی است. چطور؟ انسانی که اسیر است چطور می تواند به خودآگاهی برسد؟
بسیار نوشته جالبی بود. خواستم تشکر کنم.
بیژن » شما محبت دارید.