در اطراف ما…
هرگز از غر زدن خوشم نمیآید. در بهساد نیز با غر زدن مشکل جدی دارم و همواره همکاران را به جای غر زدن به اعتراض کردن مستقیم و رو در رو تشویق میکنم. آدم ضعیف و بدبخت و ترسو در خفا غر میزند و آدم شجاع و با اعتماد به نفسی که به عقاید خود اعتقاد دارد، عقیده خود را فریاد میکند و به آنچه فکر میکند صحیح نیست، اعتراض میکند.
اینها را برای این نوشتم که اگر گاهی از نوشتههایم بوی غر زدن استشمام میشود بگویم که که هرگز حداقل در روزنوشتهای بهساد غر نمیزنم. هدفم یا اعتراض است و یا تبیین مسئله و معضل جهت بهرهگیری از سایر نظرهای دوستان جان
بعد از این مقدمه باید بگویم یکی از چیزهایی که مدتی است ذهنم را مشغول خود کرده است، جولان بیسوادها در فضای اداری و مدیریتی کشور است. این از تبعات فاجعه گسترش بی حد و مرز و بی کیفیت آموزش به اصطلاح عالی در کشور است. مدت زیادی است که مدرک فروشی در سطوح مختلف مراکز ارائه دهنده خدمات آموزش عالی مختلف به شدیدترین شکل خود رواج یافته است. نتیجه این موضوع پیدایش جمعی از مدیران است که دارای ویژگیهای زیر هستند.
- بیسواد است و چون بیسواد است اصولن از آدم با سواد چه پیمانکار باشد و کارمند زیر دست او خوشش نمیآید.چون در عمق وجود خود میداند بیسواد است، نسبت به با سوادها عقده حقارت دارد.
- به طور ذاتی بیمسئولیت است. چون در هیچ نظام آموزشی به او مسئولیتپذیری یاد ندادهاند. چون برای تنها داشتهاش که مدرک اوست نه رنج کشیده و نه شب نخوابی. آدمی که بیمسئولیت باشد بی شک بی تعهد هم هست.
- چاپلوسپسند و تملق دوست است.
- ظاهربین است و عنوان «دکتر» و «مهندس» را خیلی دوست میدارد. تنها داشتهاش همین است.
- به دنبال کسب آنی منافع در حداکثر ممکن است. چون در آن جایی که تحصیل مدرک کرده است به او یاد دادهاند که تکلیف را کپی کند، پروژه را بخرد، کلاس نرود و خیلی زود مدرک بگیرد. در محیط کار نیز او همین است. او نباید کار کند ولی باید حداکثر حقوق را بگیرد، ماموریتهای آنچنانی برود و مزایای حداکثری را خیلی زود به دست آورد. در این راه دزدی و رشوهخواری راههای سریعتری هستند.
- هویت او تشکیل شده از پول و پول و پول. برای او پول همه چیز است و او برای پول هر کاری را انجام میدهد. اخلاق؟ بی خیال! آن جایی که به او مدرک داده، بیشتر شبیه یک بنگاه تجاری بوده است که آن هم فقط به پول و سودآوری مالی نگاه میکرده است. نظام آموزشی فقط به او پول دوستی یاد داده چون نظام آموزشی خود نیز فقط به پول دوستی فکر میکردهاست.
- تصمیمهای بی پشتوانه کارشناسی میگیرد و تبعات سنگینی برای سازمان و حتی کشور به وجود میآورد.
- مثل یک بلای مسری میماند که با سوادها را هم دچار آفت میکند.
طاعون بیسوادی کشور را فرا گرفته. هر حرکتی جهت اصلاح این وضعیت که روز به روز نیز بدتر میشود، دهها سال طول میکشد که به نتیجه برسد. قشر تحصیلکرده واقعی یا ترجیح میدهند که فرار کنند یا تابعی میشوند از خیل عظیم بیسوادها و رفتارشان چنان آنها میشود و در سیستم حل میشوند و یا این که در گوشهای کز میکنند و غصه میخورند. اندکی نیز در فضای کوچک تنهایی خود، پیچکی میشوند به دور باورهای خویش و از آن بالا میروند تا به سمت خورشید رشد و تعالی خود و جامعه حرکت کنند.
اگر حرکتهای محدودی جهت پیشبرد جامعه دیده میشود نتیجه عملکرد همین افراد است. باور من بر این است که با تقویت هر چند محدود این باور میتوان جامعه را حداقل از سقوط و نابودی کامل نجات داد. این افراد چون متخصص هستند، لاجرم در برابر تخصص و داشتههای خود تعهد هم دارند و در بادی امر منافع خود را در بودن و شدن خود و جامعه میدانند. شمعی که آب میشود تا به اطراف خود روشنایی بخشد، در حافظه تاریخ ماندگارتر است از قارچهایی که هیچ فتوسنتزی ندارند و از وجود دیگران تغذیه میکنند.
جالبه که چند روز پیش وقتی به اداره ی مالیات رفتم و گفتم فاکتوری که به اسم ما صادر شده مال شرکت ما نیست و ما کار سقف کاذب نمیکنیم ! کارمند اونجا گفت البته شاید شریک شما دور از چشم شما مشغول کسب و کاری است ! من هم گفتم این لفت و لیس ها و چاپیدنها معمولا توی بخش دولتی مرسومه و توی بخش خصوصی و بازار حساب و کتاب است و هرکی هر کی نیست. پول نفت هم نیست که به کسی برنخوره چون واسه ۱۰۰۰ تومنش هم زحمت کشیدیم و از زیر زمین پیداش نکردیم و خبر داریم که چه فاکتوری مال ماست و دقیقا چقدره .
از این دست افراد که در سازمان تامین اجتماعی و سازمان امور مالیاتی و … بسیار زیاد هستند. مدیران به نوع خود و کارمندان به نوعی دیگر…
در مورد وجود افرادی با این مشخصات کاملا با شما هم عقیده هستم. اما برخلاف شما به نظرم چنین افرادی با تکیه بر چیزهایی به جز مدرک خود – چه خریدنی چه با عرق جبین – جولان میدهند. مدرکی هم اگر دارند جنبهی زینتی دارد و بود نبودش تاثیری در آنچه میکنند ندارد. نمیدانم چه پافشاریای روی نکوهش مدرک و درس و دانشگاه دارید. به هر حال تحصیلات جنبههای مثبتی هم دارد که اصولا در مرام شما نیست به آنها بپردازید.
جانا سخن از دل ما می گویی
امیدوارم تو یه پست جدید از شیرینیها و زیباییهای کار و زندگی هم برامون سخن بگید. از آدمهای خوب. کارهای خوب. همکار خوب. چیزهای خوبی که من هم یاد بگیرم. جسارتا البته 🙂
اینو از این بابت میگم که این پستتون خیلی تاریک و غم انگیز بود. موضوعی که خیلی براش حرص می خورم به تعبیر شما همان طاعون بیسوادی.