علی العجاله چند نکته ای بنویسیم که راستش را بخواهید امروز نوشتنم نمی آید ، کلا هفته خسته کننده ای را پشت سر گذاشتم
-
اگر همیشه این نگرانی را داشته ام که وقتی در مورد شخصی صحبت خوب یا بد می کنم ، آن فرد محترم با مراجعه به اینترنت ، درست و یا اشتباه در مورد نوشته من قضاوت کند ، در این یک مورد شک ندارم که مراجعه ای صورت نمی گیرد. کسی که گذارش به قول خودش به “انترنت” نمی افتد و آن آقای حمیدرضا مقیاسیان گری فرد و به قول ما “گری” است.
این آقای مقیاسیان صاحبخانه خوب و قبلی بهساد بود که برخلاف بسیاری از صاحبخانه ها پنج سال را با ما سپری کرد. در ابتدا کرایه نسبتا کمی می گرفت و بعد که احساس کرد زیر پوست بهساد آب افتاده است ، کمی فتیله را کشید بالا و ماهم فرار کردیم و شد آنچه که نباید بشود و حسابی اذیت شدیم.
این آقای مقیاسیان داستان ما ، به شغل شریف دلالی ماشین مشغول است و البته در کار مستغلات نیز هست.با چهار کلاس سواد درآمدش از ۱۰ تا مهندس بیشتر است. همکلاسی آقای مهندس رعنایی بوده و به قول خودش چون شاگرد تنبل بوده چند با اخراج شده و نهایتا از قافله عقب مانده . می گفت تجارت را از بلال فروشی کنار خیابان شروع کرده و یک روز گفت ” آقا، من چهار بار ورشکست شدم تا شدم حمید مقیاسیان!” جدای از ادبیات گفتگویش که چندان جالب نیست و در مجموع شامل ۲۰-۳۰ لغت بیشتر نمی شود، انسان با مرام و با اصولی است ، البته که یکی از اصولش هم پول است. برای هر یک از بهسادیها هم یک اسم گذاشته بود مثل مهندس کوچیکه ، پسر …، دختر لوسه ،… نزول خور وقس علیهذا و با غیبت هر نفر ، آمارش را از من جویا می شد و با فضولی خاصی ، بدون اینکه رودربایستی داشته باشد می گفت :”مهندس ، اون مهندس کوچیکه خیلی وقته نیامده ، کجاست ؟ ”
به هر حال گری همواره یکی از اجزای خاطرات بهساد باقی می ماند و گاه از او یاد می کنیم و لبخندی می زنیم.