معرفی و نقد کتاب
چندی پیش به دیدار یک دوست قدیمی رفتم. دوستی که از سن پنج سالگی باهم بزرگ شدیم و مدرسه رفتیم و درس خواندیم و البته دانشگاه و درس و کار فاصله زیادی بین ما ایجاد کرد و عجیب که بر خلاف راه بسیار متفاوتی که بعد از دیپلم رفته بودیم، قرابتهای فکری و کرداری زیادی باهم داشتیم. مثلن هر دو باهم بیش از یک سال است که استفاده از خودروی شخصی را حداقل برای آمدن به سر کار کنار گذاشتهایم! نمیدانم که اینها را باید به حساب تربیت دوران کودکی و محیط رشد گذاشت و یا اتفاق. در این دیدار دل نشین، چند هدیه با ارزش دریافت کردم که همگی کتاب بودند. یک کتاب خاطرات شخصی دوستم بود که من هم تمایل شخصی برای خواندن آن داشتم و کتاب دیگری که موضوع این نوشته است.
کمی در مقدمهگویی، آن هم بی ربط به مطلب اصلی زیاده روی کردم. من مدتها قبل زیاد به کتابهای مدیریت فارسی سرک میکشیدم که خیلی کم من را جذب میکردند. عدم جذب من هم چند دلیل داشت. اول این که عمده این کتابها ترجمهای بودند و ترجمه در ایران کمتر توانستهاست بار معنایی نوشته اصلی را منتقل کند و بعد هم اگر ترجمه موفقی بوده به طور عمده از فضای کسب و کار ایران غافل بوده و سر انجام اینکه عمده کتابهای مدیریت ایران به فراخور شرکتهای بزرگ ترجمه و یا ویرایش شده که به کار من با یک شرکت کوچک نمیآید. نکته دیگری هم بود که حجم مطالعه من را از مدیریت به سوی علوم انسانی کشاند و آن این بود که باور کردهام برای ارائه یک مدیریت صحیح باید زیرساختهای فکری، اخلاقی و باورشناسی اصلاح گردد و بدون این مهم به کارگیری ابزار مدیریت مانند به کارگیری چکشی است که دسته آن پوسیده است.
به هر ترتیب یکی از کتابهایی که دوستم به من هدیه داد کتاب «کلید در وضعیت روشن» اثر آقای مهندس سید مهدی عراقی مدیرعامل سابق کنتور سازی ایران بود.
این کتاب هم تالیف است و هم به فراخور اوضاع و احوال ایران به خصوص در دهه هفتاد نوشته شده. بسیاری از مسائل مبتلا به شرکت های صنعتی ایران در آن به خوبی عارضه یابی شده و راهکار مناسب برای رفع آن نگاشته شده است. اعتراف میکنم که نکات مهم مدیریتی را نیز برای شرکتهای خصوصی کوچک میتوان در آن به وفور یافت.
با این حال من اگر به آقای مهندس عراقی دسترسی داشتم حتمن از ایشان خواهش می کردم که جلد دوم کتاب خود را با نام «کلید در وضعیت خاموش» و متضمن اشبتاههای خود منتشر کنند. چرا که در این کتاب کمتر از اشتباهها و شکستهای هر چند محدود ایشان در مدیریت صحبتی به میان آمده است. میدانم کار سختی است. اما خوب بود خوانندگان علاوه بر یادگیری از موفقتهای ایشان، عوامل شکستهای ایشان را نیز میشناختند تا از آن در مدیریت خود پرهیز کنند.
شاید اگر روزی بخواهم کتابی در مورد خاطرات مدیریت بهساد بنویسم، اینگونه عمل کنم!