چهار زخم عمیق کشور و راهکاری برای بهبود
تا آنجا که تا حدی سر رشته دارم و به حیطه فعالیت من مرتبط است، در دوران هشت ساله خردگریزی از کشور چهار آسیب جدی به کشور وارد شد. البته در هر چهار مورد زمینههای قبلی نیز وجود داشت و با رخت بربستن درایت در امور اجرایی، زخمهای قدیمی سر باز کردند و هر یک به مثابه یک زخم عمیق چرکین بر بدنه کشور باقی ماند.
- از بین رفتن اعتبار دانش و دانشگاه
موضوع خیلی واضح است. ظرفیتهای پذیرش دانشجو بدون توجه به توان دانشگاهها چند برابر شد. به عنوان نمونه «در مقطع دکتری مدیریت دانشکده هاروارد ۴۰ دانشجو تحصیل کردهاند [میکنند] این درحالی است که در همین رشته در دانشگاه تهران ۴۰۰ دانشجو در مقطع دکتری مشغول تحصیل هستند.» (منبع).
برای خیلی از دانشگاهها بدون توجه به تعداد اعضای هیات علمی و توان آکادمیک آنها، مجوزهای ایجاد دورههای کارشناسی ارشد و دکتری صادر کردند. دانشگاههای دیگر نیز با ایجاد پردیسها و رشتههای مجازی و … به مسابقه کسب درآمد پرداختند. مجوز تاسیس دانشگاه از مجوز تاسیس آموزشگاه نیز سادهتر بود.
نتیجه این که، خیلیها عنوان دکتر و مهندس پیدا کردند، بیآنکه لیاقت آن را داشته باشند و البته بسیاری از این دکتر – مهندسها نیز با استفاده از رانت و روابط در مصدر امور بسیاری از سازمانها قرار گرفتند. دانایی، توانایی به همراه میآورد و وقتی که دانایی و توانایی از اداره یک سازمان رخت بر میبندد، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
- از بین رفتن حریمهای اخلاقی
داستان فسادهای درشت اقتصادی را همه ما این روزها در اخبار میخوانیم و میشنویم. فساد اقتصادی دلایل زیادی دارد. بیشک ضعف اخلاقی در کنار بیسوادی یکی از دلایل مهم فساد اقتصادی است. به قول شازده کوچولو، آدمها نه که ریشه ندارند، باد به آسانی آنها را این طرف و آن طرف میبرد. اما فاجعه این است که اگــر ز بــاغ رعیت ملک خورد سیبی، بر آورند غلامان او درخت از بیخ. وقتی فساد اقتصادی گریبانگیر معاونین رییس جمهور سابق و رییس بزرگترین بانک کشور میشود، دیگر چه انتظاری میشود داشت از فلان مدیر میانرده و یا بهمان کارشناس اداره دیگر. بدین شکل، اخلاق از لایه لایه اجزای جامعه رخت بر میبندد. وقتی سیل میآید انتخاب شده نمیبرد. همه را باهم میبرد و اندکی فقط با ریشههای عمیق میمانند، وقتی که یک عنصر اخلاقی در وجود افراد شل میشود، همه چیز باهم فرو میریزد. آدم فساد در همه زمینهها کم و بیش فاسد میشود. بدینسان این بد اخلاقی در حریم خانوادهها به بحرانهای خانوادگی و در روابط کاری داخل و بیرون شرکتها به چالشهای کاری منجر میشود و باز تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
- از بین رفتن اصالت تولید و احترام صنعتگر و تولید کننده
دوستی دارم که در کار تولید قطعات صنعتی است. مدتها بود که دچار مشکلات مالی مختلف بود. مانند بسیاری از تولید کنندههای دیگر که وام میگیرند تا زنده بمانند. متوجه شدم که به تازگی کارگاه را تعطیل کرده (مانند ۱۴۰۰۰ کارگاه دیگر) و همان قطعات را با نصف قیمتی که تولید میکرد از کشور دوست و برادر چین وارد میکند! خیلی راحت و شیک. یادم آمد که صدها میلیارد دلار پول بیزبان را خرج واردات از سنگقبر و دست بیل و سنگ پا تا پورشه و … (بخوانید اقلام مصرفی) کردند، تا نتیجه آن شود که پول به تولید کننده نرسد. این چنین است که تولید کننده مجبور است با هزار مشکل و از جمله سر و کله زدن با قوانین دست و پاگیر و ادارات مختلف دولتی مشکلساز (که آن دکتر-مهندسهای گفته شده هم در آنجا کم نیستند) سر و کار داشته باشد و هنوز در پرداخت حقوق ماهیانه کارکنان شرکت مشکل داشته باشد و در مقابل او خیلیهای دیگر خیلی راحت به هر چه میخواهند میرسند.
- تسریع باور نکردنی در از بین رفتن منابع طبیعی و محیط زیست.
شاید مورد محیط زیست زیاد به حرفه من ربطه نداشته باشد و فقط جزء علایق شخصی من باشد. کافی است که نگاهی به آمار وضعیت تخریب جنگلها داشته باشیم تا عمق فاجعه مشخص شود. دریاچه ارومیه روی زمین بود که همگان وضعیت آن را میبینند. در کنار بسیاری از دریاچههای خشک شده روی زمین کشور، دهها و شاید صدها دریاچه زیرزمین وجود دارد که وضعیتی به مراتب اسفناکتر از دریاچه ارومیه دارند.
چه باید کرد؟
چه باید کرد را نمیتوان در یک جمله و یا پاراگراف و یک پست وبلاگ تشریح کرد. به نظر نمیرسد که حتی به صورت خوشبینانه، اوضاع و احوال تا دو تا سه سال آینده به وضعیت ابتدای سال ۸۴ برسد.
اما به عنوان یک رویکرد، میتوان در کنار تمامی تدابیر امیدآفرین دولت فعلی، از جمله رفع تنش با دنیای خارج و جلب سرمایه (و صد البته فنآوری و دانش خارجی که باید مورد تاکید قرار گیرد) توجه به «اقتصاد دانشبنیان» را نیز میتوان مورد تاکید بیشتر قرار داد. جامعه ما امروز بیش از هر چیز به افزایش سطح فرهیختگی و خردگرایی و دانش کاربردی نیاز دارد.
اولین گام در استقرار این مهم، به کارگیری مدیران باسواد و خردگرا در تمامی سطوح مدیریتی جامعه است. هر چند که این مدیران به طور عمده از توانایی رقابتهای سیاسی برخوردار نیستند و بسیاری از افراد پیشین آنها را با سنگ خواهند زد و هزینههای بسیاری را بر آنها و جامعه تحمیل خواهند کرد. با وجود اینکه جامعه ما به طور بیسابقهای از خاصیت نخبهکشی برخوردار است، با اینحال بهکارگیری این مدیران گامی رو به جلو خواهد بود.
در قدمی همزمان، تقویت و بازگشت اصالت و اعتبار به دانشگاهها (به ویژه دانشگاههای مادر) و سازمانهایی دانشبنیان مانند مراکز تحقیقاتی، سازمان مدیریت صنعتی و مرکز مطالعات بهرهوری و دانشکدههای تخصصی به طور شدید مورد نیاز خواهد بود. نهاد مدیریت در کشور در تعامل با مراکز علمی و تحقیقاتی جهانی باید مورد بازنگری اساسی قرار گیرد. این نهادها میتوانند و باید سرپل ارتباط ما با نهادهای مدیریتی خارج از کشور باشند. رویکرد آموزش و توسعه مدیریت باید جدا از بیماری مدرکگرایی کنونی و الصاق عناوین دکتر و مهندس به افراد، به طور جدی مورد بازبینی قرار گیرد.
در صورتی که اتفاق خاصی در فضای کشور (چنانچه در سال ۸۴ رخ داد) نیفتد، این اقدامات البته در کنار اقدامات سیاسی دیگر مانند رانتزدایی از اقتصاد، ، میتواند در هفت یا هشت سال آینده منجر به تغییر موثر جایگاه ایران در اقتصاد و دانش جهانی شود.