چند کلمه در مورد تحصیلات تکمیلی
– پنجاه سال پیش داشتن دیپلم یک ارزش و متناسب با آن رفتار اجتماعی بالا محسوب میشد. تا پانزده و بیست سال پیش که ما از دانشگاه جدا شدیم، مدرک کارشناسی خود واجد یک موقعیت و شخصیت اجتماعی بود. البته در هر زمان مدارک بالاتر ارزشی افزون داشتند تا حدی که دوستی از مرحوم سلیمی نمین، نقل میکند که بیست سال پیش میگفت: “دانشجوی کارشناسی ارشد، کسی است که باید بتواند نقش مشاور وزیر را داشته باشد. اما امروز چنین چیزی در مخیله هیچ فردی وجود ندارد…همان زمانی که یک «مهندس» آنقدر بلد بود که بتواند در یک کارخانه تولیدی طرح نو ارائه دهد.
یکی از بیماریهای اجتماعی که امروز گریبانگیر جامعه شده است، بلای مدرکگرایی است. دانشگاههای رنگارنگ از آزاد و غیر انتفاعی و پیام نور گرفته تا حتی پردیسهای پولی دانشگاههای دولتی، به طور عملی با جذب بدون گزینش و تسهیل دوره های آموزش عالی، هر یک به نوعی به انتشار و فروش مدارک تحصیلی کارشناسی ارشد و دکتری مشغول هستند. «دکتر» بودن دیگر نه تنها عنوان بسیاری از مسئولین کشور شده است که تب آن دامن کارمندان معمولی را هم گرفته است. چند روز پیش با یکی از کارمندان کارفرما صحبت میکردم که کارش ثبت و بررسی قراردادها (از لحاظ پیوست بودن سفته و مدارک و نه حتی بررسی حقوقی) بود. کاری که یک کارمند با مدرک دیپلم هم به سادگی از پس آن بر میآید. داشت از وقت نداشتن گلایه میکرد و اینکه، این برنامه دکترا خواندن هم بلای جانش شده!!! فیس و افادهاش را گفت، اما به من کارگر نشد و دلم برای او و دکتری هر دو سوخت.
دوست دیگری در دانشگاه آزاد واحد دبی!!! در دوره دکتری درس میخواند و میگفت قرار است که این ماه کلاسها همه در تهران برگزار شود، چون همه دانشجویان از همین تهران خودمان هستند!!
عزیز دیگری تعریف میکرد که در جذب نیرو برای نگهبانی یکی از سازمانهای دولتی تعداد زیادی کارشناس ارشد! جذب شدهاند و حتی برخی از آنها مدرک خود را پنهان کردهاند که مانع استخدام آنها نشود. عمق فاجعه به جایی رسیده که مدرک یک محقق و دانشمند اکنون به یک نگهبان رسیدهاست و شوربختانه هر دو آنها از این موضوع رنج میبرند و چه بسا این منجر به بروز معضلات روانی زیادی گردد.
همه ما میدانیم که افزایش تعداد افراد تحصیلکرده عالی یک جامعه خوب است، اما به شرطی که این تحصیل واقعی و بر اساس زحمت، مطالعه و فرایند واقعی کسب دانش باشد، وگرنه اینگونه که آقایان به خصوص در آن هشت سال کذایی برنامهریزی و کار کردهاند، با به ابتذال کشیدن روند تحصیلات تکمیلی ما هر روز شاهد از بین رفتن بیشتر شان دانش و دانشگاه هستیم و از این پس باید به فکر حل معضل دکترهای بیکار باشیم. مشکلی که حل آن به مراتب از حل مشکل دیپلمهای بیکار سختتر است.
اگر بخواهیم خلاصه کنیم باید گفت که مدرکگرایی و انتشار و چوب حراج زدن به مدارک و مدارج تحصیلی هزینههای اجتماعی و هویتی بسیار سنگینی برای جامعه داشته و خواهد داشت. به هم زدن هرم تحصیلی یعنی:
-
ایجاد عدم توازن بیشتر در سطح انتظارات اقشار جامعه.
-
تغییر برداشتهای ذهنی معادل با سطوح تحصیلی (یعتی از یک دکتر، نمیتوان دیگر لزومن انتظار دانش و فرهیختگی داشت)
-
ایجاد بحرانهای فردی و خانوادگی
-
بی اعتبار ساختن هر اعتبار
ای کاش دوستانی که در وزارت علوم به بررسی فساد بورسیهها میپردازند به این نکته هم توجه داشتند که چه شد که داشتن مدرک دکتری از یک حوزه تخصصی علمی و آکادمیک به گستره جامعه کشانده شود که این چنین دچار آفت و فساد شود.
کار به جایی رسیده که داشتن هیچ مدرکی به تنهایی هیچ ارزشی محسوب نشود و پس از گفتن هر عنوان اشخاص باید به جستجوی عناصری مانند، دانش، شخصیت و خودباوری در مورد آن شخص پرداخت.
بیشتر از من شاید کسانی این فاجعه را درک میکنند که دارای مدرک واقعی «دکتری» و «کارشناسی ارشد» هستند. آنها که این مدرک را با زحمت و شبنخوابی و با زحمات بسیار در پذیرش و ادامه به دست آوردهاند. آنها که با سواد و شخصیت علمی متناسب با مدرک خود هستند.
پی نوشت: این تراژدی سالهاست که با همت دانشگاهها در مورد مدرک کارشناسی اتفاق افتاده و موضوع کارشناسی ارشد و به خصوص دکتری تازهتری است که در این باغ رسیده است.
با وجود همهی افزایش ظرفیتها و دانشگاههایی که نکوهش کردهاید، تنها ۸% بالای جامعه موفق به ورود به دوره دکتری میشوند. ورود به دوره دکتری چندان هم سهل الوصول نیست و مهمتر اینکه درس خواندن عرضه میخواهد که بسیاری ندارند! کسی که با وجود همه مشکلاتش و با هر انگیزهای که دارد تحصیل میکند را باید ستایش کرد نه اینکه به باد سخره گرفت.
اینکه در جامعه کمترین بها به افراد تحصیل کرده داده میشود و شخصی میتواند یک شبه مدیر شود و کسی با فوق لیسانس باید کار فردی دیپلمه را بکند خللی در اهمیت تحصیل و مشکل بودن آن وارد نمیکند و تا زمانی که افرادی مانند شما هستند و اینگونه افکار را ترویج میکنند، وضع به همین منوال خواهد بود.
فقط میتوانم برای شما تاسف بخورم. البته برای کسی که کارمندانش را دزد میداند، شرکتهایهمکارش را رشوه بگیر میخواند و کارفرماها را رشوه ده و دزد نرمافزارهایش، انتظاری بیشتری هم نمیتوان داشت 🙂
سخت بودن تحصیلات رو در جمعی بگو که ندونن تو دانشگاه ها چه خبره. اون کسانی که توهم این رو دارند که با جزوه نویسی سر کلاس چهارتا استاد بیسواد و با کپی کردن مقالات دیگران و سرهم بندی چهارتا مطلب که از اینترنت گرفتند اسمشون رو میشه گذاشت دانشجوی تحصیلات تکمیلی دارند هم خودشون رو گول می زنند و هم آدمهای نادونی رو که بعدا به خاطر مدرکشون مسئولیتی بهشون میدن. الان چند درصد دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری ما غیر از اینی هستند که گفتم؟ این آدمها معنای تحقیق و پژوهش و فعالیت آکادمیک رو به گند کشیدند و علاوه بر زیان و هزینه ای که برای جامعه دارند بیشترین ظلم رو هم به اون افراد معدودی می کنند که واقعا به دنبال علم و دانش و پژوهش هستند.
دوست من درس خوندن چه عرضه ای می خواهد؟ بعد از یک سال و نیم تحقیق و پزوهش در زمینه پایانامه ارشدم بعد از مطرح کردن یک الگوریتم جدید و به به و چهچه اساتید داور به زور بهم ۱۷.۵ دادن. اما طرف توی دانشگاه … حتی اسلایدهاش در حد یک دانش اموز رشته کامپیوتر نبوده نمره اش شده ۱۹ . تا دلتون بخواد برایتون مثال میزنم. طرف چپ و راستش نمیدونه اما داره توی … دکتری نرم افزار آزاد میخونه……
بی خیال دوست من به اسم علوم و تحقیقات همه دارن دکترا و ارشد میگیرن…
گرامی اینکه به شما نمره پایان نامه ۱۷.۵ دادهاند (با فرض اینکه حق شما نسبت به کسی که با آن خود را مقایسه میکنید خورده شده است) نشان دهنده چیست؟ اینکه شما دانش بالاتری دارید؟ مبنای شما برای پایان نامه اسلایدهای آن است؟ مبنای شما برای مقایسه خود با دیگری واقعا چیست؟ چرا خود را برتر میدانید؟ غرور و خود برتر بینی نیست خدایی نکرده؟
تصورم این است که کسی میخواهد دانشنامه خود در تحصیلات تکمیلی را دست کم در رشتههای مهندسی بگیرد باید ایدهی جدیدی برای حل مسئلهای ارائه کند و مبنای کیفیت ایده، پذیرفته شدن آن توسط داوران مجلات تخصصی بینالمللی است و نه لزوما استاد راهنما یا داور یا… و برعکس تصورات شما دانشگاههای مورد نکوهش در این مورد سخت گیرانه عمل میکنند و موید این حرف آییننامههایی است که برای چاپ مقاله دارند. بله درس خواندن در تحصیلات تکمیلی در هر ده کورهای که باشد سخت است و عرضه میخواهد. بویژه وقتی شخصی کارمند باشد و سرپرست خانوار و….
به اسم علوم و تحقیقات هم «همه» دکترا نمیگیرند. خیلیها پشت در هستند 🙂
این هم از مقالات ISI که به همت دوستان شما در دانشگاه … آباد شده است!
http://goo.gl/6CnRiQ
کافی است سری به خیابان انقلاب تهران و البته بسیاری از فتوکپی ها و مغازه های تکثیر بزنیدو ببینید که چگونه چوب حراج به مقالات ISI (که پذیرفته هم می شوند!!!) و تحقیق و پایان نامه زده اند…
جناب آقای آواژ.
البته چیزی به نام مقاله ISI نداریم. آنچه هست مجلاتی است که توسط ISI ایندکس شده و مقالات در آنها چاپ یا امروزه منتشر میشوند.
در مورد دکانهایی که فرمودهاید، این دکانها برای شما مقالهای در مجلاتی که در ISI ایندکس شدهاند چاپ نمیکنند بلکه در مجلات هایجک شده اقدام به چاپ مقاله میکنند. برای اطلاع شما روش کار به این شکل است که مجلهای که ISI ایندکس است اما به شکل چاپی منتشر میشود و وبسایت و… هم ندارد را پیدا میکنند، با نام آنها وبسایتی میزنند و مقاله شما را در آن قرار میدهند. بله در دورهای این شکل تقلب جواب میداد اما در حال حاضر وزارت علوم، دانشگاهها و اساتید به شدت در این مورد مراقبت میکنند. شما ممکن است فریب این دکانها را بخورید اما هیچ ده کورهای با این مقالات به شما مدرک نمیدهد.
اصلا به فرض این کارها جواب بدهد. واقعا به نظر شما چند درصد افراد اقدام به چنین کاری میکنند؟ چند درصد اساتید در این مورد سکوت میکنند؟ تقلب هست. همه جا هست اگر نبود واژه plagiarism دیگر معنایی نداشت و در مورد آن صحبتی نمیشد. اما واقعیت امر این است که اکثر افراد در دوره تحصیلات تکمیلی واقعا زحمت میکشند و مزد تلاششان را میگیرند 🙂
دوست من ملاک من اسلاید نیست. به فرض مثال گفتم. من مغرور نیستم فقط پاسخ شمارو دادم. واحتمال اینکه شما اینقدر جانبدارانه حرف میزنید علوم و تحقیقاتی باشید. من ۶ ساله سابقه تدریس دانشگاهی دارم. حرف من چیز دیگس. حرف من اینه دارن کیلویی نمره میدن. حرف من اینه دانشگاه شده مدرسه. حرف من اینه دانشگاه بار علمی نداره (البته منظورم به همه دانشگاهها نیست). دوست عزیز حاضرم به شما اثبات کنم من مثال زیاد دارم دو رو ورم با دلیل حرف میزنم. بله کسی که ادعا میکنه مهندس نرم افزاره دارای دکتری میخونه اما یک خط کد نویسی بلد نیست حتی نمیدونه نرم افزار چطور تحلیل میکنن…. شما اسمش چی میزارین؟؟؟؟ بهش چی میگین؟؟؟؟
منم دوستانی دارم خیلی با سواد با کمالات و دانشور هستند. حتی طرف مثلا پیام نور خونده اما خیلی تلاش کرده و خودش مطالعه داشته این دلیل نمیشه بهش بگیم بی سواد همه رو نباید با یک چوب زد.
جناب آقای فتح الهی.
بنده به حرفهای جنابعالی که عامه مردم هم زیاد میزنند پاسخی ندارم. اینکه کیلویی نمره میدهند و شما حاضرید به من اثبات کنید که نشد حرف! اینها سفسطه است! ببینید چند درصد متقاضیان وارد تحصیلات تکمیلی میشوند و این میزان چند درصد کل جامعه است. شما که خود را آکادمیک مینامید با علم آمار صحبت کنید تا بتوانم پاسخگو باشم.
در مورد اینکه بنده کجا درس خواندهام هم دارید سفسطه میکنید. یعنی اینکه بنده کجا درس خواندهام در استدلالم تاثیرگذار است یا میخواهید به این شکل مرا نکوهش کرده و خود را حق بدانید (متاسفانه کل این پست بر همین بیمنطقی بنا نهاده شده )؟
برای اطلاع شما بنده کارشناسی ارشد خود را از یکی بهترین دانشگاههای ایران اخذ کردهام و پس از دو ترم تحصیل در دوره دکتری در دانشگاهی که عنوان دولتی را هم یدک میکشید از ادامه تحصیل انصراف دادم.
من ترجیح می دهم که در مورد استدلال های جنابعالی سکوت کنم. اما این که من را کسی دانسته اید که همکارانم (و نه کارمندانم) را دزد می دانم، توهین به همکاران من و من است.
توهین به من موردی ندارد. شما آزاد هستید که از این بدتر هم به من نسبت دهید و من واکنشی در مورد آن نخواهم داشت. اما به سادگی اجازه نمی دهم کسی به همکاران من توهین کند.
همکاران بهسادی من جزء شریفترین و پاکترین مردمی هستند که با آنها میشود کار کرد. اگر در گذشته کسی از من دزدی کرده (که استثنا بوده است) آن را نمی توان به همکاران فعلی من گسترش داد.
همکاران من، تحصیلکرده، با سواد و دست پاک هستند.
جناب آواژ، اگر ناخواسته موجب رنجش شما شئم عذر خواهی مرا پذیرا باشد. اما…
بنده چند سالی هست که مخاطب وبلاگ شما هستم. آنچه در ذهن من به عنوان یک مخاطب از این وبلاگ نقش بسته این است که شما به همکار خود اعتماد کردهاید و او احتمالا سو استفاده کرده و شما ابایی ندارید او را دزد خطاب کنید و البته اینترنت همکارانتان را نیز چک میکنید (واقعا؟ کسی اینترنت همکارانش – و نه کارمندانش – را چک میکند؟).
شما ممکن است همکارانتان را شریف وبلا بلا بلا بدانید یا دست کم تظاهر به آن کنید اما آنچه من به عنوان یک مخاطب از دریچه این وبلاگ میبینم همان است که گفتم 🙂
در ضمن بنده به کسی مطلقا توهینی نکردم. اگر توهینی هست مصداق بیاورید آنچه گفتم همان است که در بالا گفتم و البته بحث این پست شما چیز دیگریست
آقای آواژ عزیز سلام.
امیدوارم سفر خوش گذشته باشد و ارامش سفر خستگی ماههای قبل را از تنتان در کرده باشد. فقط خواستم خدا قوتی گفته باشم و بگویم من و شما که با انواع کارجویان تحصیل کردهای که برای مصاحبه میآیند و با اقسام کارشناسان و مشاوران سازمانها و وزارت خانه ها که برای مراودات مختلف کاری ارتباط داریم میدانیم که تحصیلات تکمیلی یعنی چه. وقتی برخی حتی نمیدانند برای چه در مقاطع بالاتر تحصیل میکنند و هدف از تحصیلات تکمیلی چیست، چه انتظاری دارید از نقد به جای شما از آشفته بازار تحصیلات تکمیلی آشفته نشوند.
شاد باشید و برقرار.
سلام بر مهندس نامآور عزیز
خیلی از دیدن شما و نوشتن شما خوشحال شدم و ممنون که هستید. سفر هم استراحت خوبی بود و هم فرصت تفکر خوبی… اما چه فایده که هجوم مشکلات و بی اخلاقیهای این جامعه پر بحران شروع شده است و گاه دوباره نفس تنگیها به سراغمان می آید.
قصد نالیدن ندارم که شما خود بهتر می دانید که چه می گذرد در این وانفسا…
ئرست و به جا می گویید برخی حتی نمی دانند که برای چه در مقاطع بالاتر تحصیل می کنند و متاسفانه مسابقه کسب مدرک تحصیلی بالاتر آن ها را به ادامه نه تحصیل که ثبت نام در دانشگاه وا می دارد. اینکه چرا ادامه تحصیل بدهم سئوال مهمی است که هر متقاضی تحصیلات تکمیلی باید به آن پاسخ دهد.
این سئوال دو بار باعث شد که از ادامه تحصیل دست بر دارم. بار اول که بعد از اتمام دوره کارشناسی صنایع نگاهی به درس های دوره کارشناسی ارشد انداختم و دیدم که با روحیه من ادامه تحصیل در رشته صنایع سازگار نیست. سربازی و تنبلی و کسب درآمد هم مزید بر علت شد.
بار دوم ۱۲ سال از بیرون آمدن من از دانشگاه گذشته بود. به جهت نیاز شغلی یادگیری مدیریت، تصمیم به خواندن MBA گرفتم که دانشگاه صنعتی شریف و MMU مالزی به صورت مشترک در کیش برگزار میکردند. ارزیابی و آزمونی اولیه داشت که مسئله خاصی نداشت و بیشتر سر کاری بود. اول فکر می کردم به لحاظ آمادگی من نمی بایست قبول شوم که شده بودم و خود این من را در ادامه مسیر متزلزل کرده بود. اما من بهترین بودم چرا که وقتی به سر کلاس رفتم ، شروع فاجعه بود. انتظار من این بود که در کلاس MBA مدیران و یا حداقل کارشناسان با تجربه سازمانها حضور داشته باشند (کما این که پیش تر در یک دوره غیر رسمی چنین بود)، در حالیکه اکثریت کلاس را تازه فارغاالتحصیلانی تشکیل داده بود که حتی نامی از مدیریت نشنیده بودند. فاجعه زمانی اتفاق افتاد که از دختر خانمی که لیسانس زبان ایتالیایی!! داشت و از هم کلاسی ها بود، انگیزه اش را از ادامه تحصیل پرسیدم و او گفت که چون در ایران کارشناسی ارشد زبان ایتالیایی (حداقل در آن زمان) وجود ندارد، او تصمیم به خواندن MBA گرفته است و شناخت زیادی از این رشته ندارد.
بعد از آن صحبت بود که تصمیم قطعی گرفتم عطای MBA خواندن را به لقایش ترجیح بدهم. چرا که در MBA نیمی از یادگیری از وجود همکلاسی هایی است که در محیط واقعی کار با مسائل مختلف روبرو بوده اند و در بین هم کلاسی های من چنین فردی وجود نداشت.
من نمی دانم افرادی که با این شرایط در دوره های تحصیلات تکمیلی فله ای ثبت نام می کنند چه انگیزه ای دارند. اما باید گفت اگر به دنبال عنوان هستند، این عنوان جز با دانش همراه با خود، ارزش خود را از دست داده است. (هنوز هم دکتری و کارشناسی ارشد واقعی ارزشی افزون و قابل تقدیر دارد) و اگر دنبال کسب دانش هستند که خبری از علم و دانش در این راه نیست و اگر به دنبال سرگرم کردن خود، باید بدانند که هزاران معضل روانی در آینده در انتظار آن ها خواهد بود.
در پاسخ به آقای کاوه احمدی
دوست من آمار چی بدم؟
از دانشجویانم بالای ۵۰ درصد با درصد های منفی و صفر برای کارشناسی ارشد پذیرفته شده اند.
حتما باید کارنامه رو کنم برای شما. چرا دوست دارید در مورد چیزی که بر همه عیانه بحث کنید. کاملا حق با شماست یا کاملا حق با منه آیا این مشکلی از مشکلات جامعه اکادمیک کم میکنه یا فقط بحث و جدل بر سر راستی آزمایی سخنان من و شماست. اگر مورد دوم مد نظر شماست. من تسلیم حرف شما میشم.
با ارزوی موفقیت برای شما دوست من
آقای مهندس فتح اللهی عزیز
در تایید فرمایش شما، امروز با دوستی صحبت می کردم و تعریف می کرد که یکی از دانشگاه های آزاد، امسال در مهر ماه ۱۲۰ نفر (یک صد و بیست نفر) دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی کامپیوتر جذب کرده است. که مشکل آن ها مشکل پیدا کردن صندلی در کلاس است. نکته دردناک و فاجعه آمیز این است که گروه کامپیوتر این دانشگاه حتی ۱۰ نفر عضو هیات علمی با مدرک دکتری ندارد!!
این دانشجو آزمایشگاه نمی خواهد؟ این دانشجو نظارت بر پایان نامه نمی خواهد؟ این دانشجو یک استاد راهنما نمی خواهد؟ این ها را به خوبی شما می دانید و من تعجب می کنم که چطور آقای احمدی از کیفیت آموزشی در این دانشگاه دفاع می کند.
سلام مهندس عزیز
آقای احمدی کاری می کنن که اسم ببیرم از دانشگاهها
دانشگاه محموداباد، بابل، آمل و… که اسم نمی برم دارن دکتری نرم افزار میدن بدون وجود هیئت علمی دکتری. چه توجیهی براش هست. هر استاد میتونه در یک ترم با ۷ دانشجو پایان نامه اخذ کنه. حالا نکته جالب اینجاشت دوستانی سراغ دارم دو ترمه منتظر هستن برای استاد که باهاش پایانامه اخذ کنند. اساتید دانشگاههای دیگر هم وقتشون پره و نمیان. به نظر شما آیا بدون هیئت علمی پذیرش دانشجو با یک مشت استاد حق التدریس و … چه معنی دارد؟؟؟؟؟
آقای احمدی باعث شدن من اسم ببرم از همه دوستانی که باعث رنجش خاطرشون میشم عذر میخوام امیدوارم من ببخشند.
خلط مبحث میفرمایید آقای فتح الهی. آگاهانه یا ناآگاهانه مضمون کلی این متن در مذمت تحصیلات [تکمیلی] است. حرف بنده هم این است که چرا کسی که ادامه تحصیل میدهد را نکوهش میکنید. اوضاع دانشگاههای ما خوب نیست. اوضاع هیچکدام از دانشگاه های ما خوب نیست حتی نامیها. اگر استاد نیست صندلی نیست و الخ اینها کار دانشجو را مشکلتر میکند. اگر بگویید توازنی بین امکانات و استانداردها و انتظارات از یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی وجود ندارد با شما همراه خواهم بود. اما آیا این به معنی بی ارزش بودن تحصیلات است؟ من میگویم خیر.اگر کاستیای هست باید توسط افراد دارای صلاحیت مطرح و پیگیری شود. رکن هفتم دموکراسی همین است. اما اینکه تعریفی ارایه دهیم که جامع و مانع نیست و برحسب آن نتیجهگیریای مطلوب خود بکنیم، ظلم کردهایم.
عدهای میتوانند دور هم جمع شوند مدام یکدیگر را جناب آقای مهندس خطاب کنند و فکر کنند به خاطر شرکت در چند کلاس مستر نیمه حضوری یا مراودت با «اقسام کارشناسان و مشاوران سازمانها و وزارت خانه ها» میتوانند در مورد تحصیلات تکمیلی که امری کاملا آکادمیک است نظر دهند!!!! کسی هم اعتراضی ندارد. خوش باشند کنار هم و اگر مستقیما بنده را خطاب قرار نمیدادید دیگر حرفی برای گفتن در پای این پست نداشتم.
علم مقدس است، تحصیلات مهم است و اگر کاستیای وجود دارد، گردن علم و تحصیلات نباید انداخت.
اما در مورد اطلاعاتی که دادهاید آنچه میدانم میگویم. امیدوارم اگر با آن موافق نیستید هم پاسخی خطاب به بنده ندهید که بتوانم از این مطلب عبور کنم.
اینکه یک واحد دانشگاه آزاد n دانشجوی ارشد کامپیوتر گرفته (بله به شکل مجازی حتی در دانشگاههای دولتی هم این پدیده وجود دارد)، یا «دانشجویانم بالای ۵۰ درصد با درصد های منفی صفر [؟] برای کارشناسی ارشد پذیرفته شده اند» حرف عوام است و اگر نادرست نباشد هم با واقعیت فرسنگها فاصله دارد. دفترچه کنکورها موجود است و رشتهها و ظرفیتهای پذیرش مشخص. بر فرض درست بودن این مدعاها هم باز این تحصیلات نیست که باید نکوهش شود. صحبت آخر اینکه به خاطر نامهایی که بردهاید، مطابق دفترچههای کنکور آزاد، گرایش سیستمهای نرمافزاری در دانشگاه آزاد فقط در واحد علوم و تحقیقات و واحد قزوین پذیرش دارند (تعداد کل قبولیهای این دو واحد در سالهای قبل حدود ۳۰ نفر بوده است و امسال در بدترین حالت این عدد ۵۰ نفر است. دقت کنید که این تعداد کل قبولیهای دانشگاه آزاد در سیستمهای نرمافزاری است و محض اطلاع شما درصد بسیاری از آنها مربیان خود دانشگاه آزاد هستند که برای ارتقا اقدام به ادامه تحصیل کردهاند).
یا حق
کاملا با نظر شما موافق هستم.
تحصیلات با ارزشه خیلی با ارزشه. اما وقتی من در دانشگاه باز کنم هر کسی بیاد تو از ارزش میفته. در هر صورت با همه گفته های شما در این پست کاملا موافقم.
بنده کارشناسی ارشد خودم رو در دانشگاه آزاد ساری گرفتم.
از امسال این دانشگاه دکترا هم پذیرش کرده و عده ای هم همین الآن مشغول تحصیل هستند.
تنها استادی که مدرک دکترا گرفته باشد هم دکتر مؤتمنی است. باقی هیئت علمی همه دانشجوی دکترا هستند.
البته فکر می کنم تازه این خوبش باشه.
شما نظرات خودتون رو داشته باشید. کاری به نظرات شما ندارم.
من برای خودم متاسفم.
آقا شما فکر نکنید که حالا وضع دانشگاههای مطرح خیلی بهتر است. تجربه فراوانی از بیشتر دانشگاهها دارم. شما باز هم فکر نکنید هر کس که از روی سیلابس و خیلی با کیفیت واحد پاس کرد مهندس نرمافزار خیلی خوبی خواهد شد. حتی در بهترین حالت هم سیلابسها پر از ایراد هستند. دانشجوی نرمافزار به جای آن که برنامه نویسی بخواند مقدار زیادی وقتش در معادلات دیفرانسیل و فیزک تلف میشود. خیلی از این مهندسین درجه یک نرمافزار (که واقعاً هم با استعداد هستند و هم با پشتکار) در بازار کار که وارد میشوند (حداقل بازار کار رایج ایران)، به مشکل برخورد میکنند. چون انتظارات بازار از آنها چیز دیگری است.
یک موضوع دیگر این که سخت بودن ورود به دانشگاه یا سخت بودن فارغ التحصیلی لزوماً به معنی کیفیت بهتر آموزش نیست. و آموزش بهتر هم لزوماً به معنی مفید بودن بیشتر آن فارغ التحصیل برای بازار، صنعت یا جامعه نیست. البته صحبت در این باره بسیار زیاد است.
درست می فرمایید، دارنده مدرک از دانشگاههای خوب هم سراغ دارم که چیزی بلد نیستند. اما فاجعه آموزش عالی بیش از آنکه از جنس آموزش باشد، از نوع «پرورشی» است. یعنی روحیه تحقیق و مسئولیتپذیری را از دانشجو میگیرند. یعنی تبدیل فرآیند دانشجو به دانش آموز که دوستمان آقای مهندس فتحالهی به خوبی به آن اشاره کردند.
من هر چه پست آقای آواژ را خواندم مطلبی در مورد نکوهش تحصیلات نوشته نشده، هر چه هست در نکوهش تحصیلات بی هدف و مدرک گراست که بعضاً برای ارتقای رتبه کارمندی یا یدک کشیدن یک عنوان است. کسانیکه از این اوضاع دفاع می کنند بهتر است به یک سوال جواب بدهند “تحصیلات برای چه؟” آیا ما درس می خوانیم که لقب دکتر، مهندس یا فوق لیسانس را یدک بکشیم و مردم با دست نشانمان بدهند، یا قرار است این دکترای ما مشکلی از مشکلات جامعه را حل کند؟ اینکه ما روی معضلاتی که ایجاد شده چشم ببندیم و بگیم تحصیلات هر چه باشد خوب است و عرضه می خواهد و … واقعاً جواب خوبی برای این سوال است؟
واقعاً چند درصد کسانیکه مدارک بالا دارند در رشته ای که درس خوانده اند حرفی برای گفتن دارند؟ اصلاً چند درصدشان در همان رشته ای که درس خوانده اند کار می کنند؟ وقتی کسی با مدرک دکترای فیزیک برای نشستن در پشت باجه (یا به اصطلاح خودشان کانتری) بانک … پذیرفته شده است، آیا این دکترا و تحصیلات باز هم جای تقدیر و به به، چه چه دارد؟ (اسم و شماره تلفن رئیس شعبه هم موجود است!) البته کسی که درس خوانده برای اینکه درس بدهد شاید کارش کمی از دسته قبلی قابل احترام تر باشد، کسی که کتابها و جزوه های سی سال پیش را دارد و از روی همان ها درس می دهد بدون یک انطباق یا مثال از دنیای امروز و به قولی تبدیل به “ماشین تدریس” شده است!
درس خواندن یک وقت ارزشمند است که با علاقه و به منظور هدفی انجام شود ابن سینا، عطار، خیام و … هم خیلی درس خوانده اند اما در هر رشته ای که وارد شدند آنقدر خواندند که حرفی برای گفتن داشته باشند و بتوانند مشکلی را حل کنند، درس نخواندند که پایه حقوق کارمندیشان از ۶۰۰ هزار تومان بشود ۶۵۰ هزار تومان!!!
اصلاً شما که اهل تحقیق هستید یک مطالعه انجام بدهید در دانشگاه های ایران ببینید چند درصد افراد به رشته شان علاقه مند هستند؟ مگر میشود از کسی که حتی به رشته ی تحصیلی اش هم علاقه ندارد به صرف اینکه درس خواندن خوب است، دفاع کرد؟ این درس خواندن چه خروجی ای دارد؟ آیا کسیکه حسابداری خوانده و هنوز یک سند واقعی برای یک شرکت پیمانکاری نمی تواند ثبت کند یا کسیکه نرم افزار خوانده و هنوز برای تایپ به صفحه کلید نگاه می کند، قابل دفاع است؟
اصولاً این حرف سعدی که “اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی” چه می شود؟ این را حتی سیستم دولتی (که معمولاً حرفهای جامعه با یک تاخیر و وقفه ی طولانی به گوشش می رسد)، هم دریافته و به فکر چاره افتاده آنوقت بعضی ها هنوز هم از این گونه تحصیلات دفاع می کنند!
احتمالاً من هم به سفسطه و مغلطه متهم می شوم ولی نوشته های اینجا مقاله علمی پژوهشی نیست که چکیده و روش تحقیق و روش گردآوری آمار و منابع و مآخذ و … داشته باشد، شاید اینجا حرفها از یک زاویه خاص (از دید یک مدیر و کارآفرین که مدیران و کارآفرینان با ایشان هم ذات پنداری می کنند و کسانی هم حرفهایش را قبول ندارند) گفته می شود ولی اینجا حرفهای واقعی و مسائل روز جامعه گفته می شود.
ارادتمند
مدتهاست که این مسئله فکر منو به خودش مشغول کرده و هم میبینم که واقعا چه اتفاقی داره تو جامعه رخ میده.اما شخصا این قضیه رو بیشتر خوب میدونم تا بد.من خودم الان امریه اداره کار هستم و با وضعیت تحصیل کرده های بیسواد و کم ارزش شدن سواد سرکار دارم.اما به یک نتیجه ای طی مشاهداتم رسیدم.بخشی از این نتیجه با صحبتی که شما در بالا کردی مرتبطه.اینکه ما تحصیل می کنیم برای چی؟ آیا برای اینکه به مدارج بالای علمی برسیم حتما باید دکترا داشته باشیم؟ آیا برای اینکه حرفی برای گفتن داشته باشیم و کاری برای جامعه انجام دهیم حتما باید تحصیلات تکمیلی داشته باشیم؟ این مشکلی که دوستان مطرح می کنند فقط در دانشگاه های رده پایین نیست و حتی در دانشگاه های رده بالاتر هم دیده می شه.این مشکل حتی فقط برای ایران هم نیست و در همه جای جهان وجود داره.واقعا ما برای اینکه بتونیم منشاء تغییر تو محیط اطرافمون بشیم باید چند سال از بهترین سالهای عمرمون رو گله وار به دانشگاه ها بریم؟ آخرش که چی ؟چند تا مقاله آی اس آی؟چه کارهایی که تو همین چند سال میشه انجام داد. من افرادی رو میشناسم که کارشون از دکتر ها با ارزشتره و بهتره اما سواد دانشگاهی ندارن.البته نمیشه برای همه رشته ها نسخه پیچید اما برای اکثریتشون میشه اینکارو کرد.
به نظرم باید فرهنگ فراگیری دانش تو کشور عوض بشه.برای بزرگ شدن نیازی به مدرک بالاتر نیست.مثال معروفش افرادی مثل استیو جابز.میشه تو رشته های دیگه هم پیدا کرد.اگر ما روش آموختن رو به افراد یاد بدیم و بقیه کار رو به خودشون واگذار کنیم خیلی بهتره و تحصیلات تا دوره فوق دیپلم هم کفایت می کنه.بزاریم مدرک ارزش خودشو از دست بده.هر چقدر کم ارزشتر بهتر.جامعه راه خودشو پیدا می کنه.
اما چرا مدارک تحصیلات عالیه دیگه اعتبار سابق و نداره؟ این باز یه مبحث دیگس. دنیا دیگه به سیستم های ارزشیابی سابق نیازی نداره.چون پاسخگوی مشکلات امروز نیست.زیاد می شنویم که عوام میگن یه دیپلم ۳۰ سال قبل به اندازه یه مهندس الان حالیشه.اما اینطور نیست.چون همون دیپلمه امروز هم هست اما در برابر مشکلات و مسائل امروز نمیتونه کاری بکنه.حتی لیسانس و دکتری سی سال قبل هم همینطور.چیز هایی که یک مهندس امروز باید بلد باشه زمین تا آسمون با چیزایی که مهندس دیروز باید یاد می گرفت متفاوته . به نظرم دیگه نمیشه برای همه تحت عنوان چارت درسی یه نسخه پیچید و گفت خب تو که ۱۴۴ واحد پاس کردی میشی کارشناس. افراد باید خودشون برن به دنبال نیاز هاشون. اونوقته که چیزی رو که آموزش میبینن واقعا باارزشه و تو آزمون بزرگتری مثل زندگی تو جامعه شرکت می کنن و ارزیابی می شن.
با صحبت درباره این سیستم آموزشی داریم به بیراهه می ریم و ارزش و اعتبار بیخود و الکی به اون می بخشیم.
فقط یه موضوع اینجا می مونه که معیار داشتن میزان دانش یه فرد چی هست؟ به نظرم می تونه همون میزان اثر بخشی یه فرد در جامعه باشه.وقتی فردی واقعا دارای دانش و آگاهی باشه و قید و بندی به اسم دکتر و پرفسور و غیره وجود نداشته باشه این عرضه و تقاضای جامعه هستش که تعیین میکنه که دانش و آگاهی یک فرد چقدر ارزشمنده.