گاه نوشتن از سر تکلیف است و گاه از سر شوق ، نوشتن از سر شوق برای من همواره به مثابه چشمه ای جوشان بوده که از اعماق دلم جوشیده است و بر دشت بی انتهای ذهن خوانندگان جاری شده است.
اعتراف می کنم که گاه در روزنوشت ها ی بهساد از سر تکلیف نوشته ام و این سان بوده است که شاید نوشته ای درخور نبوده و یا ذهنی را به تفکر وا نداشته است و یا در حد چند گزاره خبری موضوع جمع شده است که سخت مرا ناخوشایند می آید.اما گاه نیز برایم پیش آمده که در حال قدم زدن ، هواپیما ، حتی خواب کلمات در ذهنم به جوشش آمده اند و نتوانسته ام آنها را بنویسم و سر انجام نیز در پایان هفته سخت مانده بودم بی مطلب.
مشکل دیگری که در نوشتن روزنوشت ها دارم این است که گاه به چند دلیل دچار خودسانسوری می شوم ، گاه مسائلی است که نمی خواهم رقبا درباره آن اطلاعاتی کسب کنند و گاه مسائل داخلی نقاط ضعف خیلی بد بهساد است که اصلا صلاح نیست کسی بداند و بعضی نوشته ها هم که به این طرف و آن طرف بر می خورد و ممکن است کمانه کند برگردد به صورت خودمان. اینگونه است که نوشتن دچار مشکل می شود.
مخلص کلام اینکه دوست می دارم که روزنوشت های بهساد از طراوت ، نظم و عمق بیشتری برخوردار باشد که مشغول تفکر درباره راه های آن هستم. با آن عزیز سفر کرده که صحبت می کردم نظرش این بود که وبلاگ نویسان را بیشتر کنیم که راهی است درست. این است که از همه علاقمندان به بهساد و نوشتن در بهساد رسما دعوت می کنم که به جمع نویسندگان روزنوشت های بهساد بپیوندند و زمینه ای مناسب برای تبادل آرا و تضارب افکار به وجود آورند.
خود نیز قصد دارم بخش جدیدی به نام تذکره الاولیا به روزنوشت های بهساد اضافه کنم و در صورت رضایت هر شخص ، تذکره ای فی الباب احوال بنویسم که یحتمل گزنده خواهد بود به نیش نقد. این است که اگر از بزرگان و یا حتی از کوچکان ! کسی تمایل داشت که در باب او کاغذ قلمی کنیم ، بگوید تا بنویسیم.