باری مدتی است که کمتر می نویسم ، گرچه به وعده خود بر نوشتن هفته ای یک بار پای بندم. اما راستش را بخواهید عملا هنگ کرده بودم. قرار است با دکتر در مورد این هنگیدن من کمی صحبت کنیم. اما چرا هنگ کرده بودم :

  1. هیچ اتفاق افتاده حرف بی حساب بشنوید ؟ مثلا بخواهید بروید بانک ، تحویلدار به خودش جرات بدهد بگوید مثلا بروید برای خانم بچه ها سبزی بخرید تا پولتان را بدهم؟ یا اینکه همه افراد صورت وضعیت شما را تایید کرده باشند ، آنوقت کسی که می خواهد برای شما چک بنویسد بگوید ، یک برنامه مدیریت مالی برای من بنویسید تا پول شما را بدهم… این بار دیگر هنگ کرده ام. حتی نتوانستم عصبانی شوم!!
  2. شده که که یکی از همکاران شما یک ماه برای خودش برود دنبال گرفتاری های خودش ، بعد که همه کارهایش انجام شد بیاید شرکت ، بعد کار سه روزه را سه هفته انجام دهد بعد هم وقتی از اهمیت مشتری برای او صحبت می کنید. می گوید خسته ام!! و … این طوری است که حتی انگیزه اعتراض را هم از دست می دهید
  3. شده که یکی از فروشندگان تجهیزات کامپیوتری و تعمیر کاران محترم پس از آنکه سه هفته از تحویل مانیتور خراب به او بگذرد به شما زنگ بزند و بگوید راستی مشکل این مانیتور چیست ؟!!!!

به خاطر این مسائل بود که حسابی در فکر فرو رفته بودم. من نمی خواهم تفکرات روشنفکرانه عمیق در مورد مسائل اجتماعی داشته باشم. اما نمی دانم که چه شده است که مسئولیت پذیری در مقابل خود و دیگران بسیار کمرنگ شده است. این جاست که باید قدر همکاران خوب خود را که با مسئولیت پذیری واقعی موجب پیشرفت بهساد و پروژه های مرتبط شده اند را دانست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *