ما ایرانیها – بررسی عوامل شکست در شرکتها (بخش دوم)
در نوشته پیشین به برخی از علل شکست شرکتهای (نوبنیاد) پرداخته شد. من همانگونه که در گذشته نیز اصرار داشتهام، سرمنشاء تمامی خطاها را “من ِ” نافرمان و ناآگاه آدمی میدانم. در همین راستا عوامل دیگری که به عنوان عوامل شکست سازمانها بر شمرده خواهد شد، همه یک ریشه مشترک دارند و آن نیز خودخواهی ناآگاه افراد است.
-
اختلافهای مالی:
یکی از شایعترین مواردی که باعث اختلاف بین شرکا و در نتیجه اضمحلال شرکت میشود، اختلافهای مالی است. قضیه از آنجا شروع میشود که یک و یا چند تن از شرکا احساس میکنند که ما به ازای زحمتی که میکشند، دریافتی ندارند. گاه موضوع به شکل دیگری است که برخی از شرکا به شکل رندانه و طرف خود کشانه سعی میکنند که تصمیمهای شرکت به نحوی اتخاذ شود که متضمن نفع مالی ِ انحصاری آنها باشد. نکته مغفول قضیه اینجاست که من با این برخورد باعث از بین رفتن شرکتی میشوم که حالا آن منافع اولیه را نیز برایم نخواهد داشت. در مثال “چای کیسهای” نوشته گذشته، اگر فرد میزبان، میتوانست از ۱۰۰ تومان منافع شخصی گذشت کند، به یقین منافع چند ده میلیون تومانی میتوانست در انتظارخودش و دیگران باشد. مسئله به طور دقیق همینجاست؛ اگر شما به فرض از دههزار تومان منافع شخصی (هر چند حق شما نیز باشد و دیگران آن را نمیدانند و نمیفهمند) گذشت کنید، منافع بیشتری که جبران ضررهای گذشته نیز میباشد، در انتظارتان خواهد بود و اگر بخواهید بر سر منافع شخصی به جنگ و جدل بپردازید، هیچ چیز باقی نمیماند.
در اینجا فقط یک خط قرمز وجود دارد که بسیار بسیار ظریف است و باید با دقت به آن نگریسته شود. هیچ شراکتی با یک دزد و یا رند پایدار نیست و گذشت بر او ستم بر دیگران است. در چنین حالتی بهتر (و یا بهتر) است که عطای کار و کسب خود را به لقایش ببخشید و خوشحال باشید که این رابطه کاری ادامه پیدا نکرد و شما آسیب بیشتری ندیدید. با اینحال توجه کنید که درک این موضوع بسیار سخت است و با هر اختلاف مالی نمیتوان حکم رندی و یا دزدی را برای طرف مقابل خود صادر نمود
دوست میدارم که بگویم که شرکت یک موجود زنده و شاید به عبارت بهتر (و یا بهتر) یک زیستبوم است. در هیچ بدنی وقتی اعضای بدن با یکدیگر سر جنگ دارند و به عبارتی بدن بیمار است، مفاهیمی مانند رشد، فرهیختگی و دانایی اتفاق نمیافتد؛ همانگونه که در یک زیستبوم وقتی اعضای آن به جان یکدیگر میافتند، جز تخریب و ویرانی چیزی باقی نمیماند. هر آبادانی نیازمند تفاهم است. انتظار رشد و شکوفایی از شرکتی که اعضای آن دچار چالش هستند، همانقدر مضحک است که انتظار داشته باشید در میدان جنگ یک مرکز فرهنگی و هنری تاسیس شود!
-
حرف و دخالت دیگران:
حتمن بارها شنیدهاید که دخالتهای مادر زن و مادر شوهر، چه بر سر زندگی زوجهای جوان آورده است. شوربختانه باید اعتراف کنم که فرهنگ گشنیزباجی بیگُمی در سازمانهای ما نیز جاری است. بهتر (یا بهتر) است که موضوع را کمی باز کنیم. مادر شما دلسوزانه نگران شما است و بارها به شما توصیه میکند که چرا بیش از دیگر شرکا کار میکنید؟ همسر شما به شما غر میزند که چرا دیر به منزل میآیید و از شما میپرسد، شریک شما هم همینموقع به خانه میرود؟ در روابط خانوادگی ایجاد شده، در منزل شریک خود فلان وسیله گرانقیمت دیده میشود و همسر شما متذکر میشود مگر شما باهم کار نمیکنید؟! چطور آنها میتوانند این وسیله را بخرند و ما نه…. و آنگاه تمام این سئوالها، در ضمیر ناخودآگاه شما تکرار میشود و سرانجام همه آنها موضوع ریشه یک اختلاف عمیق میشود.
افرادی که از سر دلسوزی به ما مشاوره میدهند که فلان کن و بهمان، در مشاوره خود فقط منافع شخصی خود و فردی دوست داشتنی خود را میبینند، بدون آنکه از معادلات و تمام چیستی شرکت مقابل خبر داشته باشند و این دخالتها یک سم مهلک برای هر شرکت محسوب میشوند. توصیه من این است که اجازه دخالت دیگران ِ ناآگاه و یا مغرض را سلب کنید و توصیه مهمتر من آناست که از شراکت با افرادی که تصمیمگیر دیگری (مانند همسر و مادر و …) دارند و یا تحت تاثیر دیگران هستند، به شدت پرهیز کنید. این افراد از ثبات رای و حرف برخوردار نیستند و با وجود خود حتی در راس مایکروسافت میتوانند در عرض چند ماه آن را به نابودی بکشانند.
-
مقایسه با دیگران
دو دانشآموخته از یک دانشگاه هستید که یکی به یک شغل دولتی مشغول شده و درآمد و موقعیت نسبتن خوبی دارد و شما به خصوص در ابتدای کار خود و (یا تا مدتهای زیاد) باید گرسنگی بخورید و برای لقمهای نان به این در و آن در بزنید. در یک جلسه دوستانه، مهمانی خانوادگی و … همدیگر را میبینید و گاه به راه آمده شک میکنید. این شک از یک لحظه تا چندین روز و یا چندین ماه میتواند شما را درگیر خود کند. زیاد پیش میآید که نه شما، بلکه شرکای شما دچار این شک شوند. موضوع خیلی خطرناک است. آنچه که همه شرکتها به آن نیاز دارند ثبات قدم و پایداری در راه مشکلاتی است که ممکن است سالهای متمادی آنها را دچار چالش کند. باید هر چند وقت یکبار مرور کرد که ارزشهایی که بدانها دست یافتهاید چیست و چرا به این راه قدم گذاشتهاید؟!
-
زبان و آزار زبانی
به نوعی کلی در مورد این موضوع در نوشته پیشین صحبت شد. با توجه به اهمیت موضوع، آن را در این قسمت باز میکنم. من یکی از آفتهای روابط اجتماعی و درون شرکتی را آزار زبانی یکدیگر و یا برداشتهای ناصحیح از گفتههایی میدانم که متاسفانه به جای توجه به اهداف کلان به موضوع فعال بین افراد تبدیل میشود. به چند مثال بد نیست نگاه کنیم.
-
وقتی گفت که من نیاز مادی ندارم، منظورش این بود که ما همه گدا-گشنه هستیم (گوینده بنده خدا هفت جدش نیز خبر ندارند که او چنین منظوری داشته! میخواسته به شرکت بگوید که نگران حقوق او نباشند)
-
وقتی به من “آقای مهندس” نمیگوید، منظورش این است که …
-
شما از اولش هم همین بودید (پس از عذرخواهی یک نفر در پس یک اشتباه)
-
من این جمله را به او گفتم تا بفهمد ما خیلی هم احمق نیستیم!
برداشتهای اشتباه از سخنان دیگران از یک طرف، و از طرف دیگر زخمزبانها، متلکها و شیرینزبانیهایی که شاید خود گوینده نیز از آن لذت ببرد و آن را حمل بر ظرافت طبع و حاضرجوابی خود بداند و به زعم خود روی طرف مقابل را نیز کم کند، باعث اسارت ما و طرف مقابل ما در زمان حال و فراموشی آینده میشود. از پیامبر بزرگوار نقل است که فرمودهاند که بیشتر اهالی جهنم به دلیل گناه زبانشان در آنجا هستند. من صلاحیت گفتگو در مورد باورهای مذهبی و اخلاقی را ندارم، اما بر اساس مشاهدات خود میتوانم بگویم بیش از هفتاد درصد اختلافهای درون خانوادگی و شرکتی ریشه زبانی دارند که برتری در این مشاجرات متضمن ایجاد هیچ ارزشی نیز نمیباشد.
-
ادامه دارد
یک دیدگاه