آموزش و مشاوره مدیریت – بخش دوم
صنعت مشاوره یکی از بخشهای مهم و تاثیرگذار در توسعه و پیشرفت و نگهداشت کار و کسبهای هر اقتصاد محسوب میشود که در کشور ما بر اساس قانون “همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید” دارای ضعفهای ساختاری زیادی میباشد. در نوشته پیشین به بررسی و گروهبندی ارائه کنندگان خدمات مشاوره پرداخته شد و پیش از آنکه بخواهیم در نوشتههای بعد به چیستی و چگونگی فرآیند ارائه و کسب خدمات بپردازیم در این نوشتار به مشتریان بخش مشاوره و در واقع مدیران کشور پرداخته خواهد شد. باید اعتراف کنم که این تقسیمبندی کار دشواری است و مدتها ذهن من را به خود مشغول کرده است و علاوه بر اینکه یک گروهبندی مطلق نیست و دارای موارد نقضی میباشد، در برخی موارد دارای همپوشانی با یکدیگر نیز هست.
-
کارآفرینان سنتی (حاجآقا)
برای کارآفرین بودن داشتن آموزش و مدرک دانشگاهی یک الزام محسوب نمیشود. خیلی از کارآفرینان کشور (جهان) فاقد تحصیلات دانشگاهی میباشند. این گروه به طور عمده از سنین کودکی و نوجوانی وارد عرصه اقتصادی شدهاند و با تکیه بر هوش و استعداد و پشتکار ذاتی خود به توسعه کار و کسبهای مختلف پرداختهاند. این گروه از مدیران به تجربه خود اصالت بسیار زیادی میدهند و بنابراین جلب اعتماد آنها برای کسب خدمات مشاوره تا حدودی دشوار بوده و صحبت از روشهای نوین مدیریت برای این مدیران به نحوی غیر ممکن است. کار و کسب آنها بر اساس روشها و باورهایی به طور کامل سنتی اداره شده و رشد کرده و حال گفتن از کارت امتیازی متوازن و EFQM و … بیش از آنکه جذاب بنماید، نوعی دافعه بین مدیر و مشاور ایجاد میکند. برای همین است که بیش از آنکه لازم باشد که با این گروه از مدیران (که دارای تجربهای سترگ و ارزشمند میباشند) از اسمهای سه – چهار حرفی دهانپرکن صحبت نمود، باید برای آنها به تبیین مفاهیم بومی شده برگرفته از تئوریهای مدیریتی پرداخت. بدیهی است که فقط مشاوران کارآموزده و عمیق هستند که میتوانند فرآیند اعتماد آفرینی با این مدیران را طی کرده و با فهم نظریههای مدیریتی و بازنویسی و بازگویی آن در عبارات قابل تطابق با فرهنگ این مدیران، همراهی قابل توجهی با آنها داشته باشند و ضمن یادگرفتن بسیاری از روشهای مدیریتی تئوریزه نشده، به نتایج بسیاری خوبی دست پیدا کنند.
-
پسر حاجیها
حاج آقا که در سنین جوانی ازدواج کرده، حالا دارای شازده پسری است که به لطف ثروت حاجآقا و انواع دانشگاه اعم از غیر انتفاعی و آزاد و شبانه و … تحصیلکرده محسوب میشود و شرکت و کارخانه یکشبه دارای مدیر جدیدی شده که میتوان آن را آقای مهندس خطاب کرد. حاج آقا هم که به طور معمول در همه کارها خیلی حساب شده عمل میکرد، اینبار بر اساس علاقه پدری از یک طرف و نیاز به استراحت و داشتن دوران بازنشستگی و در کنار همسران! بودن از طرف دیگر، ترجیح میدهد که بخش زیادی از کارها را به او واگذار کند. خبر خوب برای MBA و صنایعیهای جوان مشتاق حضور در صنعت مشاوره اینکه یکی از بهترین مشتریهای شما این گروه محسوب میشوند. آقای مهندس بسیار مدرن است و عاشق اسمهای سه حرفی مانند ERP، MIS، DSS، ISO، TQM و … میباشد و در نهان و آشکار منتقد روشهای سنتی پدر است و تمایل دارد که ثروت پدر را یکشبه ده برابر کند. چون برای پولدار شدن زحمت نکشیده به راحتی پول خرج میکند. او مانند بسیاری از مشاوران باور دارد که برای توسعه شرکت باید از تئوریهای مدیریتی به طور کامل پیروی کرد و سازمان را مطابق با آن تغییر داد. چند سالی خواهد گذشت که یا پدر و دیگر مدیران با تجربه او را به مسیر واقعی برگردانند و یا اینکه خود آگاه شود که آنچه قدیمیترها انجام میدادند و میفهمیدند نه تنها به میزان زیادی اشتباه نیست، بلکه راهکار واقعی اداره شرکت محسوب میشود و در این چند سال مشاوران بیتجربه و کم عمق میتوانند روی سر کچل آنها هم سلمانی یاد بگیرند و هم پولدار شوند.
-
کارآفرینان با تجربه
برخی از کارآفرینان کشور کسانی هستند که زمان زیادی در سیستم دولتی مشغول به کار بودهاند و با طی مدارج رشد به ردههای بالای مدیریتی رسیده و حالا یا در دوران بازنشستگی به سر میبرند و یا به لطف دعواهای سیاسی و جناحی خانه نشین شدهاند. در بین آنها هستند کسانی نیز که با تیزبینی و یا فرصت طلبی (که لزومن چیز بدی هم نیست) از بین خصوصیسازیها برای خود شرکتی دست و پا کردهاند و پا به عرصه کارآفرینی گذاشتهاند.
این مدیران به طور کلی بسیار حساب شده عمل میکنند و منظم هستند. با توجه به شبکه ارتباطی که در زمان دولتی بودن داشتهاند دارای روابطی گسترده میباشند و به مشاوران خوب دسترسی زیادی دارند و جذب آنها بیش از حد معمول کار میبرد و سخت است. با اینحال بازاریابی خدمات مشاوره در این گروه کاری جذاب محسوب میشود و در صورت توفیق دارای مزایای زیادی است. اینان نه مانند حاجآقاها در را به روی هر سخن تازه میبندند و نه با هر اصطلاح و تئوری ذوقزده میشوند. گرچه به واسطه سابقه کار و حضور در بخش دولتی ذهنی پیچیده و گاه سیاسی دارند، ولی در صورتی که با آنها صادقانه رفتار شود، به مشاوران در صورت ارائه خدمات خوب، اعتماد میکنند.
نکته مهم در رابطه با این گروه از مدیران این است که نباید با آنها وارد بازیهای پیچیده و سیاسی شد. در این صورت به راحتی مشاور و کارگزار را مغلوب میکنند.
-
کارآفرینان جوان
یک یا چند جوان به طور عمده به دلیل بهرهگیری از تخصصهای فنی تصمیم میگیرند که شرکتی تاسیس کنند. در حالیکه به جز کار فنی چیز دیگری از شرکتداری نمیدانند. چون پول ندارند بخش جذابی برای بازار مشاوره به شمار نمیآیند. مشکل همین جاست. این گروه از مدیران بیشتر از سایرین به مشاوره نیاز دارند و به طور عمده هیچگروه از مشاوران حاضر به پاسخگویی به آنها نیستند.
به هر ترتیب اگر مشاوری خواست به ارائه خدمات به این گروه از مدیران بپردازد باید حواسش جمع باشد که اینها هم بسیار خطرپذیر هستند و هم کمتجربه. اگر راه و روش مطالعه نشدهای را به آنها پیشنهاد کنید، ممکن است تبعات بدی برای آنها داشته باشد. به هر ترتیب کار با این گروه از مدیران جوان به مراتب به تعهد بیشتری نیازمند است. (کالایی که در بازار کمیاب است)
-
مدیران رانتی
تعریف ما از این گروه شامل مدیرانی است که بدون داشتن سواد و تجربه و صلاحیت، عهدهدار مسئولیت اجرایی بالایی در یک سازمان شدهاند و بنابراین هر مدیری که با استفاده از روابط به جایگاهی رسیدهاست لزومن در این گروه قرار ندارد.
این گروه از مدیران مشمئز کنندهترین افرادی بودهاند که در سابقه کاری خود با آنها برخورد داشتهام. زیاد حرف میزنند و کلیگویی میکنند. اگر احیانن یک کتاب خوانده باشند و یا اینکه در سمینار و کلاسی حضور داشتهاند مطالب آن را به صورت ناآگاهانه طوری تکرار میکنند که دلیل بر با سواد بودن آنها محسوب شود. به طور اصولی کمتر تصمیم درستی را میتوان از آنها سراغ داشت. مشاوران بیصلاحیت و زبانباز میتوانند روی این بخش از بازار مشاوره حساب کنند. گرچه نباید فراموش کرد که چون این مدیران به صورت رانتی به سر کار آمدهاند حلقهای از مشاوران رانتی را هم در کنار خود دارند که فقط برای گرفتن حقوق در اطراف آنها هستند و آن مشاوران هم چون به طور اصولی خود چیزی بلد نیستند نیازمند مشاوره هستند! اگر کسی بخواهد با این مدیران و مشاورانشان کار کند باید حداقل حساب کند که آبروی خود را به چه قیمتی بفروشد که ارزش آن را داشته باشد!
-
مدیران میانی
جدای از مدیران رانتی به طور معمول در سازمانها دولتی، بسیاری از مدیران میانی، کارشناسان خوبی بودهاند که حالا با داشتن سابقه کار مناسب، به یک سمت مدیریتی دست پیدا کردهاند. هنوز آنقدر از دوران دانشگاه فاصله نگرفتهاند که علاقمند به یادگیری نباشند، با اینحال گاه خیلی زود جذب روشهای نوین مدیریتی میشوند و چون قرار نیست از کیسه خود خرج کنند فرآیند آزمون و خطا در مورد کارهایشان زیاد اتفاق میافتد. تعامل با این مدیران دلنشین است، گر چه به دلیل مشغلههای اجرایی کمتر فرصتی برای فکر کردن دارند. این مدیران به خصوص در ابتدای دوران تصدی خود خواهان ایجاد تغییر در سازمان هستند و با جذب مشاوران و شرکتهای نرمافزاری پروژههای قابل توجهی را تعریف میکنند. بزرگترین مشکلی که سر راه این مدیران قرار دارد، مقاومت سازمانی است. به طوریکه هم باید اعتماد مدیران ارشد سازمان را جلب کنند و هم تضاد منافع با سایر مدیران را حل کنند. اگر یک مشاور بخواهد با آنها کار کند باید این محدودیتها را به خوبی درک کند و گاه برای رفع آنها خود نیز وارد گود شود.
-
مدیران با تجربه
در میان مدیران کشور، چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی هستند مدیرانی که تجربه و دانش قابل توجهی در کار خود دارند و با توجه به سطح مدیریت و سازمان خود از قابلیت جذب و انتخاب مشاور و تشخیص سره از ناسره برخوردار میباشند. با توجه به منابع مالی زیادی که در اختیار دارند، عمده توجه آنها به سمت و سوی مشاوران شناخته شده و به طور عمده گرانقیمت است. این مدیران دارای ذهنی چند بعدی، پیچیده و سیاسی هستند و آگاهانه خطر میکنند. در صورتی که در یک سازمان دولتی مشغول باشند، بسیاری از پروژهها و کارهایی که برای این مدیران تعریف میشود باید در مدت مدیریت آنها به نتیجه برسد. چرا که هر پروژه برای این مدیران باید زمینهساز ارتقای سازمانی آنها به ردههای بالاتر باشد.
پینوشت: علی واحد عزیز نوشته خوبی دارد در مورد پسر حاجیها که توصیف بهتری نسبت به من در مورد پسر حاجیها داشته است. توصیه میکنم خودم و شما را نسبت به خواندن آن
ادامه دارد.
سلام؛
یه سوال:
چرا وقتی وبسایت های مشاوران رو نگاه میکنیم؛ عمدتاً محتوای وب اونها مقالات ترجمه ایه، یا مملو از نوشته هایی که دیگه داره حال
بهم زن میشه مثل : چگونه خلاق باشید، چگونه کارمند خوبی باشید؛ چگونه با مدیر خود رابطه خوبی داشته باشید؛ چگونه مانند یک مدیر عامل فکر کنید و این چنین نوشته هایی که بنظرم دیگه داره لوث میشه، پای صحبت حسن بقال هم بشینیم، اینا رو میگه.
سلام
خیلی درست میگویید. وقتی تجربه به اندازه کافی نباشد، این کارهای ترجمهای باب میشود. ترجمههایی که دو اشکال عمده دارد. اول اینکه به دلیل عدم تسلط لازم و کافی به زبان انگلیسی، پر از اشتباه معنایی است و دوم به دلیل عدم اشراف به مفاهیم کار و کسب دارای خطاهای مفهومی زیادی است. این خطاهای مفهومی هم شامل آنهایی میشود که تطابق فرهنگی بین محیط مورد مطالعه در متن اصلی و محیط کار و کسب ایرانی را ندارد و هم شامل مواردی که به اصطلاح مترجم اصلن نمیداند که این موضوع در یک کار و کسب به چه معنایی است.
برای همین این نوشتههای ترجمهای “چگونه….” به شکل مشمئز کنندهای زیاد میشوند.