عرض شود که :
- هفته گذشته هفته بسیار بسیار شلوغی بود. فی الواقع سه روز را به صورت تقریبا متناوب بین تهران و اراک در رفت و آمد بودم. گرچه سفرهایی بودند به شدت انرژی بر ، اما انرژی زا هم بودند.
- کمی توازن بین آقایان و خانم ها در بهساد به هم خورده است البته چون این عدم توازن برای اولین بار به نفع خانم ها است باید خیلی زود برای آن چاره جویی کرد. با عزیزی در این مورد صحبت می کردم و می گفتم عدم تناسب جنسیتی دانشگاه ها به محیط های کاری هم کشیده شده و از این به بعد بدتر هم خواهد شد.
- خوشبختانه در این شرایط نسبتا نا مساعد بازار موفق شدیم که در مورد پروژه سیستم اطلاعاتی مدیریت تولید با شرکت آونگان به توافق برسیم. شروع کار از روز شنبه خواهد بود و خانم یاراحمدی به عنوان مدیر پروژه هستند که برای ایشان آرزوی موفقیت دارم. بعد از پروژه های یاسان و آژندبرج این پروژه سومین تجربه بهساد از این نوع است. البته اگر پروژه ناموفق شرکت گداختار را هم حساب کنیم. می شود چهارمین. در مورد پروژه گداختار هم به زودی خواهم نوشت. شاید دو یا سه پست بعدی . اما نکته جالب توجه من در مراجعه به شرکت آونگان ، همان تابلوها و کاغذهایی بود که آن جوانک گستاخ ۷ سال پیش به دیوار چسبانده بود و هنوز هم پس از گذر سالها بر دیوار مانده بود. آونگان برای من حالت نوستالژیک دارد. اولین محیط صنعتی بود که در آن پا گذاشته ام. ۱۱ سال پیش من کارآموز شرکت آونگان بودم . آن هم بر اثر یک اتفاق .بعد با لطف دوست عزیزم آقای علی منصوری و سایر دوستان به عنوان مشاور و پیمانکار مشغول شدم. ۲ سالی هم پس از دوران خدمت سربازی مسئولیت واحد کامپیوتر را بر عهده داشتم و پس از اختلاف نظر با مدیریت وقت استعفا دادم و آمدم بیرون. شش ماه پس از آن بهساد عزیز به دنیا آمد و من برای همیشه عمرم متعهد به یک محیط کاری شدم که بهساد نام دارد.
در آونگان دوستان و دشمنان خوبی پیدا کردم ، دشمنانی که قسم خورده بودند و دوستانی مهربان. حالا گویا باید بیشتر به آنجا بروم و ارتباطی بیشتر داشته باشم. این است که بیش از منافع مادی از این تجدید دیدار خوشحالم و باز هم پیش از منافع مادی خوشحالم که با بزرگترین دکل ساز ایران مشغول همکاری های دوجانبه شده ایم. - شدیدا درگیر انتخابات نظام صنفی رایانه ای هستیم که در پست بعدی در مورد آن به تفصیل خواهم نوشت.