توضیح واضحات!
نوشته قبلی من به مذاق خیلیها خوش نیامد. جدا ازجو سازیها و تهمتها و غیبتهایی که پشت سرمن شد و به عبارتی از پیش، بیشتر ادامه پیدا کرد، یک نفر هم در ذیل نوشته نظری مرقوم فرمود که بد نیست که آن و پاسخ من را هم درباره آن مشاهده کنید.
مطابق آنچه که مشهور است و مشاوران هم خود آن را زیاد تکرار میکنند یکی از معیارهایی که میتواند کیفیت عملکرد یک ارائه دهنده محصول و خدمات را مشخص کند، رضایت مشتری است. من بیش از دوازده سال سابقه مدیر بودن دارم (بهساد و قبل از آن) و بیش از هفده سال است با حوزه مشاوره مدیریت در تماس بودهام. فکر میکنم کسی که مدیر است خیلی وقتها میتواند تشخیص دهد که چه مشاوری خوب است و چه مشاوری بد! برای اینکه کسی بداند یک ماشین سواری و یا خدمات پس از فروش آن خوب است یا بد لازم نیست حتمن تولید کننده خودرو و یا تعمیرکار آن باشد. هر مشتری حق دارد در مورد محصول و خدماتی که دریافت میکند قضاوت کند و من هم مشتری خدمات مشاورهای هستم و متاسفانه کمتر خدمات خوبی در این حوزه از طرف مشاوران ایرانی دیدهام و بیش از آنکه با مشاوران واقعی روبرو بوده باشم (که خیلی کم بودهام) با خالیبندها و پردهبازهایی روبرو بودهام که بیشتر به فکر جیب خود هستند، تا به به فکر کار من. به هر ترتیب باور دارم که عبارات نوشته من دو حالت بیشتر ندارد، یا درست است و یا اشتباه. اگر اشتباه است که با نقد خود اشتباه آن را به دیگران و من ثابت کنید. اگر درست است، “آیینه چو نقش تو بنمود راست، خود شکن آن روز آیینه شکستن خطاست”
یادم میآید که آشنایی من و ناصر غانمزاده عزیز از نقدی شروع شد که من بر یکی از نوشتههای ایشان داشتم. ایشان در نوشتهای مودبانه و توام با انصاف پاسخ نقد من را دادند و جدا از اینکه چقدر توانستیم همدیگر را قانع کنیم، تجربه یک نقد دو جانبه خیلی خوب فراهم شد. به نظر من فرق نقطه ضعف یک مشاور و نقطه قوت او در همینجا مشخص میشود. نقطه قوت یک فرد این است که بیش از آنکه به فکر اصلاح دیگران باشد، به فکر اصلاح و یادگیری خود است و برای همین نقد را هر چند که بیاشکال هم نباشد میپذیرد و بررسی میکند و سعی میکند بساط نقد دوجانبه را راه بیندازد. نقطه ضعف این است که اگر کسی از شما انتقاد کرد، بد و بیراه بگویی و فحاشی کنی و دروغ بگویی و تهمت بزنی! کاری که مشاورنماها در آن کم سابقه ندارند.
اگر کسی بگوید شرکتهای نرمافزاری ایران به دو بخش تقسیم میشوند، خوب و بد. اگر داد و بیداد کنم و بگویم که آی تو چه حقی داری بگویی که شرکتهای بد هم وجود دارند، خب لابد من جز بدها هستم که این چنان برآشفته شدهام و برای همین خوشحالم که به نقد بخشی پرداختم که غوغاسالاری و زبانبازی در آن نقشی افزون دارد و گرچه تیغهای تهمت و دروغ به سوی من روان خواهند شد. اما ورود به حوزهای که نقدپذیری را بر نمیتابد، به منظور اصلاحی هر چند اندک در آن بسیار ضروری است.
چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده های خاکی پیدا شد. رانندۀ آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس Brioni ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به تو بگویم که دقیقا چند راس گوسفند داری، یکی از آنها را به من خواهی داد؟
چوپان نگاهی به جوان تازه به دوران رسیده و نگاهی به رمه اش که به آرامی در حال چریدن بود، انداخت و با وقار خاصی جواب مثبت داد.
جوان، ماشین خود را در گوشه ای پارک کرد و کامپیوتر Notebook خود را به سرعت از ماشین بیرون آورد، آن را به یک تلفن راه دور وصل کرد، وارد صفحه ی NASA روی اینترنت، جایی که میتوانست سیستم جستجوی ماهواره ای( GPS ) را فعال کند، شد. منطقۀ چراگاه را مشخص کرد، یک بانک اطلاعاتی با ۶۰ صفحۀ کاربرگ Excel را به وجود آورد و فرمول پیچیدۀ عملیاتی را وارد کامپیوتر کرد.
بالاخره ۱۵۰ صفحه ی اطلاعات خروجی سیستم را توسط یک چاپگر مینیاتوری همراهش چاپ کرد و آنگاه در حالی که آنها را به چوپان میداد، گفت: شما در اینجا دقیقا ۱۵۸۶ گوسفند داری.
چوپان گفت: درست است. حالا همینطور که قبلا توافق کردیم، میتوانی یکی از گوسفندها را ببری.
آنگاه به نظاره ی مرد جوان که مشغول انتخاب کردن و قرار دادن آن گوسفند در داخل اتومبیلش بود، پرداخت. وقتی کار انتخاب آن مرد تمام شد، چوپان رو به او کرد و گفت: اگر من دقیقا به تو بگویم که چه کاره هستی، گوسفند مرا پس خواهی داد؟ مرد جوان پاسخ داد: آری، چرا که نه!
چوپان گفت: تو یک مشاور هستی.
مرد جوان گفت: راست میگویی، اما به من بگو که این را از کجا حدس زدی؟
چوپان پاسخ داد: کار ساده ای است. بدون اینکه کسی از تو خواسته باشد، به اینجا آمدی. برای پاسخ دادن به سوالی که خود من جواب آن را از قبل میدانستم، مزد خواستی. مضافا، اینکه هیچ چیز راجع به کسب و کار من نمیدانی، چون به جای گوسفند، سگ گله را برداشتی
به داستان جالبی و کاملی اشاره کردید که در نوشته های بعدی حتمن از آن استفاده خواهم کرد. این لطیفه و سایر لطیفههایی که در مورد مشاوران هستند و چندان هم نمیتوان آنها را اینجا نوشت. به خوبی نشان دهنده رویکرد جامعه به مشاوران بیسواد و پر ادعا است.
با سلام و آرزوی توفیق
دوست گرامی ضمن ارج نهادن به توضیح واضحات جنابعالی فکر می کنم شما شاید بخاط یک بی نماز در مسجد را می بندید و شاید چون مشاور مورد نظر خودتان را نیافته اید بر این باورید که ” نگرد که نیست گشتم نبود !” در هر صورت حتماً افراد ذیصلاحی هستند که قبای مشاوره بر قامت ایشان راست و درست می باشد هرچند موافقم که ” در این مکاره بازار هر کسی را بهر مطاع خود می برند ؟ ” ولی باید در مورد کارفرمایان گرامی نیز نظری به درستی داشته باشیم زیرا انها هستند که مشاور را انتخاب می کنند و به زعم خود شما ” فکر میکنم کسی که مدیر است خیلی وقتها میتواند تشخیص دهد که چه مشاوری خوب است و چه مشاوری بد! ” پس اگر مشاور بد را انتخاب کنیم حتماً نتایجش را خواهیم دید .
هرچند بحث در این موضوع جای بسیار دارد ولی بنظر می رسد تا بعضی زیر ساختها برای ارائه کار درست مهیا نشود نوشتن مطالبی از این دست بسیار خواهد بود .
بحث دریافت استاندارد ایزو و یا خریدن ان ، دریافت مدارک دانشگاهی با پول ، دریافت مستندات برنامه بصورت پکیج و . . . و یا حضور یک نفر به عنوان استاد دانشگاه در مجموعه برای پز دادن و یا استفاده از عناوین دکترو مهندس را می توان ازاین زیرساختها دانست .
به امید اینکه هر کسی در جایگاه خود مورد ارزیابی قرار گیرد .منوچهری