|

حکایتی از هشت سال نوشتن – روزنوشت‌های بهساد هشت ساله شد

موضوع ساده است. هشت سال است که روزنوشت‌های بهساد به طور متوسط هر هفته نوشته می‌شود. باز مرور می‌کنم آن را، از اول تا آخر، ۷۲۴ نوشته. از اولی‌ها که خاطرات سازمانی بود و بعد تبدیل شد به تحلیل‌های کسب و کار و این روزها که اگر بیش و کم انتقاد و شکایت و غر اجازه دهد، درون‌گرا تر شده‌اند و در حوزه اخلاق و تفکر به عنوان زیربنای رفتاری کسب و کار هستند.

از همه دوستان و یا  دیگرانی که در این مدت و یا در بخشی از این مدت به من محبت داشته‌ و روزنوشت‌های بهساد را می‌خوانند و یا می خواند‌ه‌اند، سپاس‌گزارم. ۱۶۷۵ نظر در پای نوشته‌ها بوده که اگر نظرهای خود را حذف کنم، می‌توان به میانگین یک نظر برای هر نوشته رسید که بابت آن هم جز سپاس چیزی برای گفتن ندارم. البته از آن‌ها که نظرهای انتقادی‌تری نسبت به روزنوشت‌ها داشته‌اند، سپاس‌گزارتر هستم!

خب تا این‌جا شد شبیه افتتاحیه‌هایی که همه از هم تشکر می‌کنند و به نحوی نوعی کلیشه را در ذهن تداعی می‌کند. بد نیست که کمی هم انتقاد کنم از روزنوشت‌ها.

در نوشته‌ای که در سال گذشته و نوشته‌ای که در سال پیش‌تر به همین مناسبت داشتم، دو هدف برای روزنوشت‌ها در نظر گرفته شده بود که هیچ یک محقق نشده‌است. اول مشارکت سایر هم‌کاران بهسادی و دوم بیش‌تر عکس‌دار کردن نوشته‌ها. چرا این اتفاق نیفتاد؟ شاید موضوع به عادت‌های ذهنی بر گردد. چون عادت کرده بودم که بنویسم و  نوشتن بیشتر تابع ذهن و حس بود تا یک برنامه مدون از پیش تعیین شده. مثل یک چشمه که می‌جوشد. حال گاهی مصلحتی نیز رعایت شده  و به نحوی برخی مطالب گفته نشده. اما جوشش چشمه از ذات اوست و چشمه فکر نمی‌کند که چگونه بجوشد و یا با چه دبی و سرعتی آب را به دل کوهساران جاری کند. چون او در ذات، حس جوشیدن دارد، می جوشد. و این هر چند که برای چشمه خوب و یا حداقل پذیرفته شده باشد، (چون شعورش به بیش از آن نمی‌رسد) اما برای بهساد و روزنوشت‌های بهساد، چشمه بودن به تنهایی خوب نیست.

باید برنامه‌ای باشد که هم‌کاران بهسادی هم بنویسند. به یقین به هر اندازه که من از نرم‌افزار و پروژه‌ها فاصله می‌گیرم و به مدیریت و مباحث کسب و کار نزدیک می‌شوم، این نوشته‌ها هم تغییر جهت می‌دهند و این برای وبلاگ یک شرکت نرم‌افزاری به تدریج ضعف محسوب می‌شود و هیچ چیز این ضعف را جبران نمی‌کند، مگر مشارکت سایرین. وبلاگ سازمانی داشتن، کار سازمانی را نیز طلب می‌کند. در غیر این‌صورت شاید به‌تر باشد که نام روزنوشت‌ها را (البته که دیگر روزنوشت نیست) تغییر داد و عنوانی مثل “دغدغه‌های ذهنی یک کرگدن خسته!) برای آن برگزید.

با اندکی تامل می‌توان برای سال آینده، هدف ِ کمیِ ۱۵ نوشته از همکاران بهسادی را تعیین کرد و برای دستیابی به آن تلاش نمود. همان‌گونه که ۱۲ خاطره تحلیلی- (کاری که می‌توانند در صورت لزوم عکس هم داشته باشد) یک هدف دست ‌یافتنی برای حفظ  حافظه سازمانی بهساد خواهد بود.

استدعا دارم و امیدوارم که در راه آینده، ما را مانند همیشه از هم‌راهی و انتقاد محروم نسازید و اجازه دهید، با شما باشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *