توسعه کمی آموزش عالی، بحرانهایی که به وجود آمده است
آنها که من و بهساد را از نزدیک میشناسند، از حساسیت (شاید بیش از حد) من نسبت به توسعه بیحد و حصر آموزش عالی در کشور بدون توجه به پیشنیازهای آن، خبر دارند. من بارها در کنار مسائل دیگر و شاید یکبار هم به طور مستقیم به این موضوع پرداختهام. تولید انبوه مدارک تحصیلی به طور مشخص دارای چند عارضه برای فضای کسب و کار دانشبنیان است.
- بحران اجتماعی در اثر عدم تناسب مدرک و شغل: در همان نوشته پیشین به یادآوری نمونههای پرداخته شد که دارندگان مدرک تحصیلی دارای شغلهای نامتناسب و یا دون رشته تحصیلی خود هستند. چند روز پیش هم شنیدم که دختر خانمی با مدرک فنی، کار پرستاری بچه انجام میدهند. چه در درون ذهن این افراد و خانوادههای آنها میگذرد؟ مانند این است که دوبنده کشتی را به تن گارسونهای یک رستوران کردهایم و انتظار داریم که این افراد به عنوان اعضای تیم ملی، کشتی بگیرند!! این افراد به طور اصولی برای کشتی گرفتن تربیت نشدهاند و از صلاحیتهای آن برخوردار نیستند و حال آنکه وقتی به آنها میگوییم که محل کار شما رستوران است و باید به اینکار مشغول شوید، هویت ظاهری و اسم عضو تیم ملی کشتی بودن، آنها را دچار تضاد مینماید و وقتی از آنها میخواهیم که کشتی بگیرند و خارج از مثال، در جایگاه فنی متناسب با مدرک خود قرار گیرند، تضاد از نوعی دیگر بروز میکند.
- بحران شایستهسالاری: وقتی که فردی به زور از فلان به اصطلاح دانشگاه فقط مدرک گرفته است و تربیت شده محیط دانشگاه واقعی نیست و این فرد مدیر میشود، چه بر سر نظام شایسته سالاری کشور آوردهایم؟ چه بر سر افرادی میآوریم که باید با او و یا زیر نظر او کار کنند؟ چه بر سر صنعت کشور میآوریم؟ من همواره به جنبه “پرورشی” دانشگاه بیش از جنبه “آموزشی” آن اهمیت دادهام. چیزی که متولیان توسعه آموزش عالی کشور فراموش کردهاند این است که دانشگاه فقط گذراندن چند واحد درسی نیست. دانشگاه یعنی توسعه مسئولیتپذیری در ذهن افرادی که قرار است در آینده در جامعه مسئولیتهای اجرایی و علمی داشته باشند و سپردن مسئولیتهای اجرایی به دست افرادی که برای مسئولیتپذیری تربیت نشدهاند، به مثابه سپردن اتوبوس به فردی است که گواهینامه رانندگی را بدون تمرین و یا حتی آزمون واقعی به دست آورده است. فاجعه اینجاست که این افراد که عمومن پر رو بوده و با تکیه بر رانت به جایگاه خود رسیدهاند، خود را استاد مسلم فناوری و مدیریت میدانند و با تکیه بر چند کلمه شیک سعی بر بزرگ و باسواد نشان دادن خود دارند.
- بحران اجتماعی هویت دانش آموختگان واقعی: دوست مهندسی دارم که به دختر کنکوریاش گفته، بیخود درس نخوان، ما با درسخواندمان به کجا رسیدیم که تو میخواهی برسی؟! وقتی شایسته سالاری نباشد، مهندسهای واقعی یا در جایگاه واقعی خود قرار نمیگیرند و یا در جایگاهی که هستند از مزایای و شئون متناسب با آن جایگاه برخوردار نمیشوند. این بحران به نوعی متفاوت با مورد اشاره شده در بند ۱ است. چرا که در حالت اول فرد فقط حسرت عمر تلف شده و هزینه پرداخت شده برای مدرک کسب شده و نبود جایگاه متناسب با مدرک را دارد ولی در این حالت فرد علاوه بر دارا بودن شایستگیهای کسب جایگاههای بالای اجتماعی و صرف زحمت و شب نخوابی برای کسب این شایستگیها، از جایگاه واقعی خود بر خوردار نیست و پدیده مهاجرت نتیجه بلافصل همین معضل است.
- از هم گسیختگی هرم مدارک تحصیلی و بحران خانوادگی و ازدواج: امروزه مدرک گرایی مانند داشتن تلویزیون LED و فلان تزیینات منزل یک مد و عادت شده و همانگونه که داشتن یک ماشین برای هر خانواده الزام شده است، داشتن لیسانس و حتی بالاتر به خصوص برای دختران یک “باید” به شمار میآید. حالا دختر خانم داستان ما که با فروختن طلاهای مادر و فرش زیرپا و مسافرکشی پدر از دانشگاه … روستای حیدرآباد از توابع احمدآباد سفلی، مدرک مهندسی الکترونیک گرفته است (و …)، به کمتر از خواستگار دکتر راضی نمیشود. اما اگر در احوالات و عادات فکری او توجه شود به سادگی میتوان یافت که واقعن در گشنیزباجی بیگم بودن و غیبتکردن و عادتهای سطح پایین جامعه، یک حرفهای تمام عیار محسوب میشود. عکس این قضیه در مورد پسرها نیز صادق است.
ابعاد مشکلات به مراتب بیش از مختصری است که بر شمرده شد. البته که ایراد گرفتن نیز ساده است. شاید برای ارائه راه حل مجبور به این شوم که دو هفتهای ساکت شوم و فکر کنم و آیا میتوان به ارائه یک راهکار ساده برای حل این مشکل پرداخت؟
آدم وقتی به عمق فاجعه پی می بره که می خواد از بین این آدم های اسما مهندس استخدام کنه. قبلا وقتی کسی برچسب تحصیلکرده داشت، یعنی دانشگاه واقعی رو دیده، با آدم های مختلف از استادهای برجسته تا دانشجوهای رنگ و وارنگ تا کارگرهای دانشگاه و دانشکده آشنا شده، فعالیت علمی و اجتماعی کرده. ولی خیلی تعریف ها عوض شده.