چرا مینویسم؟
علی نعمتی شهاب عزیز مدتها پیش خواسته بود که در مورد چرایی نوشتن، بنویسم. اول از همه سپاسگزارم از او که این فرصت را برای من به وجود آورد که به چرا نوشتنم دوباره فکر کنم و بعد هم پوزش میخواهم که چرا دیر به این نوشته میپردازم.
بعضی سئوالها خوب موقعی مطرح میشوند، درست در زمانی که من نمینوشتم. میخواستم، نوشته را با عنوان “چرا مینوشتم” منتشر کنم. اما با خود گفتم قرار نیست که من دیگر هیچوقت ننویسم. نوشتن عادت دیرین من است. شاید دوست داشتنیترین عادت من. از سالهای بسیار دور من به نوشتن علاقه خاصی داشتهام و بهترین کلاس درسی همیشه برایم انشا بوده. در دوران راهنمایی معلم انشا به پدر گفته بود که این بچه به نویسندگی علاقه دارد و باید ادبیات بخواند. درست میگفت، اما به یقین اگر نویسنده میشدم به دلایل مختلف نوشتههایم غیر قابل انتشار بود و من یحتمل از گرسنگی میمردم! اصولن در کشوری زندگی نمیکنیم که نویسنده بودن چندان ارج و قربی داشته باشد.
تقدیر روزگار این شد که مهندسی بخوانم و مدرک مهندسی داشته باشم (اما نه اینکه واقعن مهندس باشم) و باز هم تقدیر روزگار این شد که بهساد به دنیا بیاید و من یک دلبستگی و وابستگی خاصی به بهساد پیدا کنم و بهساد برایم جنس دل داشته باشد و از آنجا که نوشتن هم عادتی از جنس دل بود، واژهها خود جوشیدند. ابتدا یک وبلاگ در بلاگاسپات داشتیم که قرار بود ناشناس ولی آزاد بنویسیم. بعد رسمیتر در بلاگ اسپات و بعد هم اینجایی که هستیم.
به مرور زمان دلایل نوشتن برای من تغییر کرد. اگر آن اوایل روزنوشت مینوشتم و خاطرات
و گاه به خاطر دل بود و گاه از سر تفنن، به مرور ذهنگرایانه تر مینویسم. این چنین انسان، خود و تفکر سازمان و خود را در گذر زمان میبیند. یعنی آن حافظه سازمانی که روزگاری حافظه روزمره سازمان بود، حافظه فکری و تحلیلی میشود. خوب است این و چون وبلاگ بهساد آیینه تفکرات نگارنده است، میشود مرجعی برای دسترسی به افکار فعال او و به تدریج روزنوشتها یک ابزار برون سازمانی است که کارکردهای درون سازمانی زیادی پیدا میکند. نوشتنش تکلیف میشود و وظیفه (من هم گاهی احساس تکلیف میکنم) و ننوشتنش هم در بردارنده پیامی است که مخاطب آن را درک میکند.
اما در کنار این کاربردهای شخصی و درون سازمانی، روزنوشت نویسی خاصیتهای دیگری هم دارد. کلی آدم دوست و آشنا پیدا میکند که ارزشمند هستند و وقتی آدم برای اولین بار در دنیای واقعی آنها را میبیند احساس میکند که سالها هم را میشناسید. داشتن یک دوست همیشه خوب است. داشتن چنین دوستی همواره بهتر است. اینکه به دیگران بگویی چطور فکر میکنی و دیگران بر این اساس با تو دوست شوند ارزشمند است.
در کنار این مسائل وبلاگ نوشتن ممکن خواص دیگری هم داشته باشد که حکایت آمدن بر بوی پسته و اوفتادن بر شکر است. به یقین نوشتن کارکردهایی در گسترش نام تجاری بهساد و تا حدی تبلیغات دارد که هدف اصلی من از نوشتن نبوده است. همچنان که اینروزها از نوشتن بیشتر از آنکه یاد دهم، یاد میگیرم و افکار خود را به بوته نقد و آزمون میسپارم و افکار پراکنده خود را مرتب میکنم و خلاء های ذهنی خود را در مییابم که به یقین از خواص نوشتن است.
مخلص کلام اینکه نوشتن برای من جذاب، دوست داشتنی و پر خاصیت است. مانند یک چای سبز بسیار تلخ!
فقط میتوانم بگویم ممنون بابت بودن و نوشتنتان و تشکر بابت پذیرفتن دعوت من. 🙂