بعد از یک ماه ننوشتن
در مدت ۸ سال گذشته این نخستین بار بود که من به مدت یک ماه چیزی در روزنوشتهای بهساد ننوشتم. باید صادقانه بگویم که هنوز هم آنچنان که باید و شاید نوشتنم نمیآید. این ننوشتن دلایل متعددی داشت که برخی قابل گفتن و برخی قابل نگفتن است و پر واضح است که حرفهایی که آدمی برای نگفتن دارد، پرمغزتر و اساسی تر است از حرفهایی که برای گفتن دارد. لاجرم از آن جا که ناگفتنیها را نمیتوان گفت، نان کلمات گفتنی را به شیشه دربسته مربای تلخ کلمات ناگفتنی میمالم و اندکی به شرح ننوشتنها میپردازم:
- اشکال نرمافزار Ms-Word: من عادت ندارم در WordPress چیزی تایپ کنم و نرمافزار Word را به WordPress نصب کردهام و مطالب را به صورت مستقیم منتشر میکنم. میدانم دلیل مسخرهای است، اما مدتی بود که Word نمیتوانست متن وبلاگی بنویسد و من هم هر دفعه که عزم خود را جزم نوشتن میکردم، این معضلات باعث میشد بیخیال شوم تا اینکه Laptop عزیز را فرمت کردم و دو سه روزی وقت گرفت تا مرتب شود و Word هم مثل آدمیزاد خارجکی کار کند. (ما ایرانیها که اهل کار کردن نیستیم. نفت داریم، دور هم هستیم، حالش را میبریم)
- سکوت به منزله تفکر: من فکر میکنم لازم نیست که آدم همیشه مثل کلاغ قارقار کند، به قول سهراب سپهری ، درست است که حجم قارقار بیشتر است، اما خاصیتش کمتر است! مدتی لازم داشتهام که فکر کنم. واقعیت این است که زندگی روزمره ما با آنچه که مینویسیم زاویه دارد. مثل آدم کت شلوار پوشیده شیک و پیکی که هزار و یک بیماری جسمی و روحی دارد و از ظاهر او هیچ مشخص نیست. یا مثل فلان دختر خانم زیبا رویی که هزار و یک کمالات ظاهری دارد و در اولین کلمهای که میگوید همه آن زیبایی فرو میریزد و یا به قول خودم! مثل خیار گلخانهای که درست است خیلی اندازه و موزون و زیباست، اما نه بو دارد و نه مزه (من عاشق خِرپ خِرپ خوردن این خیارهای کشت شده در جالیز هستم! داستانش را بخوانید). حکایت ِنوشتن ِ من است، از درون خود خبر دارم که همه آنچیزی که مینویسم نیستم. لازم بود ساکت باشم و فکر کنم و البته کمی به مطالعه بپردازم. باید تغییر کرد و این تغییر به مثابه درونمایه عمیق نوشتن، سکوت را الزامی میسازد. همشرکتیهای بهساد هم میدانند که این روزها درون پیله خودم هستم شدید.
- مهندسی مجدد در بهساد: سال یازدهم بهساد هستیم و خجالتآور است که بگویم هنوز هم برخی عادات کاری اشتباه یازده سال گذشته را داریم. اما برخلاف برخی (بیشتر) مردم این دوره زمانه که دروغ نُقل مجلسشان است و ابزار کارشان (چو نیک بنگری همه تزویر میکنند) من قصد دروغگویی ندارم و اعتراف میکنم که نیازمند مهندسی مجدد در بهساد هستیم و این مهندسی مجدد از ذهن من شروع میشود. شاید لازمه این مهندسی مجدد حذف من از مدیریت بهساد و تفکیک مالکیت از مدیریت باشد. نمیدانم! ذهنم شدید درگیر این موضوع است.
- […] کلی نوشتم و بعد دیدم که گفتنی نیست. همهاش را سانسور کردم شد این سه نقطه
من شدیدا نگرانم! نمی دانم چرا ؟ می گویند که بیشتر اضطراب بشر از ناآگاهی است مثل ترس از مرگ! و این سکوت شما من را می ترساند.
سلام دوست عزیز مجید آواژ
من خیلی اتفاقی سایت شما رو پیدا کردم و باید بگم مثل یه گنج میمونه برای من
من ۲۵ سالمه و کارشناسی برق قدرت دارم ، از مدتی پیش تصمیم به تاسیس شرکت گرفتم، البته بعد از چند سال آینده ای که در جایی مشغول کسب تجربه شدم
سایت شما رو با سرچ ،تجربیات مدیریت در گوگل پیدا کردم
چند روزی هست که مداوم پست های قدیمی شما رو می خونم، واقعا پشت کارتون رو تحسین می کنم، باورم نمیشه اینقدر آرشیو مطالب دارید
در کل واقعا خیلی خیلی مطالبتی که بصورت شفاف می نویسید در مورد شرکت و باقی موارد ، ارزشمند است، چرا که کمتر کسی اینکار رو می کنه
تلاش شما برای اینکه انسان خوبی باشید وسعی کنید به عنوان یک ایرانی عادات بد رو کنار بگذارید ستودنی است
با سپاس
سلام
از ابراز لطفی که دارید سپاسگزارم. واقعیت این است که از درون خود خبر دارم که همه آنچیزی که مینویسم، نیستم. اما خب درست می گویید که دوست دارم که بسیاری از عادات بد را کنار بگذارم. امیدوارم موفق باشید.