هیچ دقت کردید که با وجود مدلهایی مثل مدل سرآمدی ، عباراتی مانند یادگیری سازمانی ، فیگورهایی مانند جامعه دانش محور و تاکید بر خرد محوری و دانش مداری همواره یک ته لهجه از سنت ، خرافات ، خودبینی ، قبیله گرایی و حتی گاه برخوردهای چاله میدانی و لمپنیسم در رفتارهای هر یک از ما وجود دارد ؟
اینکه یک مهندس و یک مدیر در روزگار ما بیش از مسائل تخصصی به روانشناسی اجتماعی نیاز دارد یک مسئله جهان شمول است. اما اینکه یک مدیر در جامعه ما به مسائلی بیشمار برای مدیریت بر مبنای اخلاق احتیاج داشته باشد، مسئله ای است که در آن شکی ندارم.
این روزها به این موضوع فکر می کنم که مرز اخلاق گرایی در اداره داخلی یک شرکت و یا روابط خارجی آن و مهمتر از همه فعالیت های اقتصادی آن کجاست ؟ آیا جامعه ما ظرفیت اخلاقگرایی را دارد ؟ آیا منافع اقتصادی مقدم بر همه چیز است ؟
در نفی و اثبات این سئوالات گیج شده ام. کاش می شد یک سمینار در بابت اخلاق مدیریت و مدیریت اخلاقی برگزار کرد و یا در باب آن بیشتر نوشت و بیشتر خواند . آنگاه باز هم مثل همیشه کار به این می کشد فلسفه وجودی شرکت چیست و در نهایت فلسفه وجودی آدمی و سر انجام اینکه هدف از خلقت و هستی چیست؟
اصلا فعلا باید بررسی کرد که با این مشکلات اقتصادی حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات چه باید کرد ، بعد به مسائل بالا می پردازیم!