عملیات چریکی درون جنگل
در آخر هر سه ماه جلسه بازنگری بودجه داریم که برای سه ماه آینده برنامهریزی دقیقتری انجام شود. همچنین عملکرد سه ماه گذشته خود را هم بررسی میکنیم. روشی نتیجهگرا است که تاثیر مثبتی در انجام امور داشتهاست.
وقتی جلسه برنامهریزی زمستانه انجام شد، بازهم همان حس جنگی به سراغم آمد. احساس کردم که باید همه ارکان و عناصر بهساد فوق انتظار و بسیار دقیق و بههنگام کار کنند تا بتوانیم به اهداف بودجه زمستانه (و بخشی از بهار به دلیل تعطیل بودن ذاتی فروردینماه) برسیم. چیزی شبیه یک عملیات چریکی درون جنگل با وجود تهدیدهای فراوان.
به یقین دستیابی به اهداف مورد نظر، مستلزم دقت عملکرد همه افراد خواهد بود و کوچکترین اشتباه از جانب هر یک از اعضای تیم، موجب خواهد شد که هم خود آسیب ببیند و هم در کل گروه به نتایج مورد نظر دست نیابد. بنابراین پیش از هر چیز، ساعتهایمان را باهم میزان میکنیم!
وبلاگتان عجیب رنگ و بوی جنگی گرفته است، از بنر کرگدن که یک جنگجوی تمام عیار عازم میدان جنگ را در ذهن آدم متصور می کند(با حالت دیدن فیلم های اسطوره ای ببینید) تا نوشته ها و عکس های مرتبط با جنگ! خدا به داد رقبای بهساد برسد!
خارج از آن: ایده جلسات سه ماهه ارزیابی شما را خیلی دوست داشتم و فکر میکنم جایش در شرکت ما خالی است. جلسات سالیانه داشتیم، امسال یک کارت امتیازی متوازن نصفه و نیمه هم برای پیگیری برنامه های راهبردی ساخته بودیم، اما فکر می کنم پیگیری سه ماهه کمک کند تا به شکل کاملتری وضعیت را برآورد کرد و برنامه ریزی کرد.
البته به نظر من، این نیاز، حاصل بازار پررسیک و متغیر نرم افزار ما است که شرکتها را وادار به بازنگری کوتاه مدت در برنامه های یکساله وادار می کند.
به هر حال امیدوارم در این برنامه سه ماهه هم مانند برنامه های قبلی بهساد موفق و پیروز باشید.
همین!
درست می گویید. شاید به دلیل این باشد که این روزها سایه شوم جنگ را بیشتر از هر زمان دیگر روی سرزمینم احساس می کنم و شاید اینکه شرایط واقعا بحرانی است. در مورد رقبا و هم البته کارفرمایان نیز معتقدم که باید چریکی عمل کنیم. اگر بخواهیم به جنگ کلاسیک روی بیاوریم احتمال زیاد شکست خواهیم خورد.
اما اینکه از یک مدل کارت امتیازی متوازن قطعا خاص منظوره شده استفاده می نمایید به یقین از سیستم فعلی بهساد بهتر است، چون ما بیشتر به شاخص های مالی توجه داریم تا شاخص های رشد درونی و فرآیندی. اما به نظرم دوره های ارزیابی سه ماه برای شاخص ها خیلی خوب جواب می دهد. البته کار دیگری هم که انجام داده ام این است که شاخص های مالی را روی شیشه اتاقم نوشته ام و برای همگان واضح و شفاف به طور روزانه عملکرد قابل دیدن است.
آقای آواژ و آقای واحد عزیز
اجازه فضولی میدهید؟ با کمال فروتنی میخواهم عرض کنم که رنگ و بوی جنگ دادن به کسب و کار، مانند شوک وارد کردن به تیم ورزشی است. تغییر مربی معمولاً تیم را دگرگون میکند و اثرات خوبی میگذارد. اما این تغییر مداوم نیست، که شک ندارم میدانید.
جنگ، نوعی بحران است، برخی آدمها در بحران میتوانند شاخصه های رفتاری خود را ارتقا دهند، و برخی برعکس با دیدن شاخصه های مالی روی دیوار مدیر ارشد سازمان، ممکن است باقیمانده توانشان را از دست بدهند یا به فکر فرار بیفتند.
حتی یک فرمانده جنگی هم نمیتواند افراد را برای اقدامات مداوم به حد کافی انگیزه دهد. رهبران سازمانها افراد تنهائی هستند که فقط مجاز هستند گهگاه و به طور کنترل شده، مشکلات و گلوگاهها را به همکاران خود منتقل کنند.
درست است که بازار کسب و کار همیشه مانند یک میدان جنگ است، که متاسفانه آن جنگ هم معمولاً نابرابر است، اما یکی از نقشهای رهبران سازمانها، مستهلک نمودن بخشی از تنشهاست.
به خصوص در شرکتهای نرم افزاری، همکاران شما معمولاً S و C بالا دارند، و این دسته از افراد خیلی با جنگ و بحران دائمی سر سازگاری ندارند. تجزیه و تحلیل این شرایط خاص و ارائه آن تحلیلها به ایشان میتواند از اثرات سوء بکاهد.
تحقیقات میدانی نشان داده که شاخصه های رفتاری همه افراد (دقت فرمائید همه افراد) پس از ارزیابی عملکرد تغییر میکند، حال اگر این ارزیابی و ارائه بازخورد از وضع نابسامان پیش رو دائمی باشد، میتواند خطرناک باشد.
امیدوارم که فضولی بنده را ببخشید.
سربلند باشید
سلام
دیدگاه شما را قبول دارم، اما به نظرم بین وضعیت جنگی و وضعیت جنگجویی باید تفاوت قائل شد.در وضعیت جنگی شما در بحران هستید و ممکن است مانند یک ترسو از میدان بگریزید، می توانید استرس بگیرد و هیچ کاری نکنید، می توانید سازش کنید و وضعیت را به حالت طبیعی برگردانید و می توانید بجنگید و یا پیروز بشوید و یا شکست بخورید. در نهایت حاصل چیز متفاوتی است. اما در وضعیت جنگجویی شما حتما در حالت جنگی نیست، یعنی حتما دارای بحران نیستید بلکه تلاش خود را برای رسیدن به موفقیت دوچندان کرده اید. مانند یک جنگجو منظم و دقیق و هوشیار ، یا به قول آقای آواژ چریکی، موقعیت را شناسایی می کنید و برای به دست آوردن موفقیت مانند یک جنگجو سختی ها را تحمل می کنید.
مساله بعد هم همانی است که خودتان در نوشته روی آن تاکید کرده اید، یعنی بعضی مواقع باید مقداری آن فیلترمدیریتی را برداشت تا بخشی از ناملایمات به صورت کنترل شده وارد فضای کاری شرکت بشود تا رخوت و سستی را از شرکت بزداید و بقیه هم بدانند به مقصد رسیدن و به مقصد رساندن در این دریای پرتلاطم یک مقدار تلاش و انگیزه مضاعف هم می خواهد. طبیعتا تاکید می کنم هم نظر با شما و آقای آواژ اینکار باید مدیریت شده و برنامه ریزی شده باشد.
به نظرم کاری که آقای آواژ می کند و بازنگری سه ماهه در برنامه ها و روشن کردن اهداف مالی برای کل تیم، نه تبدیل وضعیت آرام یک شرکت به وضعیت بحرانی و به قول آقای آواژ جنگی،بلکه ترسیم افق و نقشه راه است، شبیه کاری که یک مربی و راهنمای کوهنوردی برای تیمش انجام می دهد که چگونه به قله برسند؟ این مربی هم وظیفه دارد در مورد لذت به قله رسیدن بگوید و هم از سختی راه تا گروه خودشان را برای یک پیاده روی دشوار اما لذت بخش آماده کنند. پس از آن پیاده روی آرام، اما منظم و هدفمند آغاز می شود…
همین!
در forum های خارجی اصطلاحی دارند که میگویند ما موضوع فلانی را دزدیدیم. حالا فکر میکنم من دارم همین کار را با این موضوع آقای آواژ میکنیم. ببخشید.
وقتی شما اطلاعات را عیان میکنید، وقتی اسم از جنگ و جنگجوئی میبرید، وقتی صحبت از عملیات چریکی است، دیگر برداشت افراد از این کلمات و اقدامات، دست شما نیست. شما باید از چشم دیگران ببینید. S و C های شما از درون دچار تنش و نا مطمئنی میشوند.
این اطلاعات را باید برای هر گروه از همکاران، پخته و آماده نمود. چون هدف هیچ مدیری ایجاد تنش نیست، بلکه مثل آن چکی که مربی رضازاده قبل از رفتن روی تخته به او میزد و درد هم داشت، میخواهد آدرنالین افراد را بالا ببرد، میخواهد همت جمعی را تقویت کند و ….
در فیلمهای اکشن خارجی حتما دیده اید،یکی دو نفر چریکی میروند، بقیه هم با ترس و لرز یا با کنترل و پایدار، اما نه چریکی به دنبال و تحت حمایت آنها. به نظرم در سازمان هم همین است.
شک ندارم که شما و آقای آواژ هم سازمانتان را بهتر از من میشناسید، هم دایره اطلاعات و مطالعه تان خیلی از من وسیع تر است و مانند یک فرمانده تمام جوانب را سنجیده اید. برایتان آرزوی موفقیت دارم.
سربلند باشید
من صحبتهای ارزشمند شما دو بزرگوار عزیز را می خوانم و لذت می برم و یاد می گیرم. البته نظر من به نظر آقای واحد نزدیک تر است. چرا که وقتی که بحران وجود دارد. وقتی که پرداخت حقوق به تاخیر می افتد، وقتی که هزار و یک مشکل دیگر وجود دارد. باید کارکنان تا حدی (تا حد کمی) آن را حس کنند تا حداقل بدانند که شرایط بحرانی است و نمی توانند و نباید به برخی از حرکات بپردازند. شاید مثال کمی اغراق آمیز باشد، اما وقتی که یک کشتی به کوه یخی برخورد کرده باشد، صحبت در مورد اینکه منوی غذای رستوران کشتی سالاد فصل داشته باشد یا سالاد اندونزی یا اینکه حالا در سالن تئاتر کشتی کنسرت فلان خواننده برگزار شود بی معنی است. هدف من از ایجاد شفافیت نسبی دو چیز است. اول اینکه همکاران بدانند که اگر مشکلی وجود دارد، ریشه آن کجاست و باید به فکر مقابله و مهار مشکل باشند و دیگر این که، بدانند که کار آنها ابزار ثروت اندوزی من و سایر سهامداران نیست و بیش از آن ها، سهامداران و اعضای هیات مدیره در فشار هستند.
مرسی آقای آواژ،
فیلم تایتانیک را دیده اید؟ یادتان هست که از وقتی کشتی به کوه یخ خورد چه پروسه ای طی شد؟ چقدر نامحسوس آدمها را تخلیه کردند؟ تمام عرض من این است که شاید تمام همکاران شما، ظرفیت درک موقعیت را به اندازه شما نداشته باشند. شما هم که نمیخواهید در این وانفسا شوک دیگری به سازمان وارد کنید؟
فکر کنم تمام بحثمان بر سر میزان اطلاعاتی است که منتقل میشود، که آنهم بسته به پروفایل سازمان است، که شما حتماً بیشتر از من از آن آگاهی دارید.
مرسی که تحمل میکنید.
سربلند باشید
آقای کمالیان عزیز:
بی اغراق عرض کنم که از مطالب شما استفاده می کنم و آن ها برای من یک منبع آموزشی مهم و یک مشاوره بی نظیر است. پس من باید ممنون باشم از حضور ارزشمند شما در روزنوشت های بهساد.
تمام فرمایش شما صحیح است. اجازه دهید مطلب را کمی باز کنم. در بررسی عملکرد سه ماه پاییز بهساد، مشخص بود که یکی از واحدها نامنظم عمل کرده است و به واسطه آن نتوانسته ایم صورت وضعیت مطابق با پیش بینی صادر کنیم، بر همین اساس تصمیم گرفتم که اگر هر بخش از شرکت در تحقق اهداف شرکت کم کاری کرد، همه نتیجه آن کم کاری را ببینند. البته موضوع تا حد کمی می تواند هم از جهت خود و هم با شفافیتی که ایجاد می شود تنش زا باشد. به هر حال من با توصیه های شما، جانب احتیاط را بیشتر خواهم گرفت.
باز هم ممنون بابت همه چیز.
عرض نکردم که شما بیشتر از من متوجه هستید؟
من فقط نگران این بودم که S ها همانطور که به تشویق در حضور جمع واکنش مثبت دارند، عکسش هم به شدت صادق است: به شرمنده شدن در معرض عمومی به شدت واکنش منفی نشان میدهند. در جماعت نرم افزاری هم معمولاً S ها کم نیستند.
فقط نگران بودم. ببخشید و باز هم ممنون
سربلند باشید