چند روز پیش با دوست خوبم ، دکتر مقیمی ، مشغول صحبت بودیم که تا چه ملاحظات سیاسی می تواند بر مسائل اقتصادی تاثیر داشته باشد. من بحث جدی تری را دارم که جایگاه اخلاق در اقتصاد و تجارت کجاست ؟ اینکه اگر یک شرکت بر اساس ملاحظات تجاری و مبتنی بر اصول انسانی بخواهد منجر به تحقق اهداف انسانی یک گروه سیاسی شود . آیا گروه های دیگر که نگران از دست رفتن قدرت خود هستند باید به قیمت از بین رفتن اخلاق و حتی اصول مسلم کارشناسی به شرکت یاد شده ضربه بزنند ؟
من این را نمی فهمم ، اما متاسفانه این ضرب المثل برای خیلی ها جاری است که می گویند ” دیگی که برای من نجوشد ، کله سگ در آن بجوشد“
این دیدگاهی است که قرنها در ایران باعث عقب ماندگی کشور شده است. دیدگاهی که اختاپوس وار هر گروهی را که به فکر عدالت محوری و توسعه و آبادانی باشد. به شکست کشانده است.
ای کاش می گذاشتند تا امیر کبیر و امیرکبیرها کار کنند.
چند روز پیش با دوستی صحبت می کردم و می گفتم که فرض کن در جبهه هستی و هنوز هم می خواهی بجنگی ، می گفت در جبهه دشمن روبرو است و حالا نمی دانم که دشمن در کدام طرف قرار دارد و چنان به وجود ما می تابد که قدرت حرکت را از ما گرفته است.