فیتیله، فرداها تعطیله
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود
اون روزگار دور یک کشوری بود که پر از نعمت بود و گرسنه نداشت. چون خیلی محیط زیست و جنگلها را دوست داشتن، درختها را قطع میکردن تا بتونن جنگلها را ببینن. اونا خیلی مهربون بودن نمیذاشتن مردم کشورای دیگه دنیا گرسنه بمونن، واسه همین هم پولاشونو که باد آورده بود براشون، میفرستادن کشورای دیگه دنیا تا اونا هم بهشون میوه و گوشت بِدَن. ، برا همین هم دیگه گاواشون رو واسه غذا نمیکشتن و برای شیر دوشی هم اونا را هی از خواب بیدار نمیکردن.
کلی آدم داشتن که تو خونه نشسته بودن و هر چی دلشون میخواست میتونستن تا لنگ ظهر بخوابن، تازشم کلی بهشون پول میدادن…
….
بغضم شکست
نه نمیتوانم به راویگری این داستان حزن انگیز ادامه دهم. وقتی که بیکاری را میبینم، وقتی که لشگر دارندگان مدرک دانشگاهی بیمعلومات را میبینم، وقتی میبینم که برای یک آگهی ساده جذب نیروی دفتری، انواع و اقسام مهندس و کارشناس و کارشناس ارشد درخواست کار میکنند. نمیتوانم بغض خود را از افزایش تعطیلات پنهان کنم. کشور به کار احتیاج دارد و دولت به هزار و یک دلیل ماه رمضان را نیمه تعطیل میکند و علاوه بر تعطیلاتی که زیر سبیلی به بهانه بینالتعطیلی و … ایجاد میکند، رسما تعطیلات عید فطر را افزایش میدهد و بذر تنبلی و تنآسایی را در زمین حاصلخیز ناکارآمدی فرهنگ کار کشور میپاشد و عجیب آنکه مجلس نیز آن را مصوب میکند و عجیبتر آنکه همه این وقایع در سالی اتفاق میافتد که سال جهاد اقتصادی نام دارد و برای دستیابی به چشم انداز بیستساله باید از هر فرصتی استفاده مضاعف کنیم.
شاید اما به دولت نباید خرده گرفت. دولت، هم برآمده از مردم است. مردمی که همچون کودکان نابالغ دبستانی، فریاد شادی سر میکشند و میگویند “فیتیله فردا تعطیله” و …
عصبانی هستم، نه برای افزایش هزینههایی که این تعطیلات زیانبار برای بخش خصوصی به همراه دارد، که به آن عادت داریم. عصبانی هستم نه برای اینکه چاه نفتی نداریم که با درآمد بادآوردهاش اموراتمان را بگذرانیم، چرا که “به دست آهن تفته کردن خمیر” را سالهاست که فرا گرفتهایم. عصبانی و ناراحت هستم از اینکه به پرورش نسلی میپردازیم که به تنآسایی عادت کرده است و فردا، آنروز که نفتی برای فروش نداشته باشیم، سرنوشتی بدتر از مردم سومالی در انتظار اوست و عصبانیتر از آنم که چون قورباغه پخته از بلایی که به سر او خواهد آمد چیزی نمیداند.
او نمیداند سرنوشت فرداهای تعطیل را…
من رو یاد نفحات نفت میندازه این نوشته تون… اون تکه ش که امیرخانی از رفیقش میگه که چچور تعطیلات نابودش میکنه
واقعا ناراحت کننده هستش….یادمه پارسال،نیروی انتظامی برنامه ای راه انداخته بود برای مسخره کردن تظاهرات هایی سال ۸۸،روی یکی از پوستر ها نوشته بود:
“از شنبه تا ۵ شنبه،تعطیل باید گردد!!”
به نظر میرسه که این درخواست حداقل جدی گرفته شد!!
من دانشجو هم باید از این وضعیت خوشحال باشم!!ولی امروز تقریبا داد زدم سر مسئول اموزش دانشگاه که عیده که عیده! به من چه؟ استاد باید بیاد این درس ها رو بده!!
اصلا کسی نیست که فک کنه بابا شاید ایده های کار یه نفر که تموم ایندش رو روی اونها گذاشته،احتمالا توی این کلاس ها قراره بهش درس داده بشه که چحوری عملیشون کنه!!
من اگه ۱۰۰۰۰صفحه راجع به اون مسئله بخونم،یاد نمی گیرم!!باید یه استادی باشه که درسش بده و من همش رو بدونم و این اطمینان خاطر رو در من به وجود بیاره که بلدشم!
ولی داشنگاه رو تعطیل کردن چرا؟ چون عیده!! اونم دو روز…..
مسخره هستش!
نمیدانم واقعاً حرفهای ما تاثیری در اجتماع خواهد داشت یا خیر. اما به نظرم بزرگترین کاری که میتوانیم بکنیم کار کردن در روزهای تعطیل است! ما که کار میکنیم حالا کل ماه تعطیل باشد! البته قبول دارم که برای یک شرکت رسمی دردسر خواهد شد. امیدوارم به نحوی این موضوع توسط خود مردم و به صورت فرهنگی حل شود.
@امیر: خیلی توی ذهنم وسوسه این را دارم که پنجشنبه را کاری اعلام کنم. خودم که البته تعطیل نخواهم بود.
آخ که بعد از یکسری تعطیلات طولانی یه استراحت اساسی میچسبه
بعد از استراحت هم حوصلم بدجور سر میره یه مسافرتی بریم بد نیست
گلدکوئیست رو هم که جمع کردن.خواستم جهاد اقتصادی بکنم
یه اتوبوسی تو دل شب داشت راه میرفت.یکی از مسافرا بلد شد رفت ÷یش راننده نشست گفت آقای راننده مسافرا که همه خوابن.برای کی داری رانندگی میکنی