به امید روزی که هر ایرانی یک لیسانس داشته باشد
روزانه، شبانه، غیرانتفاعی، آزاد، پیام نور، فراگیر و … شاید دهها مورد از انواع و اقسام دانشگاهها به وجود آمدهاند که فرهنگ دانشگاه و دانشآموختگی را گسترش دهند؟ نه بر عکس تیشه به ریشه فرهنگ دانشجویی این مملکت بزنند. به چند نمونه توجه کنیم:
-
چند روز پیش یک مهندس کامپیوتر!؟ فرم درخواست کار پر کردهاست برای منشیگری. اگر دستم به او میرسید….. عصبانیت خود را مدیریت میکنم… اگر دستم به او میرسید، در غم او پنهانی اشک میریختم. او یک قربانی بیشتر نیست. قربانی آنها که خواستند با توسعه کمی آموزش عالی کشور جیبهای خود را پرکنند. لابد پدرش فرش زیر پایشان را فروخته است تا جگرگوشهاش مهندس شود و مایه افتخار او در فامیل. حالا اما او نه آنچه از مهندسی لازم است بلد است و نه حتی چگونه یادگرفتن را میداند. ناچار باید از شرمندگی پدر درآید.
-
چند روز پیش با دوست شفیقی صحبت میکردم از حق و حساب گرفتن برخی از اساتید دانشگاه!!؟؟ برای دادن نمره میگفت.
-
چند روز پیش با دانشآموختهی مهندسی صنایع یکی از دانشگاههای غیرانتفاعی صحبت میکردم که تمام اعتماد به نفس و روحیه تحقیق خود را از دست داده بود و قرار بود کارمند ساده یک دفتر نمایندگی بیمه شود با ماهی ۱۰۰ هزار تومان حقوق!
-
چند وقت پیش به یکی از دفاتر خدمات پستی شیک رفتم. دیدم جلوی کارمند مسئول دریافت مدارک، اسم نوشتهاند “خانم مهندس…”
-
اینترنت و مغازههای کپی پر شده از تحقیق و مقاله آماده که احتمالا باعث ارتقای رتبه ISI کشور هم شدهاند.
-
کلاسهای کنکور که برای ما روزی شرکت در آنها کسر شان بود و مصداق “تنبل پولدار بودن” محسوب میشد، حالا بازارشان سکه است و از کاردانی تا دکتری تبلیغ میکنند. از دکتری که با کلاس کنکور در دانشگاه پذیرفته شده باشد چه میتوان انتظار داشت؟ قرار است بشود استاد دانشگاه؟ هر چند میشناسم از اساتیدی که در خیلی از به اصطلاح دانشگاههای کشور …
-
آنقدر دانشگاهها به تولید انبوه لیسانس پرداختند که حتی ارزش آن در نیروهای مسلح هم از بین رفته و آن درجه ستواندومیِ حروف والی (نوشته میشود ولی خوانده نمیشود) را هم از این بیچارهها دریغ میکنند. حق دارند وقتی که رفتار یک افسر وظیفه در شان تحصیلات او نیست، لابد نباید افسر وظیفه شود.
-
آن اوایل که با دانشآموختگان مصاحبه میکردم، انتظار سواد داشتم! حالا قانعتر شدم، انتظار روحیه سوادآموزی دارم. میدانم بازهم پر توقعی است.
قصد غر زدن ندارم، اما شرایط بدی به وجود آمده. با توجه به شرایط هر ایرانی یک لیسانس. زمینه جذب پارتیدارها، زبانبازها و پردهبازها و حتی خرخوانهای بیسواد به خیلی جاها باز شده
یادم نمیرود که دوران دانشجویی به فرزند یکی از اقوام، ریاضی علوم انسانی دبیرستان درس میدادم. پدرش به من میگفت ما انتظار نداریم فلانی دانشگاه قبول شود، کاری کن که فقط بتواند دیپلمش را بگیرد. از بد حادثه این دوست ما دانشگاه…. قبول شد. لیسانس گرفت. با اعمال نفوذ استخدام شد. رییس شد. میگویند برو بیایی به هم زده و چند خانه و ویلا و مغازه و …. میگویند به خاطر دزدی برکنار شده ولی بار خود را بسته است و من یادم میآید که از حل معادله درجه یک هم عاجز بود.
در مقابل میشناسم فلان دانشآموخته باسواد یکی از دانشگاهای خوب کشور را که ترک علم و دانش و سواد کرده و از غم داشتن رییسی بیسواد، روی به میوه فروشی و کاسبی آورده است.
وقتی دانشآموختگان معدود دانشگاههای خوب کشور چارهای جز مهاجرت ندارند
وقتی دارندگان مدرک دانشگاههای شنگول و منگول، زمام امور ادارات و صنعت ما را به عهده میگیرند و اینها میشوند کارفرماهای ما…یعنی پاسخگوی افرادی میشویم که از پس عبور از اولین مرحله گزینش شرکتهای ما هم باز میمانند.
وقتی که دانشآموختگان واقعی ما اسیر مشکلات روزمرهاند
آنگاه چه میتوان انتظار داشت از رشد و پیشرفت و دانشمحوری؟
قصد غر زدن ندارم، به عنوان یک فرد فعال در یک شرکت دانشبنیان، خطر را میبینم و میترسم. میترسم از آینده صنعتی که دانش و فناوری در آن نقشی نخواهد داشت.
چه باید کرد؟
از درد درون تمام دانشجو ها حرف زدید.
نکته ی ظریفی بود که دیگه الان باید از دانشجو انتظار روحیه ی یادگیری داشته باشیم تا سواد کسب شده در دانشگاه نما ها.
راه حل پیدا کردن بره این مشکلات سخته.
به تجربه به من ثابت شده که تنها راه حل موفقیت تو سیستم آموزشی داخل اینه که چشم رو فقط به روی استاندارد ها و منابع جهانی باز نگه داشت و فقط سعی کنیم که دروس دانشگاه رو پاس کنیم. نه این که با معدل ۱۲ بیایم بیرون! حرف اینه که تنها ملاک سواد و دانش خودمون رو بر مبنای استاندارد های جهانی بزاریم.
حالا تو IT سازمان هایی مثل ACM, IEEE
امروز بیرون دانشگاه تهران پدر و مادرهایی رو دیدم که چهار ساعت نشسته بودن و دعا میکردن. وقتی قراره یکی با دعا و راز و نیاز بره دانشگاه و نه بخاطر اطلاعات علمیش نباید انتظار بیشتر از اینها داشت…
@زینب جم : البته قرار نیست کسی فقط با دعا در دانشگاه قبول بشود. دعا برای این است که کسی که مطالعه کافی کرده است، بتواند با اطمینان و آرامش امتحان بدهد. اراده خداوند وقتی به انسان کمک می نماید که او هم تمام تلاشش را انجام داده باشد. توکل وقتی پاسخگو است که انسان بر اساس قوانینی که خداوند تعیین کرده، همه اقداماتش را انجام داده باشد.
اقای اواژ خیلی از دعاها برای رفتن به رشته و دانشگاهیه که خود فرد اصلا علاقه ای بهش نداره! امثال من که با علاقه رفتن سراغ یه رشته و دانشگاه اینطور بعد ۴ سال تازه میفهمن همه مطالب تئوری بوده و ما هیچ چیز از بازار کار نمیدونیم. چه برسه به کسانی که بدون هیچ علاقه و شناختی میرن!!!
خیلی موافقم.. اساتیدی که از نوشتن یک مقاله عاجزند.. فقط کافی هست خود را به …. بچسبانند تا همه کاره شوند.. خیلی رقت انگیز هست.. کلا ….رو به انحطاط است .. این هم قسمتی از آن..
به نظر من این مشکلات خیلی ناراحتکننده هستند، ولی در عین حال قبلاً وضع بدتر از این بوده. خلاصه بگم (عددها واقعی نیستند و فقط میخوام منظورم از چگونگی وضعیت رو برسونم):
قبلاً پنجاه تا شرکت نرمافزاری توی ایران داشتیم، ۱۰۰۰ تا فارغالتحصیل لیسانس مهندسی نرمافزار از پنج یا شش دانشگاه که ۸۰٪شون سواد کافی برای کار داشتند، که از این ۸۰٪ ، ۱۰٪شون میرفتند خارج و از ۷۰٪ باقیمانده، ۱۰٪ هم در کار در ایران موفق میشدند، که میشود ۱۰۰ نفر.
الان هزار تا شرکت نرمافزاری داریم، ۱۰۰۰۰۰ تا فارغالتحصیل لیسانس مهندسی نرمافزار از سی یا چهل دانشگاه که ۱۰٪شون سواد کافی برای کار دارند، که از این ۱۰٪، ۵٪شون میرن خارج و از ۵٪ باقیمانده، ۱٪ در کار در ایران موفق میشوند، که میشود ۱۰۰۰ نفر.
پس الان شرکتهای نرمافزاری نیروی خوب سختتر پیدا میکنند (که یکی از دلایلش هم زیاد شدن رقابت سر جذب نیروی کار خوب است)، ولی در عین حال تعداد افراد قوی که در ایران ماندهاند و خوب کار میکنند (و همچنین شرکتهای قوی) خیلی بیشتر از قبل شده.
پس با جملهی یکی مانده به آخر شما موافق نیستم. وضع ما دارد بهتر میشود و در آینده دانش و فناوری قطعاً نقش پررنگتری در صنعت ما خواهد داشت اما قبول دارم که سرعت بهتر شدن وضع باید خیلی بیشتر از اینی باشد که الان هست.
@محمد: فکر می کنم آمار شما باید مستند باشد. ضمن اینکه مهم ترین چیزی که از بین رفته ارزش و اعتباری که یک مهندس در جامعه داشته است.
خب من با قصد آمار دادن اینها را نگفتم، بلکه برای رساندن منظورم از آنها استفاده کردم. ادعای شما در مطلب اصلی هم مستند نیست! 🙂 طبیعتاً وقتی اطلاعات مستند نداریم براساس دیدهها و شنیدههایمان نظرمان را بیان میکنیم. شما با اصل ادعای من مخالفید؟ یعنی قبول ندارید که آدمهای قوی که در ایران کار میکنند و [نسبتاً] موفق هم هستند از نظر تعداد خیلی بیشتر از قبل شدهاند؟ و دارند بیشتر میشوند؟
در مورد این که ارزش و اعتبار مهندس از بین رفته با شما موافقم، ولی در عین حال این را اتفاقی طبیعی در مسیر پیشرفت کشور میدانم. در کشورهای پیشرفته هم یک مهندس به صرف این که لیسانس مهندسی گرفته، ارزش و اعتبار ندارد، بلکه کسی اعتبار دارد که رزومهی قوی داشته باشد. در آمریکا هم دکترای بیکار داریم (حتی در یک مورد خبری شنیدم دربارهی کسی که با مدرک دکترا در کانادا دستفروشی میکرد!) هم کسانی مثل بیل گیتس و استیو جابز که لیسانس هم ندارند ولی موفقند.
لیسانس فقط یک حداقل است برای ورود به دنیای جدید. لیسانس تخصص نیست. یاد استادی افتادم که میگفت شماها تبدیل به یک دریا اطلاعات به عمق یک وجب میشوید.
هدف این است که این افراد بتوانند در مواجه با کاری، تحقیق کنند، مطلب پیدا کنند، سبب سرعت گرفتن توسعه شوند. هدف دوره لیسانس در هیچ گرایشی تولید متخصص نیست.
@سعید: عرض کردم من با لیسانس ها مشکلی ندارم، با دارندگان مدرکی مشکل دارم که کوچکترین روحیه کار یاد گرفتن ندارند.
زدن چنین حرفهایی مساوی است با متهم شدن به بدبینی و دیدن نیمه خالی لیوان. فقط یک نکته: کلاس های کنکور لیسانس که از قدیم رایج بود و به قول شما مال بچه تنبل های پولدار بود در اواخر دهه ۷۰ بدست دار و دسته قلم چی و دوستان اولین بار دموکراتیزه! شد و البته به تجارت میلیاردی تبدیل شد. فکر کنم اوایل دهه ۸۰ بود که کلاس های کنکور فوق لیسانس هم راه افتاد. یادم می آید که آن روزها با دوستانم به شوخی می گفتیم و می خندیدیم که به زودی کلاس کنکور دکترا هم می آید. حالا دیگر نمی خندیم! این چند ساله هرکس به من می رسد و خبر دارد که من هم مدرک آب زیپویی فوق لیسانس دارم اولین سوالش این است که چرا دکترا نمی خوانی! اگر طرف دوست نباشد مجبورم جواب مودبانه بدهم: من علاقه ندارم در محیط های آکادمیک کار کنم! زرشک.
کاملا درست است! ما دیگر کارشناس تربیت نمی کنیم، تولید و تکثیر می کنیم!
همین!
مضمون این پست درد مشترک بسیاری از فارغ التحصیلان است. به خصوص فارغ التحصیلان رشتههای فنی. چون بدون داشتن مهارت در بازار کار ناتوانند.
از دیدگاه اکثریت دانشجویان مقصرند که تلاش کافی برای افزایش مهارتهای خود نداشتنتد.
اما بیایید از دید یک دانشجو به قضیه نگاه کنیم.
فرض کنیم دانشجوی رشه مهندسی کامپیوتر. پس از گذشتن از سد کنکور(که البته این این سالها راحت تر شده و بیشتر به یک سد سوراخ شده شباهت دارد!) در یک دانشگاه(دولتی) در رده متوسط قبول میشوند. بنابراین از آن دسته جوانهایی نبودند که در دوران مدرسه فقط خود را به بطالت بگذراند. مطمئناً آدمهایی بودند که انگیزه هایی برا ی ادامه تحصیل داشتند.چون حداقل برای یکسال باید از بسیاری از تفریحات خود بگذرند تا قبول شوند. این بندگان خدا با هزار امید و آرزو قبول شده و پس از کلی شادی و ذوق زدگی با کیف سامسونت و لباسهای اطو کشیده وارد دانشگاه میشوند.از آنطرف خانوادهها..چه خوشحال. که نتیجه به بار نشتن زحمت ۲۰ ساله خود رادیدند. و تو فک و فامیل کلی پز میدن.
حالا این دانشجوی عزیز اگر در یک دانشگاه بومی قبول شود اندکی وضعیت بهتر است. ولی چون خودم غیر بومی بودم ترجیح میدم اونو مثال بزنم.
همه آنها را در دسته های ده تایی میچپانند داخل یک فضایی به شکل مکعب مستطیل که به آن میگویند خوابگاه. بعد بهش میگن بشین درس بخون. خیلی از این فضاها بدون اتاق مطالعه هستند. انواع حشرات و خزندگان در آنها یافت میشود. بدتر از آن، گونه های انسانی که در خوابگاهها وجود دارد از اقوام مختلف و آداب متفاوت (وبدتر از آن در رشته های گوناگون) است. یکی میخواد درس بخونه..دیگری میاد با صدای بلند موزیک گوش بده..دیگری میخواد بخوابه…دیگری در حال اشک ریختن به خاطر یک شکست عشقیه..دیگری همش داره با صدای بلند با موبایل حرف میزنه..
این دانشجوی بنده خدا شاهکار کنه بتونه مشروط نشه…
حالا یک سوال پیش میاد. کسانیکه تو همین خوابگاهها درس میخونند و شاگرد اول میشن. مگه اونا خدا ندارند؟
قبول دارم که اونها سختکوش تر و مصمم تر هستند. برای اونها هدفشون مهمتر از اینهاست. مثلاً اگر سالن مطالعه نباشه میرن صبح تا غروب تو کتابخونه دانشگاه. یا هزاران راه دیگر.
ولی همه که مثل هم نیستند. آخه مگه آدم میره دانشگاه تا ریاضت بکشه؟؟؟(باید یک فرقی بین سربازی و دانشگاه باشه)
حالا فرض کنید اون دانشجوی بیچاره اگر ازجنس مذکر باشه باید با مشکلاتی مثل اعتیاد و نوشیدنیهاو… هم دست و پنجه نرم کنه. حتماً خودتون هم میدونید که همه اینها واقعیته.
و به موازات همه اینها خانواده همچنان خوشحال که جگرگوشه شو فرستاده مهندس بشه تا برگرده شهرشونو آباد کنه!!
حالا بیاییم کمی جلوتر.. این دانشجو اندکی از حالت جوجه بودن در اومده و داره میره به سمت ترم بالایی شدن. ممکنه با دوستاش یک سوئیت اجاره کرده باشه. و یکجوری با مشکلات معیشتی کنار اومده باشه. درساشو نیمه نصفه میخونه و پاس میکنه. حالا میخواد بشه از اون مدل دانشجوهایی که شما دوست دارید و به درد بازار کار بخوره تا بعد از فارغ التحصیلی چرخهای این مملکتو بچرخونه.
از انجاییکه نمونه مورد بررسی رشته کامپیوتر هست. یکی از احتمالات این هست که بخواد در زمینه نرم افزار فعالیت کنه. میره به سمت نوشتن نرم افزار. برای ورود به پیش نیازهایی احتیاج داره. برنامه نویسی. اشنایی به پایگاه داده و…
اینجا اتفاقات مختلفی میفته.
بعضی از دانشجوها ذاتاً بلدند!! چون عده ای از دوران دبیرستان به این رشته علاقه مند بودند و از قبل یه چیزهایی یاد گرفتند. این عده به احتمال زیاد موفقتر خواهند بود. و بعضی ها شون حتی در دوران دانشجویی جذب بازار کار میشن. چون میدونند که چی میخوان و با سرعت بالاتر و به صورت تخصصی تر یاد میگیرن. اما متاسفانه تعداد این گروه بسیار اندک هست. مثلاً در یک کلاس ۴۰ نفری حداکثر ۳-۲ نفر این توانایی را دارند.
عده دیگری هستند که از اول چیز زیادی بلد نبودند اما به هر زحمتی بود سعی میکنند خودشونو بکشند بالا. اینها هم به یک موفقیت نسبی میرسند. (البته بعد از فارغ التحصیلی)
بعضیها میرن به سمت ادامه تحصیل و مجدداً به همین چرخه معیوب برمیگردند.(که شما بارها در امورد این گروه مطلب نوشتید)
اما گروههای دیگر تقریباً نا موفقند :به خاطر دلزدگی از رشته تحصیصلی شون. عدم تطبیق تصوراتشون از دانشگاه با واقعیات. تلاش کم. سیستم آمورشی نادرست. نا امیدی از بازار کار. وقت گذرانی به دلایل مختلف( مواد مخدر.چت.وبگردی.تنوع معشوقههای و….)
ترم آخر هم یک چیزی را به عنوان پایان نامه سرهم بندی کرده و مدرک میگیرند. و برمیگردن به وطن.
حالا چی داریم؟ یک مهندس بیکار.
اون طرف چی داریم؟شرکتهایی که تشنه یک کارشناس خبره هستندو اکثریتشون هم میگن چه قدر تجربه کاری داری؟؟ما که کارآموز نمیخواهیم.
هر دوگروه حق دارند. مدیر یک شرکت نرم افزاری میخواد محصول تولید کنه نه اینکه آموزشگاه باز کنه. اما اون بنده خدا هم حق داره. ۴سال قبل فکر میکرده بعد از فارغ التحصیلی به عنوان یک کارشناس با حقوق حدافل نیم میلیون مشغول به کار میشه. چون تا قبل از اون دیده بود که دیگران با همین روش یک شغل را به دست میاورند.
شما فرمودید از این به بعد یاد بگیره. قبول دارید هرچی که سن آدم بیشتر میشه یادگیری بعضی چیزها سخت تر میشه؟ البته این تا حدودی به روحیه آدمها برمیگرده.(این جمله آخر رو به این خاطر گفتم که درنوشته هاتون گفته بودید که هنوز دارید یاد میگرید) ولی آدم وقتی سرخورده میشه حتی حال یادگیری هم نداره. اینجور وقتا بعضی ها میگن:این ۴ سال که خوندیم چه گلی به سرمون زدیم که بازم بشینیم بخونیم. دریغ از اینکه مهندس عزیز درآن ۴ سال مطلب مفیدی نخواندی.
ببخشید که پراکنده نوشتم چون تجربیات شخصیمو نوشتم نه یک تحقیق علمی و مستدل. شاید دیگران تجربیات متنوعتری داشته باشند. شاید بعضیها خوش بینانه تر به این موضوع نگاه کنند.
اگر جامعه شناس بودم بهتر میتونستم تحلیل کنم. از دل این موضوع میتونه تعداد زیادی تحقیق علمی بیرون بیاد. به عنوان مثال:
تآثیر وضعیت معیشتی درافت تحصیلی دانشجویان
مطمئناً خیلی از اینجور تحیقات انجام شده. اما هیچ باز خوردی ندارند. هر سال میشنویم که در فلان دانشگاه به خاطر نا مناسب بودن تغذیه تحصن شده. اما سالها میگذرد و وضعیت به همان صورت قبل… سیستم آموزشی معیوب فارغ التحصیلانی معیوب میسازد و محیط کار ی معیوب میپروراند. انتظار توسعه پایدار هم داریم!!!
در انتها نوشتید چه کنیم؟همه اینها را گفتم تا به این سوالتان جواب دهم.
همه با هم نمیتوانیم کاری کنیم. واقعاً تاسف بر انگیر هست که بگویم:هر کسی دارد بار خود را میبندد! چون تا بیایی کاری اساسی بکنی جلویت را میگیرند. مثلاً در همین دانشگاه تا ببینند کسی (از اساتید یا پرسنل) دارد کار مفیدی انجام میدهد بقیه افراد مثل عنکبوتی که یک حشره را به دام انداخته شروع میکنند به زیراب زدن و در تله انداختن آن شخص!آنوقت شما میگویید چه کنیم؟؟
پی نوشت۱:
یکی از دوستان نوشتند:وضعیت بازار کار در شرکتهای نرم افزاری بهتر شده و اعداد و ارقامی ارئه دادند و فرمودند بر اساس شنیده ها و دیدهاست. قبول..شما حتماً درباره آمار ورشکشتگی شرکتهای نرم افزاری هم شنیده اید.آن راهم به آمارتان اضافه کنید. با اینحال باز هم اوضاع بهتر شده؟؟؟منظورمان از پیشرفت چیست؟مقیاس ما ؟نسبت به گذشته؟؟ یا نسبت به دنیا؟مثلاً اگربعضی روستاهای ما قبلاً آب لوله کشی نداشتند و حالا دارند. این به این معناست که ما خیلی پیشرفت کردیم؟و لابد جزء کشورهای توسعه یافته هم شدیم!
پی نوشت۲:
یک انتقاد از شما.چرا متاسف شدید که یک مهندس کامپیوتر درخواست داده برای منشی شدن؟ اتفاقاً به نظر من جای تشویق داره. مینشست تو خونه بیکار..و به آمار بیکاران اضافه میشد بهتر بود؟اتفاقاً یک مهندس اگر منشی بشه برای اون شرکت منافع بسیار زیادی داره.که این موضوع جای بحث زیاد داره.درباره تأثیر منشی بر میزان فروش!
ولی کلاً به نظر من نباید حتماً دنبال یک کار شیک باشیم. به خصوص برای آقایان که امکان انجام خیلی از کارها رو دارند. شاید همین طرز فکر باعث اسیب بازار کار ماشده. خیلی ها روشون نمیشه بعضی از کارها رو انجام بدن. قبول دارم که شاید بعضی کارها به آدم نمیاد. ولی خب ..حالا که اوضاع اینجوریه. نمیشه دست رو دست گذاشت. اتفاقاً منهم به منشی گری خیلی علاقه دارم!
پی نوشت۳:یک سوال:در بساری از نوشته هایتان از فارغ التحصیلان انتقاد کردید. همیشه برایم سوال است که شما و خیلیها مثل شما…دوست داشتند با چه جور دانشجو یا مهندسی مواجه شوند؟یعنی چه جورباید درس میخوند تا الان از نظر دیگران آدم موفقی در زمینه کاری محسوب بشه؟
راه حل تحریم است! ما همگی از این اوضاع حالمان به هم میخورد اما باز هم مدرک یا موقعیت افراد برای ما اهمیت دارد. بنده به شخصه به قدری از محیط آکادمیک تنفر دارم که برای افرادی که در محیط آکادمیک وقتشان را تلف نکردهاند و خودشان به دنبال علم مورد نیازشان رفتهاند ارزش و سهمیه بیشتری برای همکاری و سرمایهگذاری قائل هستم. البته شما بهتر میدانیم محیط آکادمیک و اطلاعات تئوری دو موضوع جدا هستند که موضوع تئوری پردازی هم خود جای بحث بسیار دارد. برای مثال در مصاحبههای استخدام در ابتدا به مدرک افراد به دید مثبت نگاه میکردم اما بعد از مصاحبه های بسیار میتوانم قسم بخورم که مدرک دانشگاهی بالاتر (مهم نیست کدام دانشگاه) = پشیمانی در استخدام، همکاری یا سرمایهگذاری.
از نوجوانی به این فکر میکردم که آقا بیل گیتس از دانشگاه اخراج شد، اما مدرکی که او به عنوان رئیس، پایش را امضا میکرد ارزشش خیلی بیشتر از مدرک دانشگاهی بود که قرار بود خودش بگیرد.
شاید یکی از دلایل پشیمانی شما این باشد که:
کسانیکه مدارج علمی بالاتری دارند انتظار دارند هنوز نیامده..پستهای سازمانی بالاتری داشته باشند و میخواهند رئیس بازی دربیاورند!ضمن اینکه کمتر از دیگران حس میکنند نیاز به یادگیری دارند.
البته مثل همیشه موارد استثناء هم هست. هستند کسانیکه با وجود اینکه در محیطهای دانشگاهی هستند شوق به تجربه عملی و تواضع خود را از دست ندادند