| | |

دفاع از خود و پروژه

عرض شود که:

در یکی از سازمان‌‌ها پروژه‌ای داریم که به دلایل مختلف از جمله چند اشتباه من از نظر ریالی زیان‌ده می‌باشد گرچه به دلایل استراتژیک، یک پروژه درون ویترین محسوب شده و فعلا خدمات خود را با وجود تمام مشکلات ادامه می‌دهیم.

مانند بیشتر پروژه‌های فناوری اطلاعات، این پروژه‌ هم از سه رکن تشکیل می‌شود که شامل کاربر، دستگاه نظارت و کارگزار می‌باشد (کارگزار همان پیمان‌کار است که اسمش را زرورق پیچ کرده‌اند با پیمان‌کار غذا و فضای سبز و خدمات اشتباه نشود). متاسفانه مدتی است که احساس می‌کنم بر خلاف نظر مدیران، کارشناسان دستگاه نظارت که وظیفه هدایت و راهبری پروژه را بر عهده دارند، نه تنها وظایف خود را به خوبی انجام نمی‌دهند، بلکه یکی از آن‌ها در سازمان تبلیغات منفی زیادی را علیه بهساد انجام می‌دهد. تلخی قضیه این‌جاست که در شرایطی که کاربران قطعی برق را هم به حساب نقص سیستم می‌گذراند، وقتی دستگاه نظارت نیز وظایف خود را به درستی انجام نمی‌دهد، تبعات آن متوجه بهساد می‌باشد که این غیر قابل تحمل است.

بر اساس احساس کرگدنی! تصمیم کبری (به معنی بزرگ) گرفته‌بودم که هم از حیثیت بهساد دفاع کنم و هم قدمی در جهت رفع مشکلات بردارم.

به بهانه درخواست مدیر یکی از واحدهای عملیاتی و کاربر، بدون هماهنگی با دستگاه نظارت، به سراغ کاربران رفتم. این دقیقا همین کاری بود که توسط کارشناسان دستگاه نظارت به شدت از آن منع شده‌بودیم! به بهانه‌گیری‌ها، درد دل‌ها و نارضایتی‌های کاربران گوش دادم. وقتی که گفته می‌شود که نارضایتی مشتریان، بهترین منبع یادگیری برای شرکت‌های می‌باشد، پر بیراه نیست. چرا که بی‌شک عمل‌کرد بهساد جای بهبود زیادی می‌ توانست داشته باشد. اما مهمتر از آن ریشه نارضایتی‌ها دقیقا ناکارآمدی کارشناسان دستگاه نظارت بود. به حرف‌های کاربران گوش‌دادم و در پایان جلسه به آن‌ها گفتم که پرداختن به بعضی از مسائل که نیازمند تغییر در سیستم هستند، نیازمند تایید مدیران دستگاه نظارت است و من بدون هماهنگی با آن‌ها کار نمی‌کنم. به عبارتی هر چند که دستگاه نظارت دارای عمل‌کرد پر مشکلی باشد، نمی‌توان و نباید آن را دور زد.

در ادامه احساس کرگدنی، بعد‌ از ظهر همان‌روز به سراغ مدیر ارشد دستگاه نظارت رفتم و مسائل را برای او بازگو کردم. مدیر با تجربه، با انصاف و دل‌سوزی است که من بسیار از او آموخته‌ام. خیلی فوری درخواست تشکیل جلسه داد و کارشناسان و مدیران زیرمجموعه را دعوت کرد. جلسه که شروع شد، شمشیر را از رو بستم. فقط دو مسئله برایم مهم بود، اول آبروی بهساد و دوم رفع مشکلات سیستم. در جلسه خیلی خشمگین فریاد می‌زدم و به عملکرد آن‌ها انتقاد می‌کردم و به قول یکی از حاضران از جایگاه پیمان‌کاری خودم خارج شده‌ بودم و ادعای نعوذ‌ بالله کارفرمایی داشتم! جلسه پر تنشی بود که چند مورد به بغض و قهر و گریه طرف مقابل منجر شد که با وساطت حاضرین جلسه به آرامش نسبی بازگشت و تمام شد.

می‌دانم روشی نیست که همه جا به نتیجه برسد و مانند عمل جراحی پر درد و عوارض است. اما گاهی نیاز می‌شود. استفاده از این روش هم نیاز به مهارت دارد و هم قابلیت ریسک. امیدوارم که به بهبود نسبی منجر شده باشد.


 

یک دیدگاه

  1. موافقم. معمولا این روش خوب جواب میده.
    مشتریانی که یک بار حسابی باهاشون دعوا کردم الان به مشتریای خوب تبدیل شدند.
    کار خوب میخوان و میدونند که کار خوب تحویل میدیم و به کارمون اطمینان داریم و موی لای درز کارمون نمیره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *