این روزهای پایان سال
عرض شود که:
بالاخره برگشتم!
شدید هستم خیلی شدید. از مشکل فراگیر نقدینگی در این پایان سال گرفته تا هزار و یک کار دیگر. بخشی البته تقصیر خودم هست. چرا که موعد تحویل یکی از پروژهها را بر خلاف نظر کارفرما به پایان سال انتقال دادم. کارفرما نظرش اوایل سال آینده بود و من اواخر امسال. کارفرمای محترم نیز حرف من را پذیرفت.
دلیل آن چیزی نیست به نام “سندروم دانشجویی” سندروم دانشجویی میگوید که شما هر چقدر هم که زمان داشته باشید، درس را شب امتحان میخوانید (و عجیب که پاس هم میشود!) و تمام فرصت فرجه و غیره را به بازیگوشی میگذرانید. در پروژهها نیز معمولا پیمانکار هر چقدر زمان داشته باشد، بازهم شب تحویل پروژه، شب تا صبح بیدار نشستن است.
البته باور دارم که ریسک بزرگی نکردهام چرا که من نسبت به نرمافزار آمار و عملکرد آن کاملا مطمئن هستم. هر چند که حالا که زمان ارائه به تمام شرکتهای زیر مجموعه سراسر کشور رسیده است، هم کارفرما کمی نگران است و هم من.
نوشتنی خیلی زیاد دارم، اما متاسفانه ذهنم به شدت غیر متمرکز است. این عدم تمرکز که البته دلایل تشدید کنندهای هم دارد باعث شده کمی راندمان کاری خود را از دست بدهم. به هر حال پایان سال است و استرسها و دویدنهای بسیار که گریبانگیر ما هم شده است.
آقا این سندرم دانشجویی خیلی جالب است! من یک سندرومی داشتم که نمیدانم دانشجویی بود یا نه!
در فرجهای که در ایام امتحانات برای هر درس بود، تا شب امتحان درس نمیخواندم که البته تا اینجایش مانند همان سندرمی که فرمودید بود. اما نکته اینجاست که شب امتحان هم به دلایل مختلفی درس نمیخواندم؛ مثلا به دلیل اینکه تمرکزم به هم میخورد و همان چیز اندکی هم که بلد هستم را فراموش یا قاطی خواهم کرد!
امیر جان شک نکن که از جنس سندرم دانشجویی بوده که البته در تحویل پروژه هم آن سندرم وجود داشت!