شش سال گذشت
از روزی که تصمیم کبری (به معنی بزرگ) گرفتم که روزنوشتهای بهساد نوشته شود. شش سال میگذرد. دوم اسفند هزار و سیصد و هشتاد و سه با کوتاه ترین و شاید با ارزشترین کلمه که همان “سلام” باشد شروع کردیم و در مدت شش سال ۵۸۲ مطلب نوشته شد که به طور میانگین هفتهای یکوهشتاد و شش صدم! روزنوشته میشود. که هنوز کمی با هدف هر هفته دو روزنوشته فاصله دارد. اما خوشحال از آنم که بر عهد خود با خود و خوانندگان پایبند بودم و وقفهای نبود مگر به جبر زمان.
از ابتدا که نگاه میکنم، روزنوشتها از یک روزنگاری ساده با چاشنی تحلیل، حرکت میکند به اندیشهنگاری توام با بیان واقعیات فردی که در مدت این شش سال موهای زیادی را سفید کرده و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته است.
اگر بخواهم از کاستیهای روزنوشتهای بهساد در سال گذشته بگویم، مهمترین آنها خساست در صرف کلمه و تقریبا نانوشتن همکاران بهسادی است و پس از آن خودحذفیهای فراوان که از سر غم نان است و مصلحت زمان. گو اینکه احساس میکنم بیشتر و شفافتر باید از درون بهساد بنویسم تا هم تقویت حافظه سازمانی باشد و هم نقد درون که بیتردید مهمترین عامل در رشد بهساد است.
آنچه که برای ادامه در نظر دارم، جلب مشارکت همکاران بهسادی در نوشتن است و ادامه روندی که در گذشته شروع کرده بودیم، مگر اینکه دوستان و خوانندگان همیشه دوستداشتنی روزنوشتها با قلم خطاپوش خود، چند خطی از خطاهایمان بنویسند و چراغی بیفروزند از راهنماییهایشان برای ادامه این راه سنگلاخ که بیشک هم نور است به چشم و هم، مرهم به پای پر آبله.
آنچه که شاید بیش از هر چیز آن را احساس میکنم رختی نو برای کودک روزنوشتههاست که یک سالی از لباس کهنهاش میگذرد و حالا که میخواهد در آستانه هفت سالگی به مدرسه برود، بهانه کرده عید و مدرسه را با هم، پای بر زمین کوبان و اشک در چشم لرزان، بهانه میگیرد کهنگی صورت را و خوب میدانم که نو شدن سیرت و نیوشیدن اندیشه ناب را توام با صورتگری ارزشی افزون خواهد بود.
آقای آواژ عزیز تبریک فراوان. امیدوارم که این روند روبه رشد کماکان ادامه داشته باشه و ما کماکان از این مطالب ارزشمند بهرهمند شویم.
@آقای مهرانی: من از محبت همواره شما نسبت به روزنوشتهای بهساد ممنون هستم و بیش از آن از تلاشهایی که برای فرهنگ سازی وبلاگ سازمانی می کشید سپاسگزارم. بدون شک نمی توان نقش شما را در اصلاح مسیر و افزایش سطح کیفی روزنوشت های بهساد نادیده گرفت که بازهم بابت آن ممنونم.
آقای آواژ
تبریک می گویم خیلی زیاد.
می خواهم یک اعتراف بکنم! فکر می کنم دو سه سال پیش بود که دیگر از نوشتن خسته شده بودم و احساس می کردم دارم وارد یک حلقه تکرار می شوم، کمبود وقت و درگیریهای روزانه هم فرصت اضافی برایم نمی گذاشت. تلاشم در انگیزه دادن به سایر همکاران رادمان برای نوشتن هم خیلی موثر نبود، این بود که داشتم به این نتیجه می رسیدم که دیگر ننویسم.
تنها چیزی که در آن روزها مانع آن تصمیم شد نوشته های شما بود، احساس کردم وقتی یک همکار دیگر در طول این همه سال به این خوبی و یکنواختی مطلب می نویسد چرا من نتوانم!
خوشحالم که با وبلاگ بهساد و پس از آن با شخصیت مجید آواژ از خلال آن نوشته های آن آشنا شدم.
برای شما و بهساد آروزی ۶۰ ساله شدن روزنوشتهای بهساد را دارم.
موفق و پیروز باشید.
@علی واحد: بسیار بسیار از محبت شما نسبت به روزنوشتهای بهساد و خودم تشکر می کنم و امیدوارم بتوانم لایق این محبت باشم. حالا و هر چند دیر باید اضافه کنم که یکی از فواید بسیار بزرگی که روزنوشتهای بهساد برای من داشته است، آشنایی و دوستی با شما بوده است که گرچه این دوستی هیچ گاه در دنیای فیزیکی اتفاق نیفتاده است، از ریشه های عمیقی برخوردار است.
این را هم که می فرمایید روزنوشتهای بهساد در تداوم وبلاگ رادمان نقش داشته است، باز از حسن نظر و لطف شما می دانم. بی شک چشمه جوشنده ذهن شما هیچ گاه متوقف نمی شود. با این حال اگر روزنوشتهای بهساد نیز تاثیری اندک در این تداوم داشته است برای من باعث خوشوقتی بسیار است. چرا که
تداوم وبلاگ رادمان یعنی تداوم ارائه تجربه ها و آموزه هایی که شاید در هیچ کتابی نوشته نشده و در هیچ دانشگاهی تدریس نشود و من به تنهایی و به دور از هر گونه اغراق، بسیار از آن آموخته ام.برای شما و رادمان آرزوی شادکامی و پیروزی روز افزون دارم.
راستش را بخواهید خواندن روزنوشتهای شما (و البته نوشتههای اقای واحد عزیز) جزو اولین کارهای روزانه من در شرکت است. هرقدر هم که کار داشته باشم تا سری به وبلاگ شما نزنم روز کاریام را آغاز نمیکنم… اهمیت ویژه این نوشتهها برای من این است که در مسیر راهی هستم که شما پیش از من پیمودهاید و تجربیات ارزشمند شما در این زمینه میتواند راهگشای بسیاری از بن بستهای کاری و مدیریتی برای آدمهای جوانتر و کمتجربهای مثل من باشد. نوشته های شما قوت قلبی است برای ما. امیدوارم همچنان به همین خوبی بنویسید.
@امیر نامآور:
از محبت و لطف شما بسیار سپاسگزارم. واقعیت این است که بر خلاف آن چه که از کم تجربگی می نوسید، نوشته های شما بسیار پخته و پر مغز و البته برای من آموزنده است. تا حدی که در در این ایام دیر نوشتن، شدیدا منتظر نوشته های خوب شما هستم.
با سلام
چند سالی می شه که نوشته هاتون برام کلاس درس شده از این بابت از شما بسیار تشکر می کنم و درخواست می کنم که همچنان تجربیات خود را در اختیار افراد کم تجربه ای چون من قرار بدهید.
راستش بنده هم مانند سایر دوستان هر روز اولین مطالعه من وبلاگ شما و وبلاگ رادمان است چون برای من واقعا مفید است .جا دارد از شما تشکر کنم و برای شما از صمیم قلب آرزوی توفیق دارم
@سید علاسبزپوش و ساید:
از محبت شما بی نهایت سپاسگزارم، امیدوارم بتوانم پاسخگوی محبت شما باشم.