جلسات ارائه سیستم
جلسات دموی نرمافزار یکی از شاخصهای فرهنگ سازمانی میباشد. هم فرهنگ سازمانی کارفرما و هم کارگزار. قرار است تمام داشتهها و نداشتههای خود را به طرف دیگر ارائه دهند. یک جوری مانند مراسم خواستگاری میماند با این تفاوت که این بار عروس خانم به منزل آقای داماد رفته است و بیشتر منتکشی هم از طرف اوست!
اینکه میگویم مانند مراسم خواستگاری، بیدلیل نیست. چرا که ممکن است که یک معرف از قبل عروس و داماد را به همدیگر معرفی کرده باشد و یا اینکه قبلا جای دیگر باهم آشنا شده باشند و حالا قصد دارند که همدیگر را به بزرگان قوم معرفی کنند. کارگزار (همان پیمانکار سابق) در این جلسات دارای راهکار برای تمام مشکلات بشریت است! او با انرژی هر چه تمام به ارائه محصولات و راهکارهای خود میپردازد. از ترکیبات سه حرفی استفاده مینماید، تجربیات خود را (به صورت چند برابر) ارائه نموده و به طور کلی موجودی بیعیب و نقص نمایش داده میشود. اما فقط پیمانکاران و مشاوران میدانند که چه آشوب و بلوایی در دل او به پاست. ارائه سیستم یکی از سختترین کارها (ی دنیا) ست. همواره این ترس و اضطراب وجود دارد که نکند یکی از خطاهای سیستم بروز کند و یا اینکه وقتی که با هزار ژانگولر بازی یکی از بخشهای مشکلدار سیستم را دور زدهای یک آدمِ گیر! پیدا شود و از تو دقیقا در مورد همان مطلبی بپرسد که سعی در پنهان کردن آن داشتهای. چند وقت پیش جایی میخواندم وقتی که آقا بیل گیتس میخواست از Windows 98 پرده برداری کند، در اولین جلسه دمو، آن صفحه آبی رنگ خطای معروف Microsoft بالا آمده است. خب البته من هم تجربه بروز خطا در جلسات دمو را داشتهام. لحظه سختی است. یک لایه عرق سرد روی پیشانی مینشیند و ضربان قلب افزایش مییابد و گویی آدم تب میکند. ۱۰-۱۵ جفت چشم خیره نگاهت میکنند. ترس آنجاست که همین خطا را گاهی چون چماق بر سر سیستم میکوبند و همه چیز از بین میرود.
اگر از عملکرد نرمافزار مطمئن باشیم، نمیتوان از عملکرد افراد شرکتکننده در جلسه مطمئن بود. خاطرات و تجربیات زیادی از این جلسات دارم که روزی از آنها به تفصیل خواهم نوشت. خیلی زیاد پیش میآید که با هزار عجله خودت را به موقع رساندهای و تازه متوجه میشوی که حتی اقدامات اولیه آمادهسازی سالن هم انجام نشده است. یا اینکه برای دو ساعت مطلب آماده کردهای و مقام ارشد سازمان از اوایل اسلایدها میگوید زود تمامش کن جلسه دارم! چند وقت پیش بود که در حال ارائه سیستم مدیریت پروژه بودم، چون سالن کنفرانس جنب اتاق آقای مدیرعامل بود، بعضی از مدیران دائم در حال سعی بین سالن کنفرانس و اتاق مدیرعامل بودند. برخی هم سئوالات صدتا یک غاز میپرسیدند که معلوم بود که اصلا در باغ نیستند. اما بدتر از همه دیدم آنگوشه میز کنفرانس دو نفر (مدیر مرتبط) دارند روی موبایل یکدیگر برای هم لابد SMS میخوانند و میخندند. در این جور مواقع ابتدا سعی میکنم که یک لحظه مکث کنم و با ایجاد سکوت لحظهای آن ها را به جلسه بازگردانم. نشد! اقدام دوم این است که نگاهشان میکنم و طوری هم نگاه میکنم که هم خودشان متوجه شوند و هم دیگران متوجه آنها. بازهم افاقه نکرد! آن استرس ارائه سیستم باشد، دو نفر هم شدید روی اعصاب بروند و به زبان بیزبانی بگویند برایمان خودت و سیستمت اهمیت نداری. کلافهکننده است. از عبارات “دوستان اگر سئوالی دارند، در خدمت شما هستم” و “لطفا توجه بفرمایید” هم استفاده کردم، فایدهای نداشت. اگر در کلاس درس چنین مسئلهای پیش بیاید خیلی ساده میشود که موضوع را با یک اخطار جدی و یا حتی اخراج خاطیان فیصله داد. اما اینجا هم بحث فروش سیستم است و مهمان بودن هم مزید بر علت.
نهایتا سکوت کردم، یک لیوان آب نوشیدم و با حالتی که دوست داشتم عصبانیت کنترل شده خود را نمایش دهم گفتم “من سخنران مسلطی نیستم، وقتی که شما در گوشه سالن مشغول صحبت و جوک و خنده میشوید من نمیتوانم تمرکز خود را حفظ کنم. اگر ممکن است به من کمک کنید تا ارائه را به پایان برسانم”.
ته ِ خنده روی صورتشان ماسید. برخی دیگر اما لبخندی از رضایت روی لبهایشان نشست. جلسه را با تلخی به پایان بردم. وقتی به بهساد بازگشتم و مسئول بازاریابی پرسید اقدام بعدی چه باشد؟ گفتم سیستم به درد آنها نمیخورد. خیلی آبکی پیگیری کنید ولی امیدی به بلوغ آنها نیست.
خیلی جالب بود! من به عنوان برنامهنویس از اینطور جلسات خیلی خوشم میآید. چون در واقع تمام نتایج زحماتمان در آنجا به طور کامل به کار میآید. طوری که حتی یک حواس پرتی کوچک در زمانهای ابتدایی پروژه میتواند خودش را به طرز وحشتناکی در هنگام دمو نشان دهد.
خلاصه اینکه بد بودن آن خیلی بد و خوب بودنش خیلی خوب است. آن خوب بودن ارزشش را دارد و تمام خستگی کار را در میکند. مثل هیجان یک ورزش یا بازی خطرناک است آدم میترسد ولی کیف میدهد.
البته همانطور که گفتید خود آقا هم این مشکل را داشته و من هم از یکی از دوستانم شنیدم که خودش فیلم این موضوع را دیده بود، پس این بزرگترین قوت قلب برای ماست.
من همیشه اینجا رو مطالعه میکنم و براتون آرزوی موفقیت و پیشرفت دارم 🙂
اگر علاقه داشتین به وبلاگ جدید من سر بزنین و با اجازتون لینکتون رو اینجا هم گذاشتم
@پانتهآ: از محبت شما سپاسگزارم و امیدوارم که شما هم همواره موفق و پیروز باشید. وبلاگ ایده های کسب و کار هم وبلاگ بسیار خوبی است که البته جای تبلیغ و کار بیشتر هم دارد.
این مشکل ممکنه در هر ارائه ای بوجود بیاد. واحد ما در شرکت جلسه گذاشته بود با حضور معاونین و مدیرعامل برای تبادل نظر و تصویب برنامه استراتژیک. جلسه تبدیل شده بود به دیالوگ من و مدیر عامل و مدیر فروش. باقی اعضا ما رو نگاه می کردن. بعد از جلسه از همکارم شنیدم که تو طول جلسه داشتن به طرح لباس من می خندیدن. آخر جلسه هم یکی از معاونبن برگشت گفت خانم فلانی خوب بود خودش برنامه رو تهیه می کرد هبچ وقت هم از ما اطلاعات یا نظر نمی خواست