عرض شود که : ۲۱ فروردین سالروز تولد بهساد عزیز بود که هر ساله به همین مناسبت مراسمی می گرفتیم ، امسال به دلیل مسافرت من ، اسباب کشی و فشار کاری که داشتیم ، در برگزاری این مراسم کمی تاخیر افتاد که فکر کنم در اولین فرصت ، جشن کوچکی به همین خاطر برگزار…

عرض شود که فعلا در مسافرت هستم ، هوس کردم در خیابان قدم بزنم ، در زیر باران ، حسابی خیس شدم ، علی العجاله پریدم در یک کافی نت ، که فی الواقع هم وبلاگی نوشته باشم و هم کمی لباس هایم خشک شود. یاد پارسال افتادم که با مهندس منتظران به زیر باران…

عرض شود که : بر خلاف تعهد همیشه کمی دیرتر نوشتم ، آنهم به دلایل زیر : من معمولا جمعه ها می نویسم ، در این ایام جمعه ، شنبه ام را از دست داده بودم ، یعنی واقعا نمی دانستم که چه روز تعطیل است و چه روزی نیست . اینکه به قول فرنگی…

عنفوان مه آلود زمینآوای زنجره عصیان نگاه در تصنیف سپیده و پرندهگذر نارنجی فصل بر حادثه روز و “بـــاهار” هلهله زنگوله های کاروان صبحآذین آفتاب به نسیمو چراغانی چشم ها به پیوند

در راستای همان نوشته قبلی نظرهای مختلفی را مشاهده کردم ، چه آن دوستی که نوشته بودند و به درستی نوشته بودند و چه دیگرانی که گفتند و به درستی گفتند. با برخی از دوستان در مورد امنیت شغلی صحبت می کردیم ، دوست ما معتقد بود که شرکت های خصوصی نسبت به ادارات و…

با همرهانی از جنس بلور و آفتاببر این ستیغ نا بخردانه اندوهدر شرق انحنای تسلیم سنگ واره های باور عشقی سترگ ، لجام ناگسیخته امادوست داشتنی محجوب ،راهی که انتهایش را افق به یغما برده است. این شعر احساس من از این روز هاست. هیچ گاه این چنین سرشار از فشار کار و مشکلات نبوده…

همانطور که پیش بینی کرده بودم ، تمام هفته گذشته را در سفر بودم و شاید در خیلی از لحظه ها به وبلاگ فکر می کردم که چه بنویسم از آن همه دیدنی که دیدم و آن همه شنیدنی که شنیدم . باری در سفر اول که چندان هم نزدیک نبود چنان تحت تاثیر مردمانی…