|

شخصیت‌های بی شخصیت

به موارد زیر توجه کنیم: در زمانی که کارمند دولت بودم یادم می‌آید که یک روز یکی از مدیران بر سر این‌که با پاترول به ماموریت برود و یا شورلت، کلی جنجال راه‌انداخته بود. کلی مثلا مهندس و مدیر بسیج شده بودند که جابجایی ماشین‌ها و ماموریت‌ها طوری صورت بگیرد که آقای مهندس! با شورلت…

نشستن بر روی سطل آشغال

یکی از دوستان که در دوره کاروزی خود در آلمان، دوره بازاریابی را طی کرده بود تعریف می‌کند که در کلاس بازاریابی، آزمونی از افراد گرفته می‌شد که فرد وارد محیط دفتر مشتری می‌شود و ابتدا حسابی به او کم‌محلی می‌شود. بعد از مدتی از او خواسته می‌شود که بر روی سطل اشغالی کنار اتاق…

مشکل فنی در روزنوشت‌ها و رفع آن

متاسفانه بدلیل تداخل برخی از افزونه‌ها با پوسته جدید نصب شده در روزنوشت‌ها برخی دیدگاه‌ها نمایش داده نمی‌شد که مشکل برطرف شد و همه دیدگاه‌ها قابل نمایش هستند. از دوستانی که زحمت کشیدند و به ارائه نظرات خود در روزنوشت‌ها پرداختند به دلیل این مشکل عذرخواهی می‌نمایم و بازهم مثل همیشه منتظر نظرهای ارزشمند همگان…

|

نقش مدیران شرکت‌های خصوصی در توسعه فقر و بی‌عدالتی

علی واحد عزیز در نوشته‌ای ارزشمند به همراه بخش نظرات آن به موضوع کودکان زباله جمع کن و نقش شرکت‌ها در رفع این معضل پرداخته‌است. می‌شد این نوشته را ذیل نوشته او مطرح کنم، اما ترجیح دادم به دلیل اهمیت موضوع در روزنوشت‌های بهساد هم به آن بپردازم. کودکان کار به عنوان زیرمجموعه‌ای از فقر…

جایگاه دروغ در بازاریابی

عرض شود که: این روزها بسیار بسیار شدید هستم. تا این حد که من که اصولا از زمان دانشجویی و حتی قبل از آن عادت به سر شب خوابیدن نداشته‌ام و اصولا شب‌درس و شب برنامه‌نویس محسوب می‌شده‌ام، حالا سر شب از شدت خستگی خوابم می‌برد. البته این نوع شدید بودن تاثیر خود را در…

در و دیوار هم حرفی برای گفتن دارند

در مسافرت کاری هستم و کمی ذهنم معطوف آن است. شاید به همین دلیل کمی در نوشتن با برنامه روزنوشت‌ها تاخیر ایجاد شد که بابت آن عذر خواهی می‌کنم. اما خیلی خلاصه عرض شود که: دیروز پی بردم که شاید به طور غیر ارادی داریم دارای تخصص سازمان‌شناسی می‌شویم! سازمان شناسی نه با مطالعه فرآیندها…

تبلیغات کرگدنی بهساد

برای شرکت در نمایشگاهی به نسبت تخصصی با دوستان و همکاران به دنبال ایده‌‌ای بودیم تا بتوان غرقه بهساد را به نحوی متمایز ارائه داد. طرح‌های متفاوتی مطرح شد و سر انجام همگی با ایده کرگدن به توافق رسیدیم. چند وقت پیش بود که از کرگدن نوشته بودم و این‌که این روزگار باید کرگدنی بود…

همینا

خیلی وقت است که می‌خواهم مطلبی در مورد همینا بنویسم. تا اینکه متوجه شدم که این روزها، سال‌روز به دنیا آمدن همینا است و این بهانه‌ای شد برای نوشتن از موضوعی که ذهنم را قلقلک می‌داد برای نوشته شدن: در بین کسب و کارهایی که این روزها به وجود می‌آیند و گاه در اینترنت شروع…

“من اشتباه کردم”

چند سال پیش در جایی خواندم که کم‌تر مدیری این سه کلمه را در یک جمله به کار می‌برد. اما می‌خواهم اعتراف کنم که “من اشتباه کردم”. امسال و به خصوص این ماه خیلی زیاد به عمل‌کرد چندین ساله خود در بهساد فکر کرده‌ام. در این مدت ممکن است که تصمیم‌های درستی هم گرفته باشم،…

ندانستن عیب نیست، دروغ‌ گفتن فاجعه است

به چند داستان زیر توجه کنیم، این‌بار در راستای جوالدوزی که همیشه به مشتریان می‌زنیم، کمی قصد دارم سوزنی به هم‌صنفی‌های خود بزنم: یکی از دوستان در یک شرکت دولتی قصد صحبت با فروشنده یک نرم‌افزار را داشت. به من گفت که با فروشنده تلفنی صحبت کنم تا زبان مشترکی داشته باشیم. از دوستم خواستم…