سال بی‌باران

سال بی بارانجُل‌پاره یی ست نانبه رنگ بی حرمت دل زده‌گیبه طعم دشنامی دشخوار وبه بوی تقلب. ترجیح می دهی که نبویی، نچشی،ببینی که گرسنه به بالین سرنهادنگواراتر از فرودادنِ آن ناگوار است. سال بی بارانآبنومیدی ست.شرافتِ عطش است وتشریف پلیدی،توجیه تیمم. به جد می گویی: «خوشا عطشان مردن،که لب ترکردن از اینگردن نهادن به…

ارائه دمو یک کار گروهی است

دموی نرم‌افزار هم از آن کارهاست! پوست آدم را می‌کند، تازه یک چیزی هم طلب‌کار است! ۱ کار پر استرسی است. اگر بخواهید برای دموی نرم‌افزار از اینترنت استفاده کنید، یحتمل آن روز یا اره ماهی بزرگوار خطوط اینترنت را اره می‌کند و یا لنگر کشتی معروف به آن گیر کرده‌است. اگر هم بخواهید از…

نُه سال با روزنوشت‌های بهساد

نه سال پیش در چنین روزی روزنوشت‌های بهساد به دنیا آمد. نه سال است که به طور متوسط هر هفته یک‌بار در مورد مسائل فعال در ذهن بهساد در این‌جا نوشته می‌شود. گاهی پر تکرار و گاهی هم مانند امسال با بسامد کم‌تر. متاسفانه چند سال است که نتوانسته‌ام تغییر خاصی در سبک و سیاق…

یک بام و دو هوا

زنی شبانگاه بر بالین داماد و دختر شد و گفت: هوا سرد است، کمی مهربان تر خفتن به سلامت نزدیک‌تر باشد. سپس به دیگر سوی بام، بر سر بستر پسر و عروس رفت و گفت: هوا گرم است، اندکی دوری تندرستی را سزاوارتر است. عروس که هر دو گفته را شنیده بود، گفت:   قربان…

چرا باید ادبیات بخوانیم؟

من همواره از انشاء و ادبیات لذت می‌برده و می‌برم. چه در دبیرستان و دانشگاه و چه حالا که برخی وقت‌ها در میانه تهیه پیشنهاد کاری که مشتری منتظرش است، روزنوشت‌نویسی را پر لذت‌تر می‌بینم! اما بودند در میان دوستان که می‌گفتند که ما قرار است مهندس شویم، ما را چه به ادبیات!؟ به این‌که…

حرف زور!

چند وقت پیش برای منشی و مسئول دفتر با یک آقایی مصاحبه می‌کردم. در بین مصاحبه متوجه شدم که طرف مقابل روحیه خاصی از سرکشی و نافرمانی دارد. از او پرسیدم تا چه حد زیر بار حرف زور می‌رود؟! گفت: “هیچی، می‌زنم کاسه کوزه هر چی زورگو را به هم می‌ریزم” از او پرسیدم در…

این‌ها مشتری می‌شوند؟

فرهاد سپیدفکر عزیز در بخش نظرهای نوشته قدرت نه گفتن به نکته خوبی اشاره کرده‌ است. چطور می‌توان تشخیص داد که یک سازمان که درخواست دمو و جلسه دارد قابلیت تبدیل شدن به مشتری را دارد و یا نه. در این نوشته سعی می‌کنم به نکاتی که بر حسب تجربه دست یافته‌ام بپردازم. اما مهم‌ترین…

جزیره کوچک خوش‌بختی

پنج‌شنبه‌ها در بهساد روز کار نیست. حداقل خود من آن را بیش‌تر به مطالعه و فکر اختصاص می‌دهم. راضی هم نیستم دیگر همکاران هم به کارهای هر روز بپردازند؛ گرچه گاهی موضوع مطالعه زیاد جدی گرفته نمی‌شود و دوستان به کارهای عقب افتاده می‌پردازند که البته کمی تا قسمتی موجب گلایه از دوستان بهسادی است….

قدرت نه گفتن

چند وقت پیش به جلسه‌ای برای دموی نرم‌افزاربرنامه‌ریزی و مدیریت پروژه رفته بودم. از ابتدای جلسه هم معلوم بود که دعوت کرده‌اند که فقط نرم‌افزار را ببینند و به معلوماتشان اضافه شود و از طرف دیگر هم خودشان را از دست بچه‌های بازاریابی ما خلاص کنند. جلسه بد پیش نمی‌رفت و انصافن در بعضی موارد…

بـُــغض

در مدت هشت – نه سالی که روزنوشت‌های بهساد نوشته می‌شود، این اولین بار بود که به این مدت طولانی (حدود یک ماه) ننوشتن من طولانی شود. اما چرا ننوشتم؟ بغض: این روزها بغضی عمیق در گلوی من هست. این بغض سال‌هاست که وجود داشته ولی این روزها این بغض عمیق‌تر شده و یا این…