|

شخصیت‌های بی شخصیت

به موارد زیر توجه کنیم: در زمانی که کارمند دولت بودم یادم می‌آید که یک روز یکی از مدیران بر سر این‌که با پاترول به ماموریت برود و یا شورلت، کلی جنجال راه‌انداخته بود. کلی مثلا مهندس و مدیر بسیج شده بودند که جابجایی ماشین‌ها و ماموریت‌ها طوری صورت بگیرد که آقای مهندس! با شورلت…

|

این مشتریان نادان؟!

با کمی گپ و گفت با ما نرم‌افزاری‌ها، سیل اتهامات روانه مشتریان بی‌چاره‌ای می‌شود که از محصولات و خدمات ما استفاده می‌کنند. “آن‌ها خودشان‌ هم نمی‌فهمند چه می‌خواهند، بهانه می‌گیرند و فکر می‌کنند که خم رنگ‌رزی است. اصلا هر چه تلاش کنی، طرف نمی‌فهمد.” و ده‌ها جمله شبیه به این که در مورد مشتریان می‌گوییم….

|

این افراد ظالم!

عرض شود که: مدت‌ها بود که می‌خواستم در این مورد مطلب بنویسم که یا موضوع از ذهنم فراموش می‌شد و یا موضوع مناسبت دار پیش می‌آمد. تا اینکه امشب تصمیم به نوشتن در این مورد گرفتم، چند داستان را ابتدا باهم بخوانیم: ۱-خیلی وقت بود که از وضعیت نظافت و نظم و آراستگی داخل بهساد…

| |

تنبلیم و باید این تنبلی را زدود

عرض شود که: بهساد یک هفته کاری تمام عیار را پشت سر گذاشت. هفته‌ای که با تلاش بسیاری از همکاران بهسادی، بوی کار بیش از همیشه به مشام می‌رسید. با این‌حال هفته دوم فروردین برای بسیاری از سازمان‌ها و البته برخی دیگر از همکاران به نحوی “تق و لق” محسوب می‌شد و با تکنیک‌های پیوند…

| |

سال ۱۳۹۰- بازی در وقت اضافه

سرانجام سال ۱۳۹۰ فرا رسید،  برای من سال جدید بیش از هر چیز نماد یک مسافت شمار  و به قول مدیریت پروژه‌ای‌ها یک (Milestone) است که می‌تواند نهیبی باشد برای فرصت‌هایی که از دست داده‌ایم و فرصت‌های کمی که در دست داریم. همان‌گونه که قبلا نوشته بودم، سال‌ ۸۹ به منزله آخرین دقیقه از یک…

| | |

بهساد در سال ۸۹

جاده زمان به یکی دیگر از تابلوهای کیلومتر شمار رسید و فرصتی دست داد تا بار دیگر به عملکرد خود با نگاهی نقادانه بنگریم. سرمایه‌ای داشتیم به میزان یک سال عمر و حالا باید ببنینم که آیا سرمایه‌گذاری‌هایمان دارای توجیهات فنی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بوده است و یا خیر؟ سال ۱۳۸۹ در…

| |

خاطره‌های (کمی مرتبط) فال‌گوشی برای چهارشنبه سوری

عرض شود که: امیر مهرانی عزیز در یک بازی وبلاگی دعوت کرده است که از فالگوشی‌ها خاطره‌ای نقل کنیم. البته من هم هر چه فکر کردم خاطره‌ای (به خصوص سازمانی و مناسب با اقتضائات روزنوشته‌ها) به ذهنم نرسید. مگر چند موضوع نسبتا مرتبط که بی نکته سازمانی هم نیست. آن‌ها که من را می‌شناسند و…

| |

شش سال گذشت

از روزی که تصمیم کبری (به معنی بزرگ) گرفتم که روزنوشت‌های بهساد نوشته شود. شش سال می‌گذرد. دوم اسفند هزار و سیصد و هشتاد و سه با کوتاه ترین و شاید با ارزش‌ترین کلمه که همان “سلام” باشد شروع کردیم و در مدت شش سال ۵۸۲  مطلب نوشته شد که به طور میانگین هفته‌ای یک‌وهشتاد…

| | |

چه کسی مقصر است؟

این داستان واقعی است! چند وقت پیش یکی از مشتریان درخواست تغییر در یکی از گزارش‌های سیستم را دارد که گرچه برای او توضیحات لازم ارائه می‌شود که این تغییر موجب بروز مشکلاتی خواهد شد، با اصرار و انکار دو طرفه به خواسته‌اش می‌رسد و گزارش در سیستم آماده شده و در اختیار مشتری قرار…

| |

آیا باید بد بود؟!

مدتهاست که به این موضوع فکر می‌کنم. کارفرماها گاه رفتار وحشتناکی در مقابل کارکنان خود دارند. مطالبه تضامین قانونی سنگین مانند چک و سفته. برگه‌های سفید امضا برای استعفا و تسویه حساب و مواردی مشابه که هنوز هم برایم قابل هضم نیست. از طرف دیگر دیوار بی‌اعتمادی بین کارکنان و شرکت نیز گاه سر به…